یکی از حوزه هایی که سرايندگان و راويان از عهد باستان تا دورة اسلامی در روند تکوین تاریخی آن نقش داشته اند، شاهنامه سرایی و حماسه های شفاهی بوده است. سرایش سرودها و تشکیل روایات و داستان های حماسی از طریق ترکیب و گسترش نقلی این روایات، داستان های حماسی را ایجاد می کرده ا چکیده کامل
یکی از حوزه هایی که سرايندگان و راويان از عهد باستان تا دورة اسلامی در روند تکوین تاریخی آن نقش داشته اند، شاهنامه سرایی و حماسه های شفاهی بوده است. سرایش سرودها و تشکیل روایات و داستان های حماسی از طریق ترکیب و گسترش نقلی این روایات، داستان های حماسی را ایجاد می کرده است. طبقات کهن راویان چون گوسان ها و خنیاگران که جای خود را به راویان اعصار بعد چون بلبل ها و نقّالان می دهند و شکل گیری ادبیات مکتوب بر مبنای ادبیات شفاهی، مهم ترین ویژگی های این حوزه است. اين جستار، بر مبناي شواهد متني و تاريخي موجود، به جايگاه سنت روايت شفاهـي در ايران باستـان و تداوم سنت های ادبی مربوط بدان در شاهنامه سرایی و شکل گیری حماسه های شفاهی فارسی در ادبيات عصر اسلامي پرداخته، نقش تاریخی این راوی- سرایندگان را در روند نظم روایات پهلوانی بررسی کرده است
پرونده مقاله
متون تاریخی کهن، از جمله تاریخ بیهقی، بنا بر ساختار روایی شان، همواره با ادبیات پیوستگی نزدیکی داشته اند. در نگارش این متون که از حیث محتوا کاملاً تاریخ بنیان اند، گاه از ظرفیت های شعری و هنری زبان و نیز آرایه های ادبی، به میزان قابل توجهی بهره گرفته شده است. نظریه پردا چکیده کامل
متون تاریخی کهن، از جمله تاریخ بیهقی، بنا بر ساختار روایی شان، همواره با ادبیات پیوستگی نزدیکی داشته اند. در نگارش این متون که از حیث محتوا کاملاً تاریخ بنیان اند، گاه از ظرفیت های شعری و هنری زبان و نیز آرایه های ادبی، به میزان قابل توجهی بهره گرفته شده است. نظریه پردازان پست مدرن - مانند هایدن وایت و پل ریکور- نیز آنگاه که بر روایی بودن متون تاریخی تأکید می کنند، یکی دیگر از پیوندهای بنیادی متون تاریخی و ادبی را برجسته می سازند.
نکته مهمی که بسیار شایسته درنگ و پژوهش می نماید، کیفیت روایت در متون تاریخنگارانه و آثار ادبی است. اگر روایت را توالی از پیش انگاشته شده رخدادها بدانیم، هم متون ادبی و هم متون تاریخی که خود شامل «زنجیرهای از رخدادهای سازماندهی شدهاند»، روایت مبنا هستند؛ اما قواعد روایتگری در هر کدام متفاوت است و میان شیوه روایتگری این دو، با وجود برخی همانندی ها، تفاوت های بنیادینی دیده می شود.
در این پژوهش با بهره گیری از نظریه «تاریخ روایی» و بر اساس مبانی علم روایت شناسی، به مطالعه تاریخ بیهقی پرداخته شده است. در متن مقاله با تحلیل روایتگری بیهقی، بر این نکته تأکید شده که اثر بیهقی همانطور که از نامش پیداست، نوشته ای در حوزة تاریخنگاری است که در آن، گاه از جنبه های ادبی زبان (ظرافتهای شعری) و شگردهای روایی متون ادبی به خوبی استفاده شده است. بنابراين زیباییهای ادبی تاريخ بیهقی نباید مخاطب را از بنیان تاریخنگارانهاش دور کند.
