A Study of the Semantic Parallels of the Concept of Love throughout Persian Poetry using Qualitative Content Analysis
Subject Areas : Research in Iranian classical literaturemasoume mohammadi 1 , Asghar Daadbeh 2 * , Hormoz Rahimhan 3
1 - PhD in Persian language and literature, Islamic Azad University, North Tehran Branch, Iran.
2 - Professor, Department of Islamic Philosophy and Theology, Allameh Tabatabai University, Iran.
3 - Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Islamic Azad University, North Tehran Branch, Iran.
Keywords: Love, Classical and Contemporary Poetry, Qualitative Content Analysis, Semantic Parallelism, Cultural and Emotional Bonds.,
Abstract :
Love is one of the most prominent concepts in Persian poetry that contains broad conceptual capacities to indirectly influence the semantic structure of the constantly transformative grounds of thought and functions of poetry. This research aims to understand whether through these transformations, the concept of love remains constant in the ever-changing semantic system or it undergoes dissociative fluctuations. Furthermore, this article tries to answer this question by approaching the poetry of different time-periods in their original form and focus on the interpretations that may arise from them. This matter gains further importance when we consider the decisive role that the concept of love plays in touching the reader’s emotions and its corresponding cultural influence throughout time. Hence, this research aims to arrive at the audience’s emotional involvement and the importance of cultural occasions by studying the concept of love in canonical works of poetry extending to different time-periods. Since the cultural occasions must correspond to their semantic parallels of the concept of love, we seek to extract these parallel meanings from the concealed concepts of Persian poetry. To arrive at these hidden components of poetry, this article views the Qualitative Content Analysis method in direct contact with thought centered content analysis. Therefore, two extensive stylistic schools of ancient and contemporary Persian poetry are studied to illustrate the semantic process that the concept of love undergoes and the scope contains some of the most important approaches of Qualitative Content Analysis such as: concealed and apparent meaning, semantic units, interpretive units, regional contents, theme and motif. This research concludes that through this process, the original semantic structure of this concept has been kept by remaining in close contact with its fundamental parallel meanings.
آسا برگر، آرتور (1383) روشهای تحلیل رسانهها، ترجمه پرویز اجلالی، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها.
اتسلندر، پیتر (1371) روشهای تجربی تحقیق در علوم اجتماعی، ترجمه بیژن کاظم¬زاده، مشهد، آستان قدس.
اشتراوس، انسلم و جولیت کربین (1390) مبانی پژوهش کیفی، فنون و مراحل تولید نظریه زمینهای، ترجمه ابراهیم افشار، تهران، نی.
اوحدی، مهرانگیز (1390) «ضرباهنگ هستی در شعر سعدی و نقش تعلیمی آن»، فصلنامه جستارهای ادبی، شماره 11، صص 55-56.
ایمان، محمدتقی و محمودرضا نوشادی (1390) «تحلیل محتوای کیفی»، فصلنامه پژوهش، شماره 2، صص 8و16.
باردن، لورانس (1375) تحلیل محتوا، ترجمه ملیحه آشتیانی و محمد یمنی¬دوزی، تهران، دانشگاه شهید بهشتی.
بهبهانی، سیمین (1395) مجموعه اشعار، چاپ نهم، تهران، نگاه.
حافظ شیرازی، شمس¬الدین محمد (1390) دیوان غزلیات، به کوشش قاسم غنی و محمد قزوینی، چاپ دهم، تهران، زوار.
دادبه، اصغر (1367) «عالم خیال و خیال معشوق»، مجله کیهان فرهنگی، شماره 50، ص 8.
--------- (1377) «شمول معنایی شعر حافظ و تأویل¬های یکسونگرانه»، فصلنامه فرهنگ اصفهان، شماره 9 و 10، ص 13.
--------- (1384) «منطق الطیر، صورت نهایی روش¬شناسی مکتب عشق»، فصلنامه اشراق، شماره 2 و 3.
