بانوگشسب، پهلوانبانوی سکایی
محورهای موضوعی : پژوهشهای ادبیات کلاسیک ایران
مرضیه عظیمی
1
(دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه تربیت مدرس)
روزبه زرین کوب
2
(استادیار گروه تاریخ، دانشگاه تهران)
کلید واژه: بانوگشسب, پهلوانبانو, خاندان رستم, سرمتها و سکاها,
چکیده مقاله :
بانوگشسب، پهلوان¬بانویی نامدار است که به دلیل شخصیت خاصش همواره مورد توجه بوده است. سؤالی که مطرح است دربارۀ منشأ و خاستگاه چنین شخصیت و چنین پهلوان¬بانویی است. برای پهلوان¬بانو، منشأ اساطیری، تاریخی وجامعهشناختی قائل شده¬اند و یا آن را در ارتباط با ایزدبانوان دانسته¬اند. گروهی نیز آن را برخاسته از فرهنگ مادرسالار یا مردسالار معرفی می¬کنند. در این نوشتار به دنبال یافتن خاستگاه او، این پرسش را مطرح می¬کنیم که آیا بانوگشسب، پهلوان¬بانویی سکایی است؟ برای این منظور به سکایی بودن خاندان رستم اشاره می¬کنیم. سپس ویژگی¬های قوم سکا و سرمت و زنان سکایی را گرد می¬آوریم؛ چراکه بانوگشسب، دختر رستم است و اگر رستم سکایی باشد، دختر او نیز پهلوان¬بانویی سکایی است. شخصیت بانوگشسب را در متون مختلف بررسی می¬کنیم و در آخر ویژگیهای او را با زنان سکایی می¬سنجیم. سرانجام نتیجه چنین حاصل می¬شود که بسیاری از ویژگی¬های بانوگشسب و زنان سکایی مشترکند و بانوگشسب، پهلوان¬بانویی سکایی است.
Bānu Gošasb is a famous heroine who has always been considered because of her special personality.The question that arises is about the origin of such a character and such a heroine.This heroine always has been related to goddesses, while mythological, historical, and sociological origins have been supposed for her, and also, some researchers introduce her emanating either from matriarchal culture or patriarchal culture. In this essay, following the traces of her origin, we raise this question “Is Bānu Gošasb a Scythian heroine”?For this purpose, we refer to the Scythia of the Rostam family. Afterwards, we gather the features of Scythians, Sarmatians, and Scythians females;Because Bānu Gošasb is Rostam's daughter and if Rostam is from Scythian family, his daughter is also a Scythian lady.We examine the character of Bānu Gošasbin various texts and finally compare her characteristics with Scythian women. The result of this study shows that many characteristics of Bānu Gošasb and Scythian women are common and Bānu Gošasb is a Scythian heroine.
آبایف، واسیلی ایوانوویچ (1380) «زردشت و اسکیتی¬ها، ترجمۀ حسین مصطفوی»، نامۀ فرهنگستان، شمارۀ 17، صص 148-157.
آیدنلو، سجاد (1383الف) «از فردوسی تا موراساکی»، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، شمارۀ 80 و 81، صص 98-107.
---------- (1383ب) «تأملاتی دربارۀ منابع و شیوۀ کار فردوسی»، نشریۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، شمارۀ 192، صص 85-147.
----------(1384) «مهین¬دخت، بانوگشسپ سوار»، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، شمارۀ 93، صص34-45.
---------- (1387) «پهلوان¬بانو»، مجلۀ مطالعات ایرانی دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر، شمارۀ 13، صص 11-24.
---------- (1388) برگزیده منظومه¬های پهلوانی پس از شاهنامه، تهران، سمت.
اُرانسکی، یوسیف میخائیلوویچ (1379) مقدمۀ فقه¬اللغۀ ایرانی، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، پیام.
امیدسالار، محمود (1377الف) «بیان ادبی و بیان عامیانه در حماسه¬های فارسی»، گلستان، شمارۀ 1، صص 85-112.
-------------- (1377ب) «هفت¬خان رستم، بیژن و منیژه و نکاتی دربارۀ منابع و شعر فردوسی»، ایران¬شناسی، شمارۀ 3، صص 540-547.
انجوی شیرازی، ابوالقاسم (1369الف) فردوسی¬نامه (مردم و شاهنامه)، تهران، علمی.
-------------------- (1369ب) فردوسی¬نامه (مردم و فردوسی)، تهران، علمی.