پرونده مقاله
يدالله رؤيايي سالها قبل، به دليل تأکيد بر جنبههاي شکلي شعر، در زمره شاعران پيشرو و از مؤسسان جریان شعر حجم به شمار مي رفت. در اين مقاله، نوع روايت به کار رفته در شعر او مورد بررسي قرار مي گيرد. ابزار اين بررسي نشانه شناسي است که از ابزارهاي مهم در نقد ساختاري به شمار چکیده کامل
يدالله رؤيايي سالها قبل، به دليل تأکيد بر جنبههاي شکلي شعر، در زمره شاعران پيشرو و از مؤسسان جریان شعر حجم به شمار مي رفت. در اين مقاله، نوع روايت به کار رفته در شعر او مورد بررسي قرار مي گيرد. ابزار اين بررسي نشانه شناسي است که از ابزارهاي مهم در نقد ساختاري به شمار مي رود. در اين مقاله، شعر «سکوت دسته گلي بود» از دفتر دريايي ها مورد تحليل قرار گرفته است. نتايج اين تحقيق نشان مي دهد که روايت در شعر حجم، روايتي پنهان است و عوامل روايت ساز به طور کامل در آن به کار گرفته نمي شود. روايت سازي در شعر رؤیایی، از طريق تکرار فضاسازي هايي است که در سطرهاي کوتاه انجام مي شود. به اين ترتيب، شعر رؤيايي از سمبوليسم و رمانتيسم رايج آن روزگار فاصله گرفته، به نوعي فرماليسم گرايش پيدا کرده است.
پرونده مقاله
در این مقاله، نقشهای مختلف سکوت بلیغ در چارچوب نظری میشل افرات (2008) را به مثابه بخشی از ارتباط کلامی و به معنای غیاب هرگونه عنصر زبانی مورد بررسی قرارمیدهیم که با توجه به تقسیم بندی رومن یاکوبسن (1956) از اجزاء کلام و نقشهایی که برای هر کدام از انواع کلام قائل است، چکیده کامل
در این مقاله، نقشهای مختلف سکوت بلیغ در چارچوب نظری میشل افرات (2008) را به مثابه بخشی از ارتباط کلامی و به معنای غیاب هرگونه عنصر زبانی مورد بررسی قرارمیدهیم که با توجه به تقسیم بندی رومن یاکوبسن (1956) از اجزاء کلام و نقشهایی که برای هر کدام از انواع کلام قائل است، صورت میگیرد. برای ملموس شدن مبحث سکوت ارتباطی و چگونگی کارکرد آن، که مبحثی نو در زبانشناسی ادبی بهشمار میآید، به مطالعه متون مختلف ادبیات داستانی و همچنین تأثیر کاربرد هر نقش سکوت در روایت داستان میپردازیم که به عنوان شگردی به منظور چگونه گفتن مطلبی بهواسطه نگفتن آن برای ایجاد ارتباط موفق مطرح میشود. پرسش این پژوهش، چگونگی عملکرد نقشهای ششگانه سکوت در برابر گفتار است و هدف آن دست یافتن به شگردهای روایی است که بهواسطه نگفتن ایجاد میشود. نتیجه حاصله نشان میدهد که سکوت نقش مهمی در فعالسازی نقش خواننده در خوانش متن برعهده دارد.
پرونده مقاله
در چند دهه ای که روایت شناسی به عنوان علم مطرح شده است، روایت شناسان کوشیده اند تا با دست یافتن به الگوهای روایتی مشخص دربارۀ مقوله های مختلف روایت، به کشف ساختار جهانی آن نائل شوند. از جمله مهمترین این مقوله ها، مبحث زمان در روایت است که نظریهپرداز فرانسوی، ژرارد ژنت چکیده کامل
در چند دهه ای که روایت شناسی به عنوان علم مطرح شده است، روایت شناسان کوشیده اند تا با دست یافتن به الگوهای روایتی مشخص دربارۀ مقوله های مختلف روایت، به کشف ساختار جهانی آن نائل شوند. از جمله مهمترین این مقوله ها، مبحث زمان در روایت است که نظریهپرداز فرانسوی، ژرارد ژنت، نظریۀ مستقلی دربارۀ «عامل زمان و نقش و جایگاه آن در روایت» مطرح کرده است. از نظر ژنت، زمانمندی روایت با در نظر داشتن سه محور: نظم، تداوم و بسامد شکل می گیرد که پژوهشگر با بررسی ترتیب، طول و تناوب زمانروایی در مقایسه با زمان واقعی، به جایگاه عنصر زمان در روند گسترش طرح داستانی دست می یابد.