--------- (1390) «نقش تعلیمی غزل در آرمانشهر سعدی»، فصلنامه جستارهای ادبی، شماره 12، ص 99.
--------- (1395) «پیام حافظ به انسان امروز»، فصلنامه جستارهای ادبی، شماره 3 و 4، ص 33.
دادبه، اصغر و غلامرضا اعوانی (1389) «انسان کامل به روایت ابن عربی»، فصلنامه اندیشه دینی دانشگاه شیراز، شماره 34، ص 154.
دهخدا، علی¬اکبر، لغت¬نامه، لوح فشرده، دانشگاه تهران.
رحیمیان، هرمز (1393) ادوار نثر فارسی، چاپ هشتم، تهران، سمت.
رودکی، ابوعبدالله جعفر (1375) گزیده اشعار، تصحیح خلیل خطیب رهبر، چاپ چهاردهم، تهران، صفی¬علیشاه.
سجادی، ضیاءالدین (1390) شاعر صبح، چاپ یازدهم، تهران، سخن.
سعدی شیرازی، مصلح ابن عبدالله (1385) کلیات، محمدعلی فروغی، چاپ سوم، تهران، زوار.
سیدحسینی، رضا (1393) مکتب¬های ادبی، جلد اول و دوم، چاپ هفدهم و هجدهم، تهران، نگاه.
شایگان، داریوش (1395) پنج اقلیم حضور، چاپ هفتم، تهران، فرهنگ معاصر.
شاملو، احمد (1380) مجموعه آثار، چاپ دوم، تهران، زمانه-نگاه.
شفیعی کدکنی، محمدرضا (1379) گزیده غزلیات شمس، چاپ سیزدهم، تهران، شرکت سهامی و امیرکبیر.
--------------------- (1394) مفلس کیمیافروش، چاپ پنجم، تهران، سخن.
شمیسا، سیروس (1376) انواع ادبی، چاپ پنجم، تهران، فردوسی.
-------------- (1378) نقد ادبی، تهران، فردوس.
-------------- (1393) کلیات سبکشناسی، چاپ چهارم از ویراست دوم، تهران، میترا.
-------------- (1394) سبکشناسی شعر، چاپ هفتم از ویراست دوم، تهران، میترا.
-------------- (1396) شاهنامه¬ها، تهران، هرمس.
صفا، ذبیح¬الله (1374) حماسه¬سرایی در ایران، چاپ ششم، تهران، فردوسی.
عطار نیشابوری، فریدالدین (1373) دیوان، محمد درویش، چاپ پنجم، تهران، جاویدان.
علی¬محمدی اردکانی، جواد (1392) همگامی ادبیات با نقاشی دوره قاجار، تهران، یساولی.
فردوسی، ابوالقاسم (1377) شاهنامه، بر اساس چاپ مسکو، جلد اول، تهران، سوره مهر.
فرخی سیستانی، ابوالحسن علی (1375) گزیده اشعار، خلیل خطیب رهبر، چاپ هفدهم، تهران، صفی علیشاه.
کریپندروف، کلاوس (1383) تحلیل محتوا: مبانی روششناسی، ترجمه هوشنگ نایبی، تهران، نی.
گلشنی، علیرضا و محمدرضا قایدی (1395) «روش تحلیل محتوا، از کمی¬گرایی تا کیفی¬گرایی»، فصلنامه روشها و مدلهای روانشناختی، سال هفتم، شماره 23، ص 12.
لاشیء، حسین و محمدجواد شمس (1375) «ارادت»، دائره¬المعارف بزرگ اسلامی، تهران ، ج7.
مصاحب، غلامحسین (1356) دائره¬المعارف فارسی مصاحب، جلد دوم، تهران، فرانکلین.
معین، محمد، فرهنگ معین، نرم¬افزار.
منزوی، حسین (1395) مجموعه اشعار، محمد فتحی، چاپ چهارم، تهران، نگاه.
موحد، ضیاء (1396) سعدی، چاپ ششم، تهران، نیلوفر.
