این مقاله بررسی ساز و کار روایت منطقالطیر از دیدگاه دو روایتشناس ساختارگرا، گرماس و ژنت است. از یک سو، با طرحِ الگوی کنشیِ معناشناسانة گرماس و ساختارِ بنیادینِ تقابلهای دوگانه در این الگو، فرایند معناسازی و پیشرویِ واحدهای روایت در منطقالطیر تحلیل میشود. همچنین نق چکیده کامل
این مقاله بررسی ساز و کار روایت منطقالطیر از دیدگاه دو روایتشناس ساختارگرا، گرماس و ژنت است. از یک سو، با طرحِ الگوی کنشیِ معناشناسانة گرماس و ساختارِ بنیادینِ تقابلهای دوگانه در این الگو، فرایند معناسازی و پیشرویِ واحدهای روایت در منطقالطیر تحلیل میشود. همچنین نقشِ تقابلِ جفتهای متضاد همچون معنا و صورت، روح و جسم، لاهوت و ناسوت در شکلگیریِ نقشهای کنشیِ این الگو تبیین میگردد. از دیگرسو، بر اساسِ نظریة ژنت، سه سطحِ رواییِ داستان، روایت، روایتگری و مؤلّفههای رابطِ این سطوح در متنِ منطقالطیر نشان داده میشود تا از دیدگاهِ ژنت، میزانِ روایتمندی این اثر معلوم شود.
پرونده مقاله
در فرایند رشد روانی هر سوژۀ انسانی و به منظور اجتماعی شدن او، ذهن، ناگزیر از آموختن مقولهبندیها و دستهبندیهاست. سوژۀ اجتماعی یاد میگیرد که اشیا، پدیدارها و مفاهیم را در قالب تقابلها و جفتهای مخالف دستهبندی کند و این مقولهبندی، یکی از شرایط الزامی ورود به حیات ا چکیده کامل
در فرایند رشد روانی هر سوژۀ انسانی و به منظور اجتماعی شدن او، ذهن، ناگزیر از آموختن مقولهبندیها و دستهبندیهاست. سوژۀ اجتماعی یاد میگیرد که اشیا، پدیدارها و مفاهیم را در قالب تقابلها و جفتهای مخالف دستهبندی کند و این مقولهبندی، یکی از شرایط الزامی ورود به حیات اجتماعی و دنیای نشانههاست. وجوب این مقولهبندیها ضرورت پذیرش قواعد ساختارمندی را در پی دارد؛ تا جایی که میتوان گفت: انسان برای مفهومسازی، نخست باید جهان را ساختار ببخشد و ساختاربخشی جز در قالب جفتهای متقابل ممکن نیست. این نکته، یکی از بنیانهای اصلی ساختارگرایی و دیگر نحلههای مشابه آن در حوزۀ زبان، ذهن و امر اجتماعی است. اما اگر روان را در حالتی اصیل و پیشافرهنگی بررسی کنیم، این تقابلها نشان از تقلیل و سادهسازی دارد و فقط به جهت دهی نیروی لیبیدو در جریان اجتماعی شدن اشاره میکند. به دیگر سخن، نیروی روان در حالت پیشافرهنگی خود، امری همگن و وحدتمند و یکه است که در جریان اجتماعی شدن، شقاق را تجربه میکند. این میل بازگشت به جهان وحدت، در تفکر شهودی و در نظام معرفتی عارفان مسلمان ما در قالب اندیشههای وحدت وجودی ظهور و بروز داشته است. تصویر این جهان وحدتمند که عمدۀ تقابلهای آن در زیرساختشان رو به وحدت و یگانگی دارند، در قالب زبان که هستی یافته از تقابل هاست، سبب شده است تا برخی از متون عرفانی، خصلتی پارادوکسیکال یابد و امکانات شگرفی در آنها به وجود آید. از این نظر، مقالات شمس تبریزی، یکی از متون شاذ و برجسته است. در مقالۀ حاضر، بر پایۀ مفاهیم روان کاوانۀ یادشده، نشان دادهایم که در زیرساخت اندیشۀ شمس، تقابلهای موجود در سطح امر خودآگاه و اجتماعی کنار گذاشته میشود و شمس در رویکرد معرفتی جدیدی، آنها را به مثابۀ امورِ ذاتاً هماهنگ مینگرد.
پرونده مقاله