دستوری شدگی فرایندی است که که طی آن یک صورت واژگانی به یک عنصر دستوری تبدیل میشود. به کمک این فرایند، تغییرات معنایی یک تکواژ قاموسی در کنار برخی تغییرات مقوله ای و آوایی به عملکرد ساختاری در حوزه نحو میانجامد و سازههای واژگانی سابق برای بیان مفاهیم دستوری انتزاعی ما چکیده کامل
دستوری شدگی فرایندی است که که طی آن یک صورت واژگانی به یک عنصر دستوری تبدیل میشود. به کمک این فرایند، تغییرات معنایی یک تکواژ قاموسی در کنار برخی تغییرات مقوله ای و آوایی به عملکرد ساختاری در حوزه نحو میانجامد و سازههای واژگانی سابق برای بیان مفاهیم دستوری انتزاعی مانند زمان، وجه و نمود به خدمت گرفته میشود. از جمله منابع واژگانی هر زبانی، اندامواژهها هستند که شبکه معنایی بزرگ و بسامد کاربردی فراوانی دارند. مشارکت این دسته از واحدهای واژگانی آزاد در فرایند دستوری شدگی به وسیله پژوهشگران مختلفی گزارش و نشان داده شده است که برخی اندام واژهها با حرکت در پیوستار دستوری شدگی و دور شدن از معنای مرکزی خود به حرف اضافه تبدیل شده اند. مقاله حاضر بر آن است در چارچوب عملکرد این فرایند به جستوجوی اندام واژه «صورت» و الگوی تغییرات این واحد قاموسی در نظام زبان فارسی بپردازد و بر این اساس صورتهای بسیط، مشتق و مشتق مرکب اندام واژه صورت بیان شده در «فرهنگ کنایات سخن» انوری (1383) و فارس نت(1) را در راستای پاسخ به پرسش هایِ ذیل بررسی کرده است: 1- پیوستار تغییرات درباره دستوری شدن اندام واژه صورت چگونه است؟ 2) پیامدهای معنایی، واژنحوی و مقوله ای دستوری شدن این اندام واژه چیست؟ کاوش در دادهها نشان داده که این واحد قاموسی نیز مانند دیگر اندام واژهها در فرایند شرکت نموده و جلو رفته و پس از اشاره به اندام صورت (معنای مرکزی)، دچار بسط معنایی و تنزل پایگانی شده و در ساختها و نقشهای جدیدی حضور یافته است. ایستگاه پایانی تغییرات این اندام واژه، عملکرد دستوری به مثابه حرف ربط مرکب ناهمپایه ساز برای بیان شرط و تقابل است. در جریان این تحولات از معنای مرکزی خود دور و دورتر شده تا جایی که در حالت حرف ربط مرکب، دیگر اثری از محتوای قاموسی اولیه و اشاره به اندام صورت نیست.
پرونده مقاله
شگردهای ادبي «اسلوب معادله» و «شرط تعلیق به محال»، از مهم ترین و پرکاربردترین گونه های تمثیل در سبک هندی هستند. شعرای سبک هندی برای ملموس و عینی کردن مفاهیم کلی و انتزاعی و القای مطلب خود به مخاطب از این هنرهای ادبي استفاده کرده اند و کاربرد شکل های مختلف این شگردها، ن چکیده کامل
شگردهای ادبي «اسلوب معادله» و «شرط تعلیق به محال»، از مهم ترین و پرکاربردترین گونه های تمثیل در سبک هندی هستند. شعرای سبک هندی برای ملموس و عینی کردن مفاهیم کلی و انتزاعی و القای مطلب خود به مخاطب از این هنرهای ادبي استفاده کرده اند و کاربرد شکل های مختلف این شگردها، نیاز زبانی آنها را در بیان رسا و زیبای معنای موردنظر برآورده ساخته است. استفاده از اسلوب معادله و شرط تعلیق به محال در زبان علاوه بر تقویت محتوای کلام و صحّه گذاشتن بر یک تفکر جمعی، در تفهیم مطالب به خواننده بسیار مؤثر است. در این جستار، انواع اسلوب معادله و شرط تعلیق به محال و ویژگی های محتوایی و صوری و کارکردهای آنها نقد و بررسی شده است. پژوهش بر اساس نحوۀ كاربرد مصداقهاي اين آرایه های ادبی در آثار مهم سبك هندي و ملاحظۀ ديدگاههاي صاحب نظران و دريافت شخصی نویسنده از اين هنرهای بلاغي صورت گرفته است. نتیجه کلی مقاله این است که اسلوب معادله و شرط تعلیق به محال، در سبك هندي به خاطر نیاز به بیان رسا و روشنِ تجربه ها، اندیشه ها و مفاهیم عرفانی فراوان به کار رفته اند به گونه ای که می توان آن ها را از برجسته ترین ویژگی های بلاغی آثار ادبی این دوره و از رازهای زیبایی و ذوقپسندي و تأثیر زبان آنها بر خواننده بهشمار آورد.