نظامی گنجوی، ابومحمد الیاس (1379) لیلی و مجنون، حسن وحید دستگردی، چاپ دوم، تهران، سوره مهر.
وحشی بافقی، کمال¬الدین محمد (1371) دیوان، محمد درویش، چاپ پنجم، تهران، علمی.
هولستی، ال آر (1380) تحلیل محتوا در علوم اجتماعی و انسانی، ترجمه نادر سالارزاده امیری، چاپ دوم، تهران، دانشگاه علامه طباطبایی.
فصلنامه علمي «پژوهش زبان و ادبيات فارسي»
شماره پنجاه و نهم، زمستان 1399: 92-67
تاريخ دريافت: 11/05/1399
تاريخ پذيرش: 15/04/1400
نوع مقاله: پژوهشی
بررسی همسانی معنایی مفهوم «عشق»
در ادوار شعر فارسی از منظر تحلیل محتوای کیفی
معصومه محمدی1
اصغر دادبه2
هرمز رحیمیان3
چکیده
«عشق» به عنوان یکی از مهمترین مفاهیم شعر فارسی، قابلیتهای محتوایی گستردهای دارد که در بستر دگرگونشونده اندیشهها و کارکردهای شعر، به طور غیر مستقیم با شاکله معنایی این مفهوم در ارتباطند. اینکه آیا در آن بسترها، این مفهوم دچار گسستهای معنایی شده یا پیوستهای معنایی خود را حفظ کرده است، چیزی است که در این پژوهش به دنبال آنیم و سعی داریم تا با مواجهه با اصل اشعار ادوار و تمرکز بر محتواهای برآمده از آنها، بدان دست یابیم. این امر از آن جهت اهمیت دارد که بروز عواطف مخاطب و نحوۀ برخورد او با مفهوم «عشق» در شعر، نقش تعیینکنندهای در به دست دادن پیوندهای فرهنگی دورههای مختلف دارد. از اینرو در این پژوهش بر آنیم تا با تمرکز بر شعر شاعران برجسته ادوار مختلف و نیز محتواهای برآمده از این مفهوم، بازتابهای معنایی «عشق» را تبیین کرده، از خلال آن به پیوندهای عاطفی و مناسبات فرهنگی دورهها پی ببریم. از آنجا که تناسب فرهنگی میان دورهها باید با کارکردهای همسان معنایی این مفهوم متناسب باشد، به دنبال کشف و شناخت همسانی معنایی مفهوم عشق در محتواهای پنهان شعر فارسی برآمدیم. در این راستا به دست آوردن معنا را در محتواهای پنهان به شیوه تحلیل محتوای کیفی، با تحلیل محتوای فکری، در ارتباط مستقیم دانستهایم و از اینرو در دو بازه گستردۀ سبکی شعر کهن و معاصر فارسی، در روندی اصولی، با تکیه بر چند شاخصۀ مهم تحلیل محتوای کیفی از جمله: محتوای آشکار و پنهان، واحد معنا، واحد تحلیل، منطقه محتوایی، مقوله و تم، سیر معنایی در مفهوم «عشق» را نشان دادهایم. باور پژوهش بر آن است که در این سیر، پیوندهای اساسی مهم مدّنظر، با اصالت این مفهوم به شکل همسانی معنایی حفظ شده است.
واژههاي کلیدی: عشق، شعر کلاسیک و معاصر، تحلیل محتوای کیفی، همسانی معنایی، پیوندهای عاطفی و فرهنگی.