ایرانشاه بن ابی¬الخیر (1370) بهمن¬نامه، ویراستۀ رحیم عفیفی، تهران، علمی و فرهنگی.
بانوگشسب¬نامه (1382) به تصحیح روح¬انگیز کراچی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی مطالعات فرهنگی.
بهار، مهرداد (1372) سخنی چند دربارۀ شاهنامه، تهران، سروش.
--------- (1377) از اسطوره تا تاریخ، تهران، چشمه.
پیرنیا، حسن (1378) ایران باستان، تهران، افراسیاب.
تفضلی، احمد (1376) تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، تهران، سخن.
جیحونی، مصطفی (1379) مقدمه بر شاهنامه فردوسی، کتاب صفر، اصفهان، شاهنامه¬پژوهی.
خالقی مطلق، جلال (1356) «یکی دخمه کردش ز سم ستور»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، شمارۀ 124، صص 462-470.
---------------- (1361) «یکی داستان است پر آب چشم»، ایران¬نامه، شمارۀ 2، صص 164-205.
---------------- (1362) «مطالعات حماسی: فرامرزنامه»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، شمارۀ 128 و 129، صص 85-121.
-------------- (1377) «در پیرامون منابع فردوسی»، ایران¬شناسی، سال دهم، شمارۀ 3، صص 512-539.
خانلری، پرویز (1365) تاریخ زبان فارسی، جلد 1، تهران، نشر نو.
خطیبی، ابوالفضل (1381) «یکی نامه بود از گه باستان»، نامۀ فرهنگستان، شمارۀ 19، صص 54-73.
دیویدسن، الگا (1378) شاعر و پهلوان در شاهنامه، ترجمۀ فرهاد عطایی، تهران، تاریخ ایران.
----------- (1380) ادبیات تطبیقی و شعر کلاسیک فارسی، ترجمۀ فرهاد عطایی، تهران، فرزان روز.
دیویس، دیک (1377) «مسئلۀ منابع فردوسی»، ترجمۀ سعید هنرمند، ایران¬شناسی، سال دهم، شمارۀ 1، صص 92-110 .
رزمجو، حسین (1381) قلمرو ادبیات حماسی ایران، جلد 1، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
ریاحی زمین، زهرا و عظیم جباره ناصرو (1390) «آمیزش اسطوره و حماسه در روایتی دیگر از بانوگشسب¬نامه»، ادب¬پژوهی، شمارۀ 18، صص145-170.
زرین¬کوب، عبدالحسین (1375) از گذشتۀ ادبی ایران، تهران، الهدی.
------------------- (1377) تاریخ مردم ایران، جلد 1، تهران، امیرکبیر.
سراج، شهین (1381) بانوگشسب¬نامه، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
سرکاراتی، بهمن (1355) «رستم یک شخصیت تاریخی یا اسطوره¬ای؟»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی، سال دوازدهم، شمارۀ 2، صص 161-192.
-------------- (1357) «بنیان اساطیری حماسۀ ملی ایران»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، شمارۀ 125، صص 1-61.
صفا، ذبیح¬الله (1352) حماسه¬سرایی در ایران، تهران، امیرکبیر.
---------- (1370) سخنی دربارۀ شاهنامه، فردوسی و شاهنامه، به کوشش علی دهباشی، تهران، مدبر.
---------- (1371) تاریخ ادبیات در ایران، جلد 2، تهران، فردوس.
---------- (1374) نظری به مآخذ شاهنامه و دیگر حماسه¬های ملی، نمیرم از این پس که من زنده¬ام، به کوشش غلام¬رضا ستوده، تهران، دانشگاه تهران.
طاهری، محمد (1391) «جایگاه و تأثیر قوم سکایی در تاریخ و شاهنامه¬ فردوسی»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، دورۀ جدید، سال چهارم، شمارۀ 1، صص 125-146.
مختاری، ابوعمر بهاء¬الدین عثمان بن عمر (1341) دیوان عثمان مختاری، به کوشش جلال¬الدین همایی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
فرامرزنامه (1324ق) به کوشش رستم پوربهرام و سروش تفتی، بمبئی.
فرای، ریچارد (1368) میراث باستانی ایران، ترجمۀ مسعود رجب¬نیا، تهران، علمی و فرهنگی.
فردوسی، ابوالقاسم (1386) شاهنامه، دفتر دوم، به کوشش جلال خالقیمطلق، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
قریب، بدرالزمان (1386) مطالعات سغدی (مجموعه مقالات)، به کوشش محمد شکری فومشی، تهران، طهوری.
