از ميان داستانهاي دورههاي سهگانه اساطيري، پهلواني و تاريخيِ شاهنامه فردوسي، داستانهاي دوره پهلواني زمينههايي استوارتر و جذابتر براي پژوهش دارند. جدا شدن كاركرد پهلواني از خويشكاري شخص اسطوره- شاه- پهلوان در داستانهاي اين دوره و تجلّي آن در خويشكاري شخص جداگانهاي چکیده کامل
از ميان داستانهاي دورههاي سهگانه اساطيري، پهلواني و تاريخيِ شاهنامه فردوسي، داستانهاي دوره پهلواني زمينههايي استوارتر و جذابتر براي پژوهش دارند. جدا شدن كاركرد پهلواني از خويشكاري شخص اسطوره- شاه- پهلوان در داستانهاي اين دوره و تجلّي آن در خويشكاري شخص جداگانهاي به نام پهلوان، با كنشها و احساسهايي به طور فزاينده از نوع رفتارها و عواطف انسان معمولي از يك سو، و گرايش فردوسي به كاوش و گُزارد انگيزههاي دروني پهلوانان در برابر رويدادهاي حماسي از سوي ديگر، بُعد شخصيت (قهرمان) پردازي را ژرفتر كرده و ساختار را از سطح روايت حماسي صرف به سطح ساختار درامي و تجسّم عملي تحول بخشيده كه جلوه آن در برخي از داستانهاي پهلواني بارزتر است. بررسي جنبههاي دراماتيك داستانهاي پهلواني، افزوده بر شناسايي قابليتهاي نمايش، به تشخيص روشمندانه و درستتر هويّت نوعي آنها نيز كمك بسياري ميكند.
مقاله حاضر، با گزينش يكي از معروفترين داستانهاي پهلواني شاهنامه، داستان رستم و سهراب و با تأكيد مقدماتي بر اصالت روايت ايراني آن در قياس با روايتهاي غيرايراني و همچنين درنگي بر نام نوعي، به واكاوي جنبههاي دراماتيك آن بر پايه پوئتيكاي ارسطو، به منزله كهنترين و – در عين حال- معتبرترين رساله در شناخت ساز وكار درام درآثار منظوم و غيرمنظورم كلاسيك، ميپردازد و نتايج كار خود را برميشمارد.
پرونده مقاله
«دیگری» مفهومی است که توجه به آن با آثار کسانی چون هوسرل، هایدگر، سارتر(در حوزه ی فلسفی) و باختین(در حوزه ی ادبی) آغاز گردید. توجه به اين مفهوم، سبب ایجاد چشماندازهای جدیدی در مباحث فلسفی و ادبی گردید. نویسندگان این مقاله، با استفاده از آرا باختین و جایگاه «دیگری» در ا چکیده کامل
«دیگری» مفهومی است که توجه به آن با آثار کسانی چون هوسرل، هایدگر، سارتر(در حوزه ی فلسفی) و باختین(در حوزه ی ادبی) آغاز گردید. توجه به اين مفهوم، سبب ایجاد چشماندازهای جدیدی در مباحث فلسفی و ادبی گردید. نویسندگان این مقاله، با استفاده از آرا باختین و جایگاه «دیگری» در اندیشه ی او، داستان هایي از شاهنامه را كه رستم در آنها حضور دارد، بازخوانی کرده؛ افقهای تازه ای پیش روی خوانندگان گشودهاند. بر این اساس داستان های شاهنامه را می توان به سه دسته ی زیر تقسیم کرد:
الف) داستان هایی که در آن سخن از حذف و غیاب دیگری است: این داستان ها بیشترین حجم شاهنامه را به خود اختصاص داده اند.
ب) داستان هایی که در آن تلاش بر حفظ و عدم غیاب دیگری است: تنها نمونهی این داستان ها در شاهنامه، داستان رستم و اسفندیار است؛ داستانی که در آن دو هماورد ـ که هر دو چهره ای نیک و اسطوره ای دارند ـ هرگز راضی به حذف و غیاب دیگری نیستند.