مقدمه
يكي از اساسیترین و مهمترین اصول پایش فرهنگ، بررسیهای پیوسته در راستای کشف گسستها یا اطمینان از انسجام پیوندهای فرهنگی- معنوی در ادبیات گذشته و حال است. بر این باوریم که جستارهای ادبی درباره مفهوم عشق و تلاش برای حفظ پیوندهای دیروز و امروز آن، یکی از ویژهترین مباحثی است که به تبیین راهبردهای فرهنگی و ارتقای آنها خواهد انجامید. ما در این پژوهش به دنبال اثباتِ ثبات معنایی این مفهوم، بر آنیم تا به اهمیت تأثیر مثبت آن بر پیوندهای فرهنگی مخاطب امروز تأکید کنیم. از اینرو در پی پاسخ به این سؤالیم که آیا وضعیت معنایی این مفهوم در بستر دگرگونشونده اندیشهها و کارکردها میتواند ثابت مانده باشد؟ و اگر چنین است، نحوه اثرگذاری آن بر مخاطب امروز چگونه خواهد بود؟ به بیان دیگر، آیا علیرغم تغییرات ساختاری و محتوایی در شعر فارسی، میتوان به ثبات معنایی مفهوم عشق و پیامدهای مثبت آن تأکید کرد یا خیر؟ اين مهم را باید به روشی علمی با هشت سؤال جزئی و دقیقتر به شرح زیر پی گرفت:
1. آیا مفهوم عشق در شعر فارسی گذشته و حال، میتواند از جایگاه معنایی ثابتی برخوردار باشد؟
2. اگر چنین است، چگونه این امر محقق شده است؟
3. محتواهای شعر فارسی منطبق بر این امر، چه نتایجی را ارائه میدهند؟
4. آیا کارکرد این مفهوم تنها در محتوای ژانر عاشقانه، معانی همسان دارد؟
5. آیا اختلافات زبانی- ادبی سبکها، به گسستگی معنایی این مفهوم دامن میزند؟
6. آیا پیوندهای عاطفی- ادبی این مفهوم در محتوای شعر معاصر را میتوان با محتوای شعر کلاسیک همراستا دانست؟
7. چگونه همسانی معنایی این مفهوم میتواند پاسخگوی نیازهای عاطفی انسان معاصر باشد؟
8. انسجام فرهنگی بین ادوار با این همسانی چگونه رقم میخورد؟
پاسخ به پرسشهای جزئیتر در انتها، بیانگر رویکرد علمی در برخورد با موضوع مورد بحث و شیوه پردازش تحقیق خواهد بود و در نهایت به مثابه حلقههای اتصال، زنجیرۀ پاسخ به پرسشهای اصلی را کامل خواهد کرد. با این نگاه و این رویکرد در ورود به بحث اصلی میبینیم، «عشق» که به عنوان مهمترین عاطفۀ فردی و جمعی، در برآوردن خواستهای روحی- عاطفی انسان شمول کافی دارد، در شعر مستقیماً با عواطف شاعران مرتبط و در تعامل فعال است. به نظر میرسد تمامی مساعی استادان اندیشمند ادب فارسی در پژوهشها درباره این مضمون، نمایاندن هویت واحدی باشد که نمودها و جنبههای یک معنا را دنبال میکنند. این مفهوم زایا میتواند همواره در بستر اندیشهها و کارکردها، در لایههای گوناگون شعر رشد کند، اما پنهان بماند و اینجاست که دستیابی به سطوح مختلف اندیشه شاعران در هر دوره شعر فارسی برای کشف آن امری ضروری مینماید. از اینرو بررسی و تحلیل محتوایی شعر در این مهم بسیار کارآمد خواهد بود.
معتقدیم که حیطه مفاهیم و مضامین اغلب در رده بازیابیهای محتوایی خود را آشکارتر خواهند کرد، تا بازیابیهای ساختاری و آماری. از این جهت تحلیل محتوای کیفی در این مسیر راهگشاتر خواهد بود تا تحلیل محتوای کمّی. بررسی محتوایی دورهها بدان جهت در این مبحث حائز اهمیت است که از منظر شناسایی زیرساختهای اجتماعی و فکری ِغالب در هر دوره در پیریزی بنیانهای اندیشه شعر فارسی، بهویژه در بحث مفاهیم یاریگر ماست؛ زیرا تحلیل محتوا، از جمله روشهای سیستماتیک (آسا برگر، 1383: 156) است که از ابتدا تا انتها در سیری روشمند و منتظم، مجال قیاس و دریافت نتایج را به دست خواهد داد. ضمن آنکه بحث درباره مختصات ادبی زبانی وسیع و اندازهگیری کمّی آنها در این مجال نمیگنجد. در این روش، استنباط تکرارپذیر (کریپندروف، 1383: 25) و تأویل از شاخصههای اساسی و هدفمندی است که در دستیابی به نتایج مؤثر واقع میشود.