کراچی، روح¬انگیز (1382) مقدمه بر بانوگشسب¬نامه، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
------------- (1392) بانوگشسب، ایزدبانویی اساطیری یا پهلوانی حماسی؟، در: رنج و گنج، به کوشش ویدا ندّاف و دیگران، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
کریستن¬سن، آرتور (1370) فردوسی و حماسۀ ملی ایران، ترجمۀ مسعود رجب¬نیا، در: فردوسی و شاهنامه (مجموعه 36 گفتار)، به کوشش علی دهباشی، تهران، مدبر.
--------------- (1372) ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ رشید یاسمی، تهران، دنیای کتاب.
کویاجی، جهانگیر (1379) آیین¬ها و افسانه¬های ایران و چین باستان، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، علمی و فرهنگی.
کیا، خجسته (1371) سخنان سزاوار زنان در شاهنامه¬ پهلوانی، تهران، فاخته.
گروسه، رنه (1353) امپراطوری صحرانوردان، ترجمۀ عبدالحسین میکده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
گریمال، پیر (1367) فرهنگ اساطیر یونان و رم، جلد 1، ترجمۀ احمد بهمنش، تهران، امیرکبیر.
مارکوارت، یوزف (1373) ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی، ترجمۀ مریم میراحمدی، تهران، اطلاعات.
ماسه، هانری (1350) فردوسی و حماسۀ ملی، ترجمۀ مهدی روشن¬ضمیر، تبریز، انتشارات کمیتۀ استادان.
متینی، جلال (1377) «دربارۀ مسألۀ منابع فردوسی»، ایران¬شناسی، سال دهم، شمارۀ 2، صص 401-430.
مجمل¬التواریخ و القصص (1318) به تصحیح محمدتقی بهار، تهران، چاپخانۀ خاور.
مزداپور، کتایون (1369) «شالودۀ اساطیری شاهنامه»، فرهنگ، شماره 7، صص 53-78.
------------ (1383) «قدرت بانوگشسب و تیغ عشق»، کتاب فرزان، شمارۀ 7، صص 168-180.
مسعودی، ابوالحسن علی¬بن¬حسین (1344) مروج¬الذهب و معادن¬الجوهر، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
مشکور، محمدجواد (1357) ایران در عهد باستان، تهران، اشرفی.
مول، ژول (1370) دیباچۀ شاهنامه¬ فردوسی، جلد 1، ترجمۀ جهانگیر افکاری، تهران، سخن.
نولدکه، تئودور (1327) حماسۀ ملی ایران، ترجمۀ بزرگ علوی، تهران، دانشگاه تهران.
هانزن، کورت هاینریش (1374) شاهنامه¬ فردوسی، ساختار و قالب، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، فرزان.
هرتسفلد، ارنست امیل (1305) شاهنامه و تاریخ، ترجمۀ متین دفتری، تهران، مطبعۀ مجلس.
هفت¬لشکر (1377) به ¬اهتمام مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
یارشاطر، احسان (1331) «رستم در زبان سغدی»، مجلۀ مهر، سال هشتم، شمارۀ 7، صص 406-411.
یغمایی، اقبال (1355) مختصر راماین، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
Azarpay, G (1981) Sogdian Painting, University of California Press.
Bailey, H.W (1983) Khotanese Saka Literature, The Cambridge History of Iran, vol. 3 (2), edited by Ehsan Yarshater, Cambridge University Press.
Bielmeier, Roland (1989) Sarmatisch, Alanisch, Jassisch und Altossetisch, Compendium Linguarum Iranicarum, Wiesbaden.
Bivar, A.D.H (1983) The History of Eastern Iran, The Cambridge History of Iran, vol. 3 (1), edited by Ehsan Yarshater, Cambridge University Press.
Boyce, Mary (1955) Zariadres and Zarēr, Bulletin of the School of Oriental and African Studies, vol. XVII (3) .
------------ (1983) Parthian Writings and Literature, The Cambridge History of Iran, vol. 3 (2), edited by Ehsan Yarshater, Cambridge University Press.
Diodorus of Sicily (1967-1970) The Library of History, vols. I, II, tr. C.H. Oldfather, vol. VIII, tr. C.B. Welles, Cambridge (Mass) and London.
Emmerick, Ronald E (1989) Khotanese and Tumshuqese, Compendium Linguarum Iranicarum, Wiesbaden.