بررسی زمان روایت در نمایشنامة «زنان مهتابی، مرد آفتابی»، نشان می دهد که یثربی با بر هم زدن نظم منطقی عنصر زمان و در حرکت از زمان تقویمی به زمان متن به گزینش های مختلفی دست یازیده و به نقل روایت های گذشته نگر و آینده نگر پرداخته است. کارکرد این گزینش ها و نوع خاص زمانمندی آنها در طراحی اجزای پیرنگ و بویژه ارائة عنصر تعلیق، نقش بسزایی دارد. علاوه بر این، بررسی تداوم و بسامد نقل وقایع در این نمایشنامه، روشـن می سازد که کنشهای آن از ضرباهنگ و شتابی متناسب با مقصود نویسنده برخوردار است. از نظر اصول داستان پردازی، شتاب روایت رخدادها و تکرار و بسامد آنها ارتباط مستقیم و معناداری با محتوای نمایشنامه برقرار کرده است.
پرونده مقاله
با همة كوششهاي اهل بلاغت در شناخت شگردهاي ادبي، هنوز برخي از آنها ناشناخته ماندهاست. مقالة حاضر به معرفي يك شگرد ادبي از اين دست با نام «نقلقول هنري» ميپردازد و چند و چون آن را در شعر حافظ بررسي ميكند. نقلقول هنري چيست، هنري بودن آن چگونه رخ مينمايد و گونههاي آن چکیده کامل
با همة كوششهاي اهل بلاغت در شناخت شگردهاي ادبي، هنوز برخي از آنها ناشناخته ماندهاست. مقالة حاضر به معرفي يك شگرد ادبي از اين دست با نام «نقلقول هنري» ميپردازد و چند و چون آن را در شعر حافظ بررسي ميكند. نقلقول هنري چيست، هنري بودن آن چگونه رخ مينمايد و گونههاي آن كداماند؟ اين مقاله پاسخگويي به اين پرسشها را بر عهده دارد. روش ما براي اين منظور، روش توصيفي با رويكرد ساختگرايانه بوده است.
از مجموع اين بررسي چنين نتيجه ميگيريم كه نقلقولهاي هنري حافظ به تبع اعتدالگرايي او عموماً در دو سوية روايي و شعري سيري معتدل را پشت سر گذاشتهاند و در اين دو سويه، به اقتضاي حال، با عناصر راوي، فضا، زمان، مكان، توصيف، شخصيت، گفتمان، رويداد و تعليق و آرايههاي مجاز، تشبيه، اسلوب معادله، استعاره، تشخيص، متناقضنما، كنايه، جناس، واجآرايي، تنسيقالصفات، ايهام، استخدام، مراعاتالنظير، تضاد، تلميح، ارسالالمثل، تضمين، تلميع، اغراق، طنز، اسلوبالحكيم، دليل عكس، حسنمطلع، ردالمطلع و حسنمقطع پيوند خوردهاند. همچنين نمونههاي اين شگرد در ديوان وي، به اعتبارهاي مختلف، تقسيمات متفاوتي مانند بيواسطه/ باواسطه، گفتاري/ نوشتاري، مستقيم/ غيرمستقيم، بهعبارت/ بهمضمون، يكمصراعي/ يكبيتي/ دوبيتي/ سهبيتي/ چهاربيتي/ پنجبيتي و واحد/ متعدد را برميتابند.
پرونده مقاله
خوانش متن ادبي با رويكرد نقد اخلاقي ميتواند بر اساس تشخيص مفاهيم و مضامين اخلاقي متن يا درك رابطۀ گفتمان اخلاقي متن با ساختار زيباييشناسانه آن صورت پذيرد. در رويكردهاي جدید نقد بر این نکته تأکید میشود که متن هنري بر دلالتهاي ضمني استوار است و معناي آن، پنهان است. س چکیده کامل
خوانش متن ادبي با رويكرد نقد اخلاقي ميتواند بر اساس تشخيص مفاهيم و مضامين اخلاقي متن يا درك رابطۀ گفتمان اخلاقي متن با ساختار زيباييشناسانه آن صورت پذيرد. در رويكردهاي جدید نقد بر این نکته تأکید میشود که متن هنري بر دلالتهاي ضمني استوار است و معناي آن، پنهان است. سرشت اثر ادبی اقتضا میکند که شيوه بيان بيشتر از موضوع مورد توجه قرار گیرد. پرسش پژوهش اين است كه نويسنده يك داستان ادبي، چگونه درك اخلاقي خود و مخاطب را با شيوههاي روايتپردازي عمق ميبخشد. مورد مطالعه، دو داستان از آثار غلامحسين ساعدي است و از نقد و تحليل پژوهشهاي انجام يافته دربارۀ اين نويسنده چند نتيجه حاصل ميشود: 1- اصليترين حوزههاي معنايي كه ساعدي به آنها توجه داشته، مضامين سياسي، مسائل اجتماعي و روحي و رواني است. در اين حوزههاي معنايي، درون مايۀ اصلي آثار او پيوند مسائل اجتماعي با آسيبهاي فردي و ريشه داشتن فساد اخلاقي در اجتماع است كه رگههايي از اخلاق ماركسيستي را بازمينمايد. 2- ساعدي در تلفيق شيوههاي مدرن داستاننويسي با آرمانهاي سياسي و اجتماعي، گفتمان اخلاقي خود را در بيان زيباييشناسانه و شگردهاي روايي توليد كرده است. 3- واقعگرايي، ويژگي روساخت داستانهاي ساعدي است و تلفيق آن با نمادگرايي در ساختار دروني روايت، جنبۀ اخلاقي يا غير اخلاقي رويدادها را تقويت ميكند. 4- شخصيت در بيشتر داستانها بر طرح غالب است و تأثير اجتماع بيمار بر فساد اخلاقي فرد در ترسيم كنش و واكنش شخصيتها و تجسم ذهن و روان پيچيده آنها نشان داده ميشود. 5- فضاسازي و تجسم نمايشي بر شگردهاي بلاغي و زباني غالب است و تأثير منفي يك كنش غير اخلاقي از طريق فضاسازي به مخاطب القا ميشود.