پيتر اتسلندر در کتاب خود با عنوان «روشهاي تجربي تحقیق اجتماعی» با اشاره به سه نوع تحلیل محتوایی: توصیفی، استنباطی و ارتباطی، دو نوع اخیر را بسیار کارآمد و در ارتباطی تنگاتنگ با مبانی فرهنگی- اجتماعی میداند: «تحليل محتوای استنباطي، ادامه و گسترش تحليل توصيفي است. استنباط در این مفهوم بدین معناست که مشخصههای خاصی از یک متن با مشخصههای خاصی از مضمون یا وضعیت اجتماعی مرتبط هستند. این روش صرفاً توصیف محتوای متن را در نظر ندارد، بلکه هدف آن نتیجهگیری از محتوای یک متن در مورد جنبههایی از واقعیت اجتماعی است» (اتسلندر، 1371: 71). از اینرو استنباط از محتواهای فکری در مبانی سبکی، با برداشت واقعی از جنبههای فردی و اجتماعی، موازی و همراستاست.
هولستی در کتاب «تحليل محتوا در علوم اجتماعی و انسانی»، چگونگی بررسی ویژگیهای محتوا و نتیجهگیری درباره علل و آثار ارتباط را تحلیل سبک دانسته، آن را شیوهای بسیار کاربردی و مهم میداند (هولستي، 1380: 72 و 110). هرچند گاه بسامد ادبی و زبانی در یک دوره ادبی از شاخصههای مهم سبکساز و مرتبط با مبانی فکریاند، «بسامد و تکرار، همواره نشانه اهمیت پیام نیست و چهبسا ممکن است عناصری از متن، بدون اینکه تکرار شوند، تأثیری ژرف بر کلیت پیام و در نتیجه بر مخاطب بگذارند» (گلشنی و قایدی، 1395: 12). بنابراین در تجزیه و تحلیل مفاهیم، آنچه شاخص معیار قرار میگیرد، قوام فکر و انگیزۀ اندیشهای شاعران یا به عبارتی جهاننگری آنان خواهد بود؛ زیرا «سبک در معنای حقیقی، مسئله توأمان ذهن و زبان است. مسائل خاص فکری است که به ناچار در زبان خاصی تظاهر مییابد» (شمیسا، 1393: 77).
از طرف دیگر تحلیل محتوای کیفی، سه رویکرد دارد که یکی از آنها تحلیل کیفی جهتدار است که در تفسیر دادهها با کمک نظریههای مرتبط موجود، بسیار روشمند عمل میکند (ایمان و نوشادی، 1390: 8). بدین منظور در دو دوره کهن و معاصر شعر فارسی، به تحلیل مبانی اندیشه و محتوای فکری اشعار شاخصترین شاعران سبکساز پرداخته، کیفیت معنایی مفهوم «عشق» را در سیر تحلیلی تفسیری مشخصی بررسی نمودهایم.