Herodotus (1920) History of Herodotus, translated by George Rawlinson, edited by E. H. Blakeney, vol. 1, London: J. M. Dent and Sons, LTD, and in New York: E. P. Dutton and Co.
Khaleghi-Motlagh, J (2003) Gošasb Bānu, Encyclopedia Iranica,edited by Ehsan Yarshater, New York, Foundation Encyclopedia Iranica.
Omidsalar, Mahmoud (1996) Unburdening Ferdowsi, Journal of the American Oriental Society, vol. 116 (2) .
Rice, Tamara Talbot (1957) The Scythians, London, Thames and Hudson.
Shahbazi, A.Sh (1993) The Parthian Origins of the House of Rustam, Bulletin of the Asia Institute, vol. 7, pp. 155- 163.
Strabo (1961) The Geography, tr. H.L. Jones, Cambridge (Mass) and London.
Sulimirski, Tadeusz (1970) The Sarmatians, London, Thames and Hudson.
------------------- (1985) The Scyths, The Cambridge History of Iran, vol. 2, edited by Ilya Gershevitch, Cambridge University Press.
Yarshater, Ehsan (1983a) Introduction to The Cambridge History of Iran, vol. 3 (1), edited by Ehsan Yarshater, Cambridge University Press.
----------------- (1983b) Iranian National History, The Cambridge History of Iran, vol. 3 (1), edited by Ehsan Yarshater, Cambridge University Press.
فصلنامه علمي «پژوهش زبان و ادبيات فارسي»
شماره پنجاه و ششم، بهار 1399: 26-1
تاريخ دريافت: 18/04/1398
تاريخ پذيرش: 17/06/1399
نوع مقاله: پژوهشی
بانوگشسب، پهلوانبانوی سکایی
مرضیه عظیمی1
روزبه زرینکوب2
چکیده
بانوگشسب، پهلوانبانویی نامدار است که به دلیل شخصیت خاصش همواره مورد توجه بوده است. سؤالی که مطرح است دربارۀ منشأ و خاستگاه چنین شخصیت و چنین پهلوانبانویی است. برای پهلوانبانو، منشأ اساطیری، تاریخی وجامعهشناختی قائل شدهاند و یا آن را در ارتباط با ایزدبانوان دانستهاند. گروهی نیز آن را برخاسته از فرهنگ مادرسالار یا مردسالار معرفی میکنند. در این نوشتار به دنبال یافتن خاستگاه او، این پرسش را مطرح میکنیم که آیا بانوگشسب، پهلوانبانویی سکایی است؟ برای این منظور به سکایی بودن خاندان رستم اشاره میکنیم. سپس ویژگیهای قوم سکا و سرمت و زنان سکایی را گرد میآوریم؛ چراکه بانوگشسب، دختر رستم است و اگر رستم سکایی باشد، دختر او نیز پهلوانبانویی سکایی است. شخصیت بانوگشسب را در متون مختلف بررسی میکنیم و در آخر ویژگیهای او را با زنان سکایی میسنجیم. سرانجام نتیجه چنین حاصل میشود که بسیاری از ویژگیهای بانوگشسب و زنان سکایی مشترکند و بانوگشسب، پهلوانبانویی سکایی است.
واژههاي کلیدی: بانوگشسب، پهلوانبانو، خاندان رستم، سرمتها و سکاها.
مقدمه
بانوگشسب، دختر جنگاور رستم، خواهر فرامرز، همسر گیو و مادر بیژن است. به روایتی مادر او، خالۀ کیقباد است (مجملالتواریخ و القصص، 1318: 25) و به روایتی دیگر، مادر او گلندامبانو نام دارد و خواهر کیقباد است (هفتلشکر، 1377: 176؛ انجوی شیرازی، 1369الف: 75؛ 1369ب: 170؛ ریاحی زمین و جباره ناصرو، 1390: 149). در روایات مردمی از بانوگشسب با نامهای دیگری نیز یاد شده است، همچون بانوگشی (همان)، گلنسا، بانو، گشسبانو و گرشصت (انجوی شیرازی، 1369ب: 166 و 168 و 173 و 174). بانوگشسپ (بانو + گُشن + اسپ) را میتوان «بانوی دارندۀ اسب نر» تعبیر کرد و یا او را با اعمال پهلوانی و مردانگیهایش، زنی چون اسب نر خواند (کراچی، 1382: 25-26).