پرونده مقاله
شاهنامۀ فردوسی در ادبیات فارسی از جمله کتابهایی است که تاکنون آبشخور آثار تحقیقی فراوان و همواره مطمح نظر بسیاری از محققان ادبی و غیر ادبی بوده است. ساختار ویژۀ چندرشته ای این اثر و تنوع و گستردگی روایات آن مجالی برای خوانشهایی متفاوت با کاربست روش های تاریخ باوری، ت چکیده کامل
شاهنامۀ فردوسی در ادبیات فارسی از جمله کتابهایی است که تاکنون آبشخور آثار تحقیقی فراوان و همواره مطمح نظر بسیاری از محققان ادبی و غیر ادبی بوده است. ساختار ویژۀ چندرشته ای این اثر و تنوع و گستردگی روایات آن مجالی برای خوانشهایی متفاوت با کاربست روش های تاریخ باوری، تحلیل گفتمان و روایت شناسی، در عرصۀ تحقیقات معاصر فراهم آورده است. در این مقاله سعی شده است با جست وجو در سرچشمه های تاریخی، شیوۀ روایت سازی دربارۀ شخصیت های رستم و گشتاسب و نحوۀ تأثیر و تأثر آنها در قالب حماسه واکاوی شود. کاربست الگوی چرخه ای در تدوین و سامان دهی روایات تاریخی عمدتاً به شکل گیری روایاتی با مضمونی اسطوره ای و حماسی می انجامد که وقایع و شخصیتهای تاریخی را در الگوهای زیرساختی از پیش تعیین شده ای، تحدید و استحاله می کند. به همان میزان که شیوۀ تاریخ نگاری متأثر از الگوی چرخه ای به ابهام سرچشمه های تاریخی وقایع و شخصیتها، همسان پنداری و تکرار میانجامد، در این شیوۀ تاریخ نگاری، انتقال خطی وقایع با شگردهای روایت پردازی داستان وار، از آنجا که در سیطرۀ صورتبندی دانایی درک چرخه-ای زمان پرورده شده است، چون تمامی گذشته را انتقال نمی دهد، روایاتی به ظاهر منسجم از وقایعی با سرمنشأهای تاریخی و زمانی متفاوت ارائه می کند. به همین دلیل و با توجه به منظر نوتاریخ باوری، هر روایت تاریخی، داستانی است از گذشته که با گذشته یکسان نیست. در مقالۀ حاضر پس از تطبیق الگوهای دوگانه از درک زمان، با جریان های معرفت شناسی تاریخ، با استفاده از رویکردهای گفتمانی و روایت شناسی، نحوۀ تأثیر الگوهای چرخه ای و خطی در روایات مربوط به رستم و گشتاسب و جای گشت آنها نشان داده می شود.