ج) داستان هایی که در حدّ فاصل این دو قرار می گیرند: مانند داستان رستم و سهراب، که در آن می توان عناصر داستان های حماسی و داستان های تراژدی را باهم مشاهده کرد.
پرونده مقاله
مهابهارات اثر حماسي هندوان روايتگر جنگ پاندوان و كوروها بر سرحكومت منطقهاي به نام هستناپور است. در اين جنگ كه هيجده روز به طول ميانجامد پاندوان برپسرعموهاي خود پيروز ميشوند. ارجن در ميان باقي قهرمانان اين كتاب از نظرگاههاي متفاوت شبيه رستم، جهان پهلوان شاهنامه است. چکیده کامل
مهابهارات اثر حماسي هندوان روايتگر جنگ پاندوان و كوروها بر سرحكومت منطقهاي به نام هستناپور است. در اين جنگ كه هيجده روز به طول ميانجامد پاندوان برپسرعموهاي خود پيروز ميشوند. ارجن در ميان باقي قهرمانان اين كتاب از نظرگاههاي متفاوت شبيه رستم، جهان پهلوان شاهنامه است. اين مقاله به مقايسه دو قهرمان از دو فرهنگ حماسي پرداخته است؛ ارتباط با خدايان، ازدواج در شهري بيگانه، جنگ با حاصل اين ازدواج كه پسري است، آگاهي از وجود دارويي زندگيبخش، رفتن به سفرهاي خطرناك هفتگانه، كشتن برادر از جمله موارد مشترك ميان اين دو قهرمان است. اين مقاله بر آن است كه سرايندگان مهابهارات در پرداخت شخصيت ارجن احتمالاً متأثر از داستانهاي حماسي ايران درباره رستم بودهاند؛ داستانهايي كه به زعم بسياري از پژوهشگران منشأ سكايي داشتند ارتباطات فرهنگي ميان ايران و هند، مهاجرت بسياري از اقوام و نژادها از جمله سكاها به هند و بردن آيينها، باورها، اساطير، داستانهاي حماسي بدان سامان از دلايل اثرپذيري هندوان از داستانهاي حماسي ايران ميتواند باشد كه در اين مقاله ضمن اشاره به آنها، مشابهتهاي ميان دو شخصيت نيز نشان داده خواهد شد. پيش از اين نيز دارمستتر در مقالهاي تاثيرپذيري حماسه هندوان را از داستان كيخسرو نشان داده بود.
پرونده مقاله
جهانگیرنامه، سرودة قاسم مادح، یکی از منظومه های حماسی است که به شرح زندگی رستم پس از مرگ سهراب و سپس آشنایی او با دلنواز، دختر مسیحای عابد، و تولد جهانگیر و شرح دلاوری های او می پردازد. در بخش آغازین داستان، رستم که پس از کشتن سهراب دچار بیهویتی و سردرگمی و پریشانی شد چکیده کامل
جهانگیرنامه، سرودة قاسم مادح، یکی از منظومه های حماسی است که به شرح زندگی رستم پس از مرگ سهراب و سپس آشنایی او با دلنواز، دختر مسیحای عابد، و تولد جهانگیر و شرح دلاوری های او می پردازد. در بخش آغازین داستان، رستم که پس از کشتن سهراب دچار بیهویتی و سردرگمی و پریشانی شده است، با ترک وطن و رفتن به سرزمین مازندران و به عبارتی با قدم نهادن به عالم ناخودآگاهی، سفری درونی را آغاز می کند که منجر به تحوّل شخصیت او می شود. سفر رستم به مازندران و حوادثی که با آن روبرو می شود و مراحلی که پشت سر می گذارد، قابلیت نقد کهنالگویی را دارد. این پژوهش بر مبنای فرآیند فردیّت در روان شناسی تحلیلی یونگ، به بررسی کهن الگوهای این منظومه از جمله نقاب، آنیما، سایه، پیر خردمند و... پرداخته و تحقّق دوبارة فرآیند فردّیت را در شخصیت رستم تحلیل کرده است؛ در این داستان رستم پس از کشتن سهراب، با ترک عالم خودآگاهی (ایران) و قدم نهادن به سرزمین ناشناختة ناخودآگاهی (مازندران) و پس از رویارویی با عناصر و جنبههای ناخودآگاهی، آمادة یافتن فردّیت ازدسترفتة خود می شود. فردّیت رستم که با مرگ سهراب خدشه دار شده است، با رویارویی با جهانگیر، که جانشینی برای سهراب است، بازسازی می گردد.