پرونده مقاله
«نفثهالمصدور» تألیف زیدری نسوی، اغلب به مثابه متنی نگریسته شده است که بخشی از واقعیتِ تاریخی حمله مغول را به بیانی عاطفی روایت کرده است. اما در مقاله حاضر ميكوشيم تا نشان دهیم که نویسنده این کتاب در فرصت مناسبی، که البته آن را مرهونِ سِمَتِ درباریاش است، به «تاریخن چکیده کامل
«نفثهالمصدور» تألیف زیدری نسوی، اغلب به مثابه متنی نگریسته شده است که بخشی از واقعیتِ تاریخی حمله مغول را به بیانی عاطفی روایت کرده است. اما در مقاله حاضر ميكوشيم تا نشان دهیم که نویسنده این کتاب در فرصت مناسبی، که البته آن را مرهونِ سِمَتِ درباریاش است، به «تاریخنمایی» دست زده است و وقتی مطمئن شده که کار مخدومان سابقش پایان یافته است، با استفاده از سابقه تحریرِ سیره جلالالدین و بهرهگیری از سِمتِ دیوانی، نفثهالمصدور را به مثابه گواه برائتِ خود از اتهامِ فرار از حمله مغول نگاشته است. با استفاده از شواهد متنی و قرائت تنگاتنگ متن درمییابیم که زیدری با بهرهگیری از ژانری که برای روایت اثرش برگزیده است، یعنی روایت تاریخی، واقعیت را در جهت مقصود خویش تغییر داده و به این ترتیب ذهن خواننده امروزیاش را نیز تسخیر کرده است. اين راهكارها از گردآوردنِ عناصر چهارگانه طبيعت و بهرهگیری از ساختار قصیده در نثر آغاز ميشود و تا درازگويي و ممانعت از شكلگيري گفتوگو پيش ميرود.
پرونده مقاله
موسیقی شعر عامل جذابیت متون نظم است. این عامل در غزلهای «سلطان ولد» جلوهای دیگر دارد که با عنوان توازن آوایی در قالب یادشده، نمود چشمگیری یافته است. شاعر با استفاده از توازن کمی در مبحث وزنی و استفاده از وزنهای مختلف، چاشنی ضرب و آهنگ غزلهای خود را افزایش داده است. چکیده کامل
موسیقی شعر عامل جذابیت متون نظم است. این عامل در غزلهای «سلطان ولد» جلوهای دیگر دارد که با عنوان توازن آوایی در قالب یادشده، نمود چشمگیری یافته است. شاعر با استفاده از توازن کمی در مبحث وزنی و استفاده از وزنهای مختلف، چاشنی ضرب و آهنگ غزلهای خود را افزایش داده است. سلطان ولد به کمک وزن دوری، جذبه و شور خاصی به غزل می بخشد، تا جایی که بیشترین بسامد وزن دوری را در استفاده از وزن تند و ضربی این قالب شعری مشاهده می کنیم. وی در کاربرد توازن آوایی کیفی، به انواع تکرار دست می زند و با تکرار انواع صامت و مصوتهای زبان فارسی، سعی در زیباسازی غزل هایش نموده است که استفاده وی از مصوت بلند «آ» از بسامد بالایی برخوردار است و از مصوت کوتاه «-ُ» در زمینه تکرار، کمترین بهره را برده است. سلطان ولد با استفاده از تکرار واکه و همخوان ها در آغاز و پایان واژگان، جلوهای آهنگین به اشعارش می بخشد که این بهره گیری شاعر از انواع تکرار در جایگاه قافیه از نمود بیشتری برخوردار است. بنابراین میتوان گفت که سلطان ولد با بهره گیری از انواع توازن در بخش هم صدایی و همحروفی با رعایت انواع همخوانها، موسیقی خاصی به غزل هایش بخشیده است که در زمینه های مختلف قابل بررسی است. این پژوهش با روش تحلیلی- توصیفی صورت گرفته، که ابتدا مباحث توازن آوایی را در غزلهای سلطان ولد شناسایی کرده، سپس ضمن تحلیل هر یک از آنها، بسامد هر کدام را در قالب نمودارها و جداول مشخص نموده ایم.