پرونده مقاله
در این پژوهش، به بحث دربارۀ اقتباسهای ادبی و فنون اقتباس در سینمای دهۀ هشتاد ایران خواهیم پرداخت و از این منظر، پنج اثر سینمایی دهۀ هشتاد («شبهای روشن»، «گاوخونی»، «دیشب بابات رو دیدم آیدا»، «زمستان است» و «پاداش سکوت») را با آثاری از حوزۀ ادبیات داستانی که فیلمنامه ه چکیده کامل
در این پژوهش، به بحث دربارۀ اقتباسهای ادبی و فنون اقتباس در سینمای دهۀ هشتاد ایران خواهیم پرداخت و از این منظر، پنج اثر سینمایی دهۀ هشتاد («شبهای روشن»، «گاوخونی»، «دیشب بابات رو دیدم آیدا»، «زمستان است» و «پاداش سکوت») را با آثاری از حوزۀ ادبیات داستانی که فیلمنامه های فیلمهای یادشده از آنها اقتباس شده است، مقایسه کردهایم. این آثار حوزۀ ادبیات داستانی به ترتیب عبارتند از: «شبهای روشن»، «گاوخونی»، «بابای نورا»، «سفر» و «من قاتل پسرتان هستم». این پژوهش ضمن مقایسه، بررسی و تحلیل تطبیقی آثار داستانی با آثار سینماییِ اقتباس شده از آنها را از نظر محور روایی اثر، چگونگی وامگیریِ یک اثر سینمایی از یک اثر داستانی، چگونگی تبدیل دال های نوشتاریِ داستان به دالهای تصویریِ فیلم در عین وفاداری به اصل اثر و تبدیل ذهنیت به عینیت و سوژه به ابژه و یا برعکس در پروسۀ تبدیل متن به فیلم، بررسی و تحلیل تطبیقی کرده و نشان میدهد که آثار مورد بحث، تا چه میزان اقتباسی موفق از رمان یا داستان کوتاهی که از آن استفاده کردهاند بودهاند. همچنین مقاله تلاش میکند به این پرسش اصلی پاسخ دهد که اقتباس موفق از یک اثر داستانی در حوزۀ سینما، چه تعریفی دارد و چه اثری را با چه مؤلفههایی باید برگزید تا بتوان از آن فیلم اقتباسی موفق ساخت.
پرونده مقاله
تصور غالب دربارۀ داستان مدرن در ادبیات فارسی، آن است که این ژانر برخلاف شعر نو، در سیر تکامل خود هرگز در معرض نگاه منتقدِ سنت گرایان قرار نگرفته است. مقالۀ حاضر مدعی است که داستان نیز، هر چند در درجاتی خفیفتر، تجربیاتی مشابه شعر نو داشته است. این پژوهش برای بررسی رویکر چکیده کامل
تصور غالب دربارۀ داستان مدرن در ادبیات فارسی، آن است که این ژانر برخلاف شعر نو، در سیر تکامل خود هرگز در معرض نگاه منتقدِ سنت گرایان قرار نگرفته است. مقالۀ حاضر مدعی است که داستان نیز، هر چند در درجاتی خفیفتر، تجربیاتی مشابه شعر نو داشته است. این پژوهش برای بررسی رویکرد کلاسیکها به ادبیات داستانی، مجله یغما را که مشی کلاسیک دارد، انتخاب کرده است، مقولههایی مانند ژانرهای داستانی کهنه و نو، نظریههای مطرح شده درباره داستاننویسی و مؤلفان داستان را در مجله یغما تجزیه و تحلیل کرده است. نتایج این پژوهش نشان میدهد که یغما، داستان معاصر را دنبالۀ شکلهای کهن آن در ادبیات فارسی میداند. از این رو، آن را به رعایت قواعد و اصول داستاننویسی نوین ملزم نمیداند و حتی استفاده از اسلوب ادبیات کهن را برای داستان امتیاز تلقی میکند. از سویی چون رسالت داستان را تعلیم و سرگرمی میداند، در بسیاری موارد در این مجله، داستانوارهها جای داستان را میگیرند و حتی ژانر کهنهای چون حکایت، بخش زیادی از ادبیات داستانی این مجله را به خود اختصاص میدهد. داستانهای یغما- جدا از آثار ترجمهای- به دو دسته تقسیم میشود: داستانهای تاریخی و برگرفته از آثار کهن که ساختارشان ملهم از ادبیات کلاسیک است و داستانهایی که تحت تأثیر ترجمه و ادبیات غرب شکل گرفته اند، اما میکوشند هویتی ایرانی به خود بگیرند. نکته دیگر اینکه یغما به جز از جمال زاده، از هیچکدام از داستاننویسان نامدار و صاحب سبک، داستان منتشر نکرده است.