پیشینه تحقیق
مسلماً در حوزه ادب غنایی درباره مفهوم عشق، پژوهشهای گستردهای صورت گرفته و خواهد گرفت. جدای از تحقیقات بسیار کارآمدی که در این حیطه انجام شده است، با مطالعه پژوهشها ملاحظه شد که اکثر آنها یا به بررسی مقیاسهای کوچکتری -همانند وضعیت معشوق، یا نوع نگاه عاشقانه و...- پرداختهاند، یا به بخشهای کوچکتری از تطابق در یک یا هر دوره اختصاص داشتهاند. از جمله این پژوهشها میتوان به «تحلیل محتوای مفهوم عشق در غزل سعدی» (1380) خسرو رشیدی، «بررسی مفهوم عشق در شعر محمدرضا شفیعی کدکنی» (1395) عطامحمد رادمنش و زهرا براتیه، «بررسی و تحلیل مفهوم عشق در مجموعه دستور زبان عشق از قیصر امینپور بر اساس آرای روانشناختی» (1398) ندیم اصغری قاجاری و همکاران، «معنیشناسی مفهوم عشق در غزلیات سعدی و حافظ در چهارچوب معنیشناختی و نقد ادراکی» (1399) سپیده عبدالکریمی و پرستو مسگریان اشاره کرد که همگی درباره محدودههای کوچکتری بودهاند و البته از این دست نمونههای بیشتری هم دیده شد.
افزون بر اینها «عشق در ادب فارسی» (1371) اثر دکتر ارژنگ مدی، به این مضمون از آغاز تا قرن ششم پرداخته، یا مقاله «شعر متعالی در شعر معاصر فارسی» (1389) از دکتر منوچهر جوکار به گونههایی از وجوه عرفانی و متعالی عشق در شعر معاصر اشاره دارد.
همچنین «بررسی تطبیقی عشق در ادبیات کلاسیک و معاصر بر اساس اشعار منوچهری، مولوی، سعدی و حافظ در دوره کهن و رهی معیری، فروغ فرخزاد، هوشنگ ابتهاج و شفیعی کدکنی از دوره معاصر» (1389) نوشته مهدیه محمودزاده به مقایسه تغییرات تجلی عشق و نوع معشوق در این چند شاعر پرداخته است. مقاله «ریشههای اجتماعی تحول مفهوم عشق در شعر ایران» (1397) از دکتر محمدرضا شادرو و همکاران نیز به بررسی جامعهشناختی تحول مفهومی عشق در 9 دفتر عاشقانه دهه 80 پرداخته و تغییر معنایی عشق را با افتراق معنایی شعر کلاسیک و شعر امروز نشان داده است. بنابراین در هیچکدام از پژوهشها به زاویه نگاه و نوع برداشت ما از موضوع مورد نظر در این تحقیق پرداخته نشده است.
آنچه به نظر میرسد این پژوهش را از پژوهشهای ماقبل خود متمایز کند، موارد زیر خواهد بود:
1. کلّیت آن در جمعآوری دو امر بسیط -مضمون و ادوار مورد بحث- در مجالی محدود
2. تکیه و تأمل در مبحث تحلیل محتوای کیفی
3. توجه به امکان همسانی معنایی مفاهیم خاص در وجوه فکری گوناگون شاعران
4. به دست دادن رابطه معنا و محتوا در بسترهای دگرگونشونده اندیشهها و کارکردها
5. امکان مقایسه و دریافت
روش پژوهش
یکی از رویکردهای تحلیل محتوای کیفی، تحلیل محتوای جهتدار است که در آن، توجه به نظریههای موجود یا پژوهشهای پیشین، محقق را در شناسایی مفاهیم یا متغیرها یاری میکند. «در رویکرد جهتدار، محقق طرح رمزگذاری خود را پیش از اینکه تحلیل دادهها را آغاز کند، از طریق تحقیقات قبلی پایهریزی میکند» (ایمان، نوشادی، 1390: 23). پژوهشهای پیشین، ما را برای بحث درباره یافتههایمان راهنمایی میکنند (همان: 26).