پرونده مقاله
بینش تأویلی از ویژگیهای سبکی آثار بزرگان طریقۀ مولویه است که سلطان ولد نیز به عنوان یکی از اقطاب این فرقه از این اصل مستثنی نیست. وی که در وادی عرفان عملی به مراتب بالایی دست یافته و به باور خودش «مقام معشوقی» را در عرصۀ ولایت درک نموده است. در زمینۀ تأویل آیات قرآن و چکیده کامل
بینش تأویلی از ویژگیهای سبکی آثار بزرگان طریقۀ مولویه است که سلطان ولد نیز به عنوان یکی از اقطاب این فرقه از این اصل مستثنی نیست. وی که در وادی عرفان عملی به مراتب بالایی دست یافته و به باور خودش «مقام معشوقی» را در عرصۀ ولایت درک نموده است. در زمینۀ تأویل آیات قرآن و احادیث معصومان(ع) نظریه های قابل توجهی دارد. نویسندگان در این جستار، گفتارهای سلطان ولد را درباره بطنگرایی بررسی می کنند و دیدگاه های او را درخصوص احادیث و روایات با دیگر عرفا مقایسه و در چهار بخش «تأویلهای مرتبط با انبیا و اولیا»، «تأویلهای مرتبط با سلوک عرفانی»، «تأویلهای مرتبط با ذکر خداوند» و «تأویلهای عرفانی دیگر از احادیث» نقد و تحلیل می نمایند. نتیجۀ این پژوهش آشکار می کند که در دیدگاه سلطان ولد، قرآن بطون مختلفی دارد و سراسر لغز و معماست که انسان کامل میتواند به کنه اسرار آن دست یابد و هفت بطن آن را درک کند .ولد خود را از آیات قرآن می شمارد و معتقد است کسی می تواند تأویلات او را درک کند که هم جنسش باشد و چون او پای به وادی فنا بگذارد و به مقام تمکین برسد. وی همچنین در عرصۀ تأویل احادیث نیز نظرهای بکری دارد و با تمسک به گفتار معصومان(ع) به تبیین و تشریح اصول عرفانی می پردازد.
پرونده مقاله
پژوهش حاضر قصد دارد با استفاده از نظریه زبان شناسی فرهنگی، در جهت آشنایی با نظام استعاری- فرهنگی زبان فارسی و همچنین الگوی تاریخی و اسطوره ای «آب و آتش»، به بررسی رابطه زبان و مفهوم سازی های فرهنگی در اشعار مولانا بپردازد. نمود آب و آتش در شش دفتر مثنوی معنوی و کلیات دی چکیده کامل
پژوهش حاضر قصد دارد با استفاده از نظریه زبان شناسی فرهنگی، در جهت آشنایی با نظام استعاری- فرهنگی زبان فارسی و همچنین الگوی تاریخی و اسطوره ای «آب و آتش»، به بررسی رابطه زبان و مفهوم سازی های فرهنگی در اشعار مولانا بپردازد. نمود آب و آتش در شش دفتر مثنوی معنوی و کلیات دیوان شمس مولانا چشمگیر است. مولانا در 1888 بیت از ابیات خود به عناصر اربعه اشاره داشته، در 524 بیت از آب و در 574 بیت از آتش بهره جسته است. آب و آتش به عنوان دو عنصر متضاد از عناصر اربعه، دو خصوصیت متمایز از هم در عالم طبیعت دارند. اما این دو عنصر در مفاهیم ادبی و کارکرد استعاری به-ویژه مضامین عرفانی وقتی در طول یک بیت قرار می گیرند، خاصیت فراطبیعی یافته، به نوعی تضاد دیرینه عقل و عشق را به تصویر می کشند. هدف این پژوهش، دستیابی به شناخت از طریق کاربرد طرح واره های حجمی دل، سر و چشم بوده است، تا با بررسی کارکرد این طرح واره ها، شناخت دقیق تری از شخصیت فردی و اجتماعی این شاعر حاصل گردد. از مهم ترین دستاوردهای این پژوهش که می توان به آن اشاره داشت:
1. در ادبیات فارسی دل مظهر درک شهودی است و چشم نماینده حواس ظاهری بوده و پر کاربردترین ابزار برای درک واقعیت محسوب می شود. بسامد مظروف دل در اشعار مولانا نسبت به مظروف چشم به نوعی شخصیت شهودی مولانا را مطرح می کند.
2. سر در زبان فارسی ظرف مفاهیم مرتبط با اندیشه قرار گرفته است، اما در اشعار مولانا، سر ظرف واژگان مرتبط با عشق است. مفهوم عشق به عنوان مظروف سر در اشعار مولانا با واژگان متفاوتی بیان شده است که تحلیل آنها عشق پرشور و تاحدودی عشق رفاقتی را در نگاه احساسی مولانا نشان می دهد.
پرونده مقاله