پرونده مقاله
تحلیل بازنویسی متون ادبی در دورههای مختلف تاریخی با توجه به تغییرات زبانی، در حوزة واژگان، نحو و بلاغت میتواند دگرگونی مفاهیم و تصاویر مندرج در آن آثار و تأثیر تغییرات تاریخی بر متون را نشان دهد. تذکرهها و تراجم احوال نیز از این قاعده خارج نیستند و شاید بتوان گفت که چکیده کامل
تحلیل بازنویسی متون ادبی در دورههای مختلف تاریخی با توجه به تغییرات زبانی، در حوزة واژگان، نحو و بلاغت میتواند دگرگونی مفاهیم و تصاویر مندرج در آن آثار و تأثیر تغییرات تاریخی بر متون را نشان دهد. تذکرهها و تراجم احوال نیز از این قاعده خارج نیستند و شاید بتوان گفت که در هر دوره از بازنویسی متون ادبی تصویری جدید از متون پیشین خلق میشود. درکتاب «مقامات ژندهپیل» حکایتی از احمد جام نقل است که از قضا در یکی از نسخههای خطی دانشگاه تهران که به صورت جُنگ ثبت شده، روایتی به لحنی دیگر از آن آمده است. این پژوهش علاوه بر ذکر و تصحیح این چند برگ به دنبال آن است که چه اندازه تذکرهنویسان و حکایتپردازان به اشارههای آهسته قلم در توصیف ویژگیها و شیوة سلوک شیخ جام تغییر داده و با جملهای و خطی، تصویری مبهم از او نشان دادهاند. در این دو نسخه، علاوه بر اختلافات زبانی و بلاغی تغییراتی در مکانها، چگونگی وقوع رخدادها و واکنشها دیده میشود که پایبند نبودن تذکرهنویس به متن اساس و اولیهای را نشان میدهد. اما شباهتهای بسیار در جملهنویسی و بیان موضوع میان دو نسخه، نشان دهنده وجود نسخه اصیلتری از داستان است که منبع هر دو روایت محسوب میشود. در شیوه بلاغی و چگونگی بیان، از نظر نحو و الگوهای زبانی میان دو روایت تفاوتهایی وجود دارد. از نظر محتوایی نکته قابل توجه این است که نویسنده هر دو مکتوب به بیان اطلاعات دقیق و مشترک تاریخی و جغرافیایی از موضوع میپردازند و در ارائه آمار اختلافی ندارند از طرفی تمام این حکایت خود سند روشنی است از جایگاه و قدرت صوفیه در دورههای تاریخی مورد نظر.
پرونده مقاله
اندیشیدن به مسئله «زمان» و تلاش برای ملموس کردن نوع گذر آن بر آدمی، همواره مورد توجه دانشمندان علوم مختلف، به ویژه حوزه علوم انسانی، بوده است. هر چند نمایش گذر این مفهوم، بهویژه در حوزه درک آن در چرخه فصول و گذار عمر از جوانی به پیری، به نوعی درکی از حضور و تأثیر زمان چکیده کامل
اندیشیدن به مسئله «زمان» و تلاش برای ملموس کردن نوع گذر آن بر آدمی، همواره مورد توجه دانشمندان علوم مختلف، به ویژه حوزه علوم انسانی، بوده است. هر چند نمایش گذر این مفهوم، بهویژه در حوزه درک آن در چرخه فصول و گذار عمر از جوانی به پیری، به نوعی درکی از حضور و تأثیر زمان را بر پدیدهها به دست میدهد، اما به نظر میرسد بیشتر از هر چیزی میتوان رد پای آن را در آثار هنری و ادبی، به ویژه در داستان و رمان جستجو کرد که به کمک روایت، رخدادها را به تصویر میکشند. بر همین اساس، این مقاله تلاشی برای بررسی، تحلیل و پیگیری چگونگی کارکرد زمان در رمان «اسفار کاتبان» نوشته ابوتراب خسروی است که به کمک شگردهای خاص روایی و استفاده از گفتمان تاریخ، روایت و ادبیات موفق شده است گونه خاصی از پیکربندی زمان را در نوعی از فراگفتمان تاریخی به نمایش بگذارد. این مقاله دو بخش دارد؛ بخش نظری، با تکیه بر نظریههای زمان بر اساس نظریههای دانشمندان این حوزه و بخش دوم، تحلیل نوع کارکرد زمان در این رمان، با توجه به مباحث نظری است. نتایج به دست آمده در این بررسی، نشاندهنده نوع کارکرد زمان، تاریخ و روایت داستانی، در یک گفتمان فراتاریخی در این رمان است.
پرونده مقاله