بنابراین در اینجا شیوه کار را بدین صورت پی میگیریم. ابتدا گستره مفهوم عشق را با واحد معنا به عنوان واحد محتوا تلخیص میکنیم تا با توجه به آن به رمزهای فشرده مورد نظر برسیم. سپس در دو واحد عمده محتوای آشکار با دریافت دادهها از متون شعری، به بررسی دقیقتر در واحدهای تحلیل (دورههای زمانی) و منطقه محتوایی (مفاهیم کلی مورد نظر) پرداخته، با مقولهبندی در انتظام تحلیل میکوشیم. آنگاه با بهرهمندی از نظریهها و پژوهشهای پیشین، مقولههایی را باز نموده و سعی میکنیم با تحلیل دادهها به محتوای پنهان و تمها در هر بخش دست یابیم.
محدوده جامعه آماری پژوهش برای رمزگذاری، یکپنجم از اشعار دیوان بیست شاعر -پانزده شاعر کلاسیک و پنج شاعر معاصر حاضر در پژوهش- در نظر گرفته شد که این معیار قابلیت داشت تا نتایج را به کل دیوان هر یک و بخش بزرگتری از شعرای دو دوره تعمیم دهد. این عدد میتوانست از اصل دواوین یا از کل گزیدههای معتبر آنها تأمین شود.
واحد محتوا (=واحد معنا)
«عشق»
حضور و ظهور عواطف و احساسات شخصی و فراشخصی در شاعران و بیان دلنشین و تأثیرگذار آن در شعر آنان که گاه با جاذبههای موسیقی و آوازهای خوش همراه بوده (شمیسا، 1376: 35)، قلمرو ادب غنایی فارسی را شکل میدهد. مؤثرترین و مهمترین بستر ادب غنایی، مضمون «عشق» است که به خلق و پرورش شاهکارهای ادبی شعر و نثر
میانجامد. در لغتنامهها و دایرهالمعارفها ذیل واژه «عشق» میبینیم:
«عشق؛ شگفت دوست به حسن محبوب، یا در گذشتن از حد در دوستی... افراط است در حب از روی عفاف یا فسق (اقربالموارد)... بسیاری محبت (تاجالمصادر بیهقی) (دهخدا، عشق). «دوستی مفرط و محبت تام و آن در روانشناسی یکی از عواطف است که مرکب میباشد از تمایلات جسمانی، حس جمال، حس اجتماعی، تعجب، عزت نفس و غیره...» (معین، عشق).
«عشق (esq)، در تداول عامه عبارت است از هیجان و شوق جنسی مستمر و غلبۀ محبت نسبت به محبوبی که وصال او مطلوب است و به این معنی در ادب فارسی به حد وفور و مخصوصاً در غزل و همچنین در تغزل و تشبیب و گاه در سایر فنون شعری متداول است و از آن به محبت و نیز احیاناً به مهربانی هم تعبیر میکنند» (دایرهالمعارف مصاحب، 1356، ج 2: 1736).
«بنیاد عشق با معرفت عاشق نسبت به کمالات معشوق نهاده میشود، که عشق همانا معلول علم (ادراک) عاشق نسبت به کمالات معشوق است. جمال هم از جمله کمالات است و از تعلق علم عاشق بدان عشق در وجود آید» (دادبه، 1367: 8).
به دلیل گستره معنایی، گاه واژههای دیگری نظیر محبت، مهر، ارادت و... معنای «عشق» را افاده میکنند یا مقدمهای برای دریافت آن میشوند: «ارادت به گفته ابن سینا در مبحث مقامات عارفان در اشارات، ارادت، حالتی است که در نتیجه شوق و رغبت به چنگ زدن در ریسمانی استوار بر کسی که نفسش به عقد ایمانی آرامش یافته است، عارض شود... تا اینکه از روح و لذت اتصال برخوردار شود... برخی مراتب و درجات ارادت را از میل تا عشق در نه مظهر برشمردهاند: 1- میل 2- ولع 3- صبابه 4- شعف 5- هوی 6- غرام 7- حب 8- ود 9- عشق...» (لاشیء و شمس، 1375، ج 7: 407- 408).
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست |
| که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست |
|
| (حافظ، 1390: 58) |
کهن شود همهکس را به روزگار ارادت |
| مگر مرا که همان