ناتورالیسم در ادبیات، نظریه ای است که کردار، گرایش و اندیشۀ انسان ها را برخاسته از غرایز درونی و امیال طبیعی می داند. طبق این نظریه، ناتورالیست ها تمام واقعیت ها و پدیده ها را در دایرۀ معارف علمی که با قوانین علمی توجیه پذیرند، محصور می دانند. آنان بر مسائلی چون وراثت، چکیده کامل
ناتورالیسم در ادبیات، نظریه ای است که کردار، گرایش و اندیشۀ انسان ها را برخاسته از غرایز درونی و امیال طبیعی می داند. طبق این نظریه، ناتورالیست ها تمام واقعیت ها و پدیده ها را در دایرۀ معارف علمی که با قوانین علمی توجیه پذیرند، محصور می دانند. آنان بر مسائلی چون وراثت، محیط و سرنوشت و مشاهدۀ زندگی به دور از آرمان گرایی تأکید می ورزند و بیشتر به بازنمایی عینی امور زشت و ناخوشایند می پردازند. ناتورالیستها معتقدند همان گونه که یک دانشمند علوم طبیعی در سلسله حوادث و علل و موجبات آنها تحقیق و آزمایش می کند، در ادبیات نیز چنین تحقیقی روی رفتار و منش آدم ها، لازم و عملی است.
«اسماعیل فصیح» از جمله نویسندگان ناتورالیست در داستان نویسی معاصر ایران است. در این مقاله داستان های خاک آشنا، شراب خام، دل کور و اسیر زمان، از منظر نقد ناتورالیستی بررسی شده اند و نتیجۀ به دست آمده حاکی از بازتاب چشمگیر اصول ناتورالیسم در این آثار است. نکتۀ دیگر اینکه جبر وراثت، جبر محیط و سرنوشت و شرح دقیق وقایع و جزییات، پربسامدترین مؤلفههای ناتورالیستی در داستان های فصیح است. این پژوهش به روش توصیفی- تحلیلی انجام شده و ضرورت آن این است که برای نخستین بار به کشف مؤلفههای ناتورالیستی داستانهای این نویسنده پرداخته میشود و آثار فصیح از دیدگاه نقد ناتورالیستی تحلیل شده اند و وی نویسنده ای ناتورالیست معرفی میشود.
پرونده مقاله
تقسیم بندی نویسندگان و آثارشان بر اساس جغرافیای مکانی و زادگاه آنان فقط زمانی پسندیده و درست است که ویژگیهای مشترکی نیز آنها را به یکدیگر پیوند دهد، وگرنه نام گذاری سبک و مکتب بر آثار گروهی از نویسندگان با تکیة صرف بر تعلّق اقلیمیشان به یک منطقه، امری بی معنا خواهد بو چکیده کامل
تقسیم بندی نویسندگان و آثارشان بر اساس جغرافیای مکانی و زادگاه آنان فقط زمانی پسندیده و درست است که ویژگیهای مشترکی نیز آنها را به یکدیگر پیوند دهد، وگرنه نام گذاری سبک و مکتب بر آثار گروهی از نویسندگان با تکیة صرف بر تعلّق اقلیمیشان به یک منطقه، امری بی معنا خواهد بود و نویسنده اعتقادی به آن ندارد. داستانهای اقلیمی، داستانهایی هستند دارای مشخّصههای مشترک و هماهنگ و در پیوند با یک اقلیم خاص و نیز متناسب با خاستگاه نویسندگان آنها و تأثیری که از آن محیط اقلیمی خاص پذیرفتهاند. همین گونه تأثرها از محیط اقلیمی و بازتاب آن در داستانهاست که سبب اشتراک میان آثار چند نویسندة هم اقلیم با یکدیگر و در عین حال تمایز با آثار دیگر نویسندگان اقلیمی سایر اقلیمها میشود. در این مقاله، نویسنده پس از بیان سابقة مکتببندیهای متعدد در داستاننویسی معاصر ایران و نقد آنها، به ارائة یک تقسیمبندی تازه، دقیق و روشمند از داستاننویسی اقلیمی، بر اساس معیارهای مشخص و شناخته شده میپردازد و بر این اساس، پنج حوزه یا شاخة داستاننویسی اقلیمی شمال، جنوب، خراسان، غرب (کرمانشاه) و آذربایجان را در ادبیات داستانی معاصر ایران- از مشروطه تا انقلاب اسلامی- مشخص میکند.
پرونده مقاله