در بهمننامه، فرامرزنامه، شهریارنامه و هفتلشکر به بانوگشسب اشاره شده است، اما بانوگشسبنامه تنها اثری است که اختصاصاً به بانوگشسب پرداخته است. بانوگشسبنامه، منظومهای کمحجم است در قالب مثنوی و در بحر متقارب مثمن که در 1032 بیت سروده شده است. سرایندۀ آن مشخص نیست، اما با توجه به قراین متن احتمالاً مسلمان بوده (مول، 1370: 46) است. سرایندۀ بانوگشسبنامه و فرامرزنامه را یکی دانستهاند (کراچی، 1382: 16). دربارۀ زمان سرایش این منظومه اختلافنظر هست، اما به طور کلی میتوان آن را متعلق به قرن پنجم و ششم دانست (مول، 1370: 45؛ صفا، 1371: 364؛ کراچی، 1382: 14-17؛ آیدنلو، 1384: 38). این منظومه در سال 1382 به تصحیح روحانگیز کراچی منتشر شد.
بانوگشسبنامه از روزگار جوانی بانوگشسب شروع میشود و با ازدواج او پایان مییابد؛ برخلاف دیگر منظومهها که با تولد قهرمان آغاز و با مرگش فرجام مییابد. گویی آغاز و فرجام این منظومه افتاده است. به همین دلیل احتمال دارد که بانوگشسبنامه بخشی از منظومهای بلندتر باشد (مول، 1370: 46). این احتمال بهویژه درباره فرامرزنامه مطرح است (کراچی، 1382: 22؛ آیدنلو، 1384: 38 و 1388: 14). بانوگشسبنامه از سلسله قصههای رزمی و حماسی عامیانۀ اواخر عهد ساسانی است (زرینکوب، 1375: 78). در نظم آن از منابع مکتوب استفاده شده (صفا، 1352: 109) و مأخذ آن متعلق به بعد از اسلام است (جیحونی، 1379: 95). این منظومه صرفاً برای نقل داستان
سروده شده و سرایندۀ آن به دنبال هنرنمایی نبوده است (امیدسالار، 1377الف: 102).
پیشینۀ پژوهش
تا پیش از تصحیح و انتشار بانوگشسبنامه از شخصیت بانوگشسب چندان سخن نمیرفت و صرفاً به اختصار بانوگشسبنامه و نسب بانوگشسب معرفی میشد. ژول مول، بانوگشسب را با برونهیلد مقایسه میکند و بانوگشسبنامه را «اثری بسیار نابسامان و بیسر و ابتر» میخواند (مول، 1370: 45-46). ذبیحالله صفا نیز بعد از اشاره به نظریههای ژول مول، بانوگشسب و دو نسخۀ بانوگشسبنامه را معرفی میکند (صفا، 1352: 300-302). حسین رزمجو نیز به هیربد فرامرز اشاره میکند که گویا در سال 1132 یزدگردی در هرات این منظومه را تصحیح کرده است (رزمجو، 1381: ج1: 121-122). در سایر بررسیها، نکتهای فراتر از این موارد ذکر نشده است (ماسه، 1350: 320؛ سراج، 1381: 289؛ ر.ک: Khaleghi-Motlagh, 2003).
پس از تصحیح و چاپ بانوگشسبنامه، پژوهشهایی در اینباره صورت گرفت و به شخصیت خاص بانوگشسب بیشتر توجه شد. دربارۀ اصل و منشأ او همواره پرسشهایی مطرح بوده است. زن جنگنده یا پهلوانبانو برگرفته از چه فرهنگی است؟ منشأ آن اساطیر کهن است؟ یا فرهنگ مادرسالار؟ یا اینکه برخاسته از دل تاریخ است؟
برخی پژوهشگران معتقدند که بانوگشسب متعلق به دوران اساطیری است. گویا او الهۀ توانایی و قدرت بوده که به تدریج تقدس ایزدی - اساطیری خود را از دست داده و در حماسه تنها ویژگیهای جنگاوریاش برجای مانده است (کراچی، 1382: 10). در حقیقت او ویژگیهای فوق بشری ایزدانبانوان را داراست (همان، 1392: 370 ). «بانوگشسب در برابر توانایی و تسلط مرد مقاومت میکند و فرمانبردار محض حکمهای مردانه نیست.» او مربوط به دورانی است که زن، نقشی فروتر از مرد نداشته و «محصول استقلال عمل و ذهنیت» است (همان، 1382: 10).
