مقاله حاضر با تأکید بر ضرورت تغییر مبنای منطقی تعریف ماهیّت شعر از منطق دو ارزشی ارسطویی به منطق نسبیگرای فازی، ابتدا سه جریان فکری متمایز در حوزۀ شعرشناسی را مرور ميكند. آن گاه با پذیرش دیدگاهی که ادبیّات و به طور مشخّص شعر را تافتۀ جدا بافتهای از دیگر کنشهای ارتبا چکیده کامل
مقاله حاضر با تأکید بر ضرورت تغییر مبنای منطقی تعریف ماهیّت شعر از منطق دو ارزشی ارسطویی به منطق نسبیگرای فازی، ابتدا سه جریان فکری متمایز در حوزۀ شعرشناسی را مرور ميكند. آن گاه با پذیرش دیدگاهی که ادبیّات و به طور مشخّص شعر را تافتۀ جدا بافتهای از دیگر کنشهای ارتباطی نمیداند و تحلیل زبان شعر را در چارچوب یک نظریّۀ عامّ زبانی امکانپذیر ميداند، تلاش ميكند تا بر مبنای نظریّۀ سیستمی ـ نقشگرای هلیدی (1985، 1994) و ملاحظۀ الگوی پیشنهادی مهاجر و نبوی (1376) تحلیلی نقشگرا از گفتمان شعری و پارامترهای زبانی و فرازبانی مؤثّر در تحقّق ارتباط شعری به دست دهد.
پرونده مقاله