پرونده مقاله
توصیف، بخشِ عمدهای از متونِ ادبیات را تشکیل میدهد، اما با توجه به اهمیتِ موضوع، چندانکه باید - بهخصوص در ادبیات فارسی- موردِ توجه قرار نگرفته است. مقاله حاضر سعی میکند، ضمنِ نقدِ تعاریف و نظریاتِ پیشین و با روشی متمایل به شیوه ساختارشناسان، طبقهبندیِ تازهای از ان چکیده کامل
توصیف، بخشِ عمدهای از متونِ ادبیات را تشکیل میدهد، اما با توجه به اهمیتِ موضوع، چندانکه باید - بهخصوص در ادبیات فارسی- موردِ توجه قرار نگرفته است. مقاله حاضر سعی میکند، ضمنِ نقدِ تعاریف و نظریاتِ پیشین و با روشی متمایل به شیوه ساختارشناسان، طبقهبندیِ تازهای از انواع توصیف ارائه دهد که از طریق تحلیلِ توصیفشناختیِ داستانِ رستم و سهراب بهدست آمده است. بر این اساس، توصیف گزارهای زبانی و هستیک (و نه ایستا یا ثابت) است که به بازنماییِ ویژگی میپردازد و دارای سه عنصر اساسی است: موضوع (موصوف)، کلامِ توصیفگر و ویژگی. این پژوهش در صدد اثبات این نکته است که توصیف، نقشی اساسی و تعیینکننده در هر متنِ ادبی به عهده دارد؛ زیرا بسترِ روایت و اساسِ شعر، توصیف است. از این رو انواع مختلف توصیف، در یک متن روایی توصیفی، یعنی داستان رستم و سهراب، از نظر شکلی و محتوایی بررسی میشود و سعی دارد بر اساس این مصداق، به نوعی نظریه توصیف در ادبیات فارسی ره ببرد.
پرونده مقاله
این پژوهش در پی آن است تا با بررسی ساختاری روایت های نخستین نبرد سه جهان پهلوان نام آور ایرانی یعنی گرشاسب، سام و رستم، الگوی ساختاری واحد آنها را نمایان سازد و هم سویی این الگو را با اسطورۀ نبرد «ایندره»، ایزد جنگ هندوایرانی با «وریتره»، اهریمن خشک سالی نشان دهد. در ای چکیده کامل
این پژوهش در پی آن است تا با بررسی ساختاری روایت های نخستین نبرد سه جهان پهلوان نام آور ایرانی یعنی گرشاسب، سام و رستم، الگوی ساختاری واحد آنها را نمایان سازد و هم سویی این الگو را با اسطورۀ نبرد «ایندره»، ایزد جنگ هندوایرانی با «وریتره»، اهریمن خشک سالی نشان دهد. در این راستا ابتدا به کمک روش تحلیل ساختاری اسطوره به قطعه بندی روایت های نخستین نبرد این پهلوانان و سنجش اسطوره بنهای آنها با یکدیگر پرداخته می شود و سپس همخوانی الگوی ساختاری که از نخستین نبرد جهان پهلوان ایرانی یافته شده است، با نبرد آغازین و مشهور ایندره نمایان می شود. نبردهای یادشده هم راستا با واقعه ای صورت می گیرند که طیّ آن پهلوان/ ایزد جوان با حذف اقتدار پدر، خود جانشین او می شود. بنابراین نتیجۀ مقاله حاکی از آن است که میان نبرد قهرمان هندوایرانی با اژدها و حذف جایگاه ارجمند پدر قهرمان، رابطه ای درهم-تنیده برقرار است و گویی که این دو واقعه صورت تغییرشکل یافتۀ یکدیگرند و هر یک جایگزین روایی دیگری است. در این میان تنها یک عنصر واسط هست که این دو سوی معادله را همچون زنجیری به یکدیگر متصل نگاه می دارد و آن وجود سلاح پدری برای نابودی اژدهاست؛ یعنی سمبل نیروی پدر برای از میان بردن اژدها و به تبع آن، برچیدن اعتبار خود پدر.
پرونده مقاله
بانوگشسب، پهلوان بانویی نامدار است که به دلیل شخصیت خاصش همواره مورد توجه بوده است. سؤالی که مطرح است دربارۀ منشأ و خاستگاه چنین شخصیت و چنین پهلوان بانویی است. برای پهلوان بانو، منشأ اساطیری، تاریخی وجامعهشناختی قائل شده اند و یا آن را در ارتباط با ایزدبانوان دانسته ا چکیده کامل
بانوگشسب، پهلوان بانویی نامدار است که به دلیل شخصیت خاصش همواره مورد توجه بوده است. سؤالی که مطرح است دربارۀ منشأ و خاستگاه چنین شخصیت و چنین پهلوان بانویی است. برای پهلوان بانو، منشأ اساطیری، تاریخی وجامعهشناختی قائل شده اند و یا آن را در ارتباط با ایزدبانوان دانسته اند. گروهی نیز آن را برخاسته از فرهنگ مادرسالار یا مردسالار معرفی می کنند. در این نوشتار به دنبال یافتن خاستگاه او، این پرسش را مطرح می کنیم که آیا بانوگشسب، پهلوان بانویی سکایی است؟ برای این منظور به سکایی بودن خاندان رستم اشاره می کنیم. سپس ویژگی های قوم سکا و سرمت و زنان سکایی را گرد می آوریم؛ چراکه بانوگشسب، دختر رستم است و اگر رستم سکایی باشد، دختر او نیز پهلوان بانویی سکایی است. شخصیت بانوگشسب را در متون مختلف بررسی می کنیم و در آخر ویژگیهای او را با زنان سکایی می سنجیم. سرانجام نتیجه چنین حاصل می شود که بسیاری از ویژگی های بانوگشسب و زنان سکایی مشترکند و بانوگشسب، پهلوان بانویی سکایی است.
پرونده مقاله
در میان یلان سیستان، زال برخلاف سام و رستم، یکسره از کردارهای رزمی در نبردگاه بهدور است. او در میانۀ آن دو جهان پهلوان، نه در نبردگاه که در پیکرۀ داستانی نو و دیگرسان، اژدهایی را می اوژند و فراوانی را به ایران شهر ارزانی می-دارد. در این جستار با خوانشی تازه از داستان چکیده کامل
در میان یلان سیستان، زال برخلاف سام و رستم، یکسره از کردارهای رزمی در نبردگاه بهدور است. او در میانۀ آن دو جهان پهلوان، نه در نبردگاه که در پیکرۀ داستانی نو و دیگرسان، اژدهایی را می اوژند و فراوانی را به ایران شهر ارزانی می-دارد. در این جستار با خوانشی تازه از داستان زال در چهارچوب نقد اسطوره ای و به شیوۀ توصیف و بازکاوی و با هدف فرادید نهادن انگاره ای دیگر دربارۀ بن مایۀ اسطوره ای پیوند زال با رودابه، تنک مایگی دَستان در رزم و جهان پهلوانی بررسی شده است. آنچه از این بررسی چونان انگاره ای به دست آمده این است که زال در روند دگرگونی اسطوره به حماسه، کردار اَژدَهااوژنی ژرف ساخت یا کهن الگوی نخستینۀ خود را در ستیز با اژدهای مادینه اوبار، به گونۀ پیوند با رودابه، دختر مهرابِ اژدهانژاد، به ارث برده است. پهلوان با شکست مهراب اژدهانژاد که نمادینه ای از باروری را در چنبرۀ فرمان خود دارد، مایۀ رهایی رودابه و پدیدآمدن نیرویی فراوانی بخش همچون رستم می شود تا با واگذارشدن جهان-پهلوانی به تهمتن، یکسره پاسدار ایران شهر در برابر تازش های افراسیاب اژدهانژاد شود. بر بنیاد انگارهای، چنین می نماید که نشانه هایی از اسطورۀ ایزد مهر در شخصیت مهراب بازتافته است.
پرونده مقاله