اما با کمی دقت در بانوگشسبنامه متوجه میشویم که بانوگشسب استقلال چندانی ندارد. او صرفاً مجری اوامر رستم و زال است. در جریان خواستگاری پادشاهان هند، مبارزه با آنها، آزمون رستم از پهلوانان دربار کیکاووس و انتخاب گیو، کوچکترین اشارهای به بانوگشسب نمیشود. وی هیچ اقدام خاصی نمیکند و در سکوت صرفاً تابع است. گویی ایفاگر نقشی است که برایش در نظر گرفتهاند، یا برگزارکنندۀ سنتی است که رایج بوده است. رستم و زال تصمیم میگیرند او با پادشاهان هند بجنگد. رستم میخواهد برای انتخاب همسرِ دخترش، آزمونی بر پا کند و گیو، برندۀ آزمون را به دامادی میپذیرد. برخلاف ابتدای داستان که بانوگشسب زیر بار نصیحتهای زال مبنی بر نرفتن به دشت رغو نمیرود و سرکشی میکند، در این قسمتها بانوگشسب هیچ سخن نمیگوید. تنها در انتهای منظومه است که واکنش نشان میدهد و گویی خشم خود را ابراز میکند؛ اما آن نیز بسیار کوتاه است و خیلی زود تسلیم میشود. شب عروسی دست و پای گیو را میبندد و او را به گوشهای میاندازد، ولی پس از صحبتهای کوتاه رستم، در سکوت سر تسلیم فرو میآورد (بانوگشسبنامه، 1382: 126-128).
برخی پژوهشگران بر این باورند که بانوگشسب، زادۀ فرهنگ مردسالار است. او «زن خوب و فرمانبر و پارسا»ست که پهلوان هم هست و در پهلوانی، دلربایی زنانۀ او بیداد میکند، چنانکه تصور مردانه از زن میپسندد. دختر فقط باید پذیرنده باشد، حتی اگر زنی باشد جنگجو و نیرومند چون بانوگشسب (ر.ک: مزداپور، 1383). برخی دیگر نیز زمینههای ظهور مضمون تقریباً جهانی پهلوانبانو را تاریخی، جامعهشناختی و اساطیری میدانند (ر.ک: آیدنلو، 1387).
در این نوشتار درصدد مشخص کردن خاستگاه بانوگشسب هستیم. پرسش اصلی دربارۀ خاستگاه بانوگشسب است: آیا بانوگشسب اصل سکایی دارد؟ بسیاری از پژوهشگران بر سکایی بودن خاندان رستم صحه گذاشتهاند. بانوگشسب دختر رستم است و اگر رستم سکایی باشد، دختر او نیز پهلوانی سکایی است. بررسی شخصیت بانوگشسب در متون مختلف نیز این مدعا را ثابت میکند، زیرا بسیاری از ویژگیهای بانوگشسب و زنان سکایی مشترکاند.
خاندان سکایی رستم
در شاهنامه بارها به سیستانی بودن رستم و خاندان او اشاره شده است. سیستان در حقیقت سکستان یعنی «سرزمین سکاها»ست و این نام محل، خود اصل سکایی رستم را ثابت میکند (بهار، 1372: 41). در اوستا اشارهای به رستم و یا خاندان او نشده است. در متون پهلوی نیز حضور او بسیار کمرنگ است. دلیل یاد نشدن رستم در متنهای اوستایی، مقدم بودن عصر اوستا بر عصر تدوین داستانهای زال و رستم است. احتمالاً شکلگیری و تلفیق این داستانها با روایات پیشدادی و کیانی همزمان با میلاد مسیح در شرق ایران بوده است (همان: 31)، یعنی درست زمانی که سکاها در شرق ایران ساکن شدند.
از اقوام سکایی، اطلاع چندانی در دست نیست و همین اطلاعات محدود نیز برگرفته از آثار نویسندگان باستان و مطالعات باستانشناختی است. آغاز تاریخ سکاها را شاید بتوان حدود 1700 سال پیش از میلاد دانست (Rice, 1957: 37). آنها در سرتاسر دشت پهناوری که از حاشیۀ غربی روسیۀ اروپایی تا مرزهای چین ادامه داشت، ساکن بودند (همان: 33). سرمتها همسایۀ شرقی سکاها بودند که به اراضی آنها دستدرازی میکردند و سرانجام طی سالهای 200پ م-200م، سکاها را از سرزمین خود بیرون راندند (همان: 24). در نتیجه حدود قرن اول پ م، سکاها از نواحی شمالی وارد ایران شدند و در این سرزمین جنگهای بسیاری راه انداختند. تا اینکه مهرداد دوم (88-123پ.م)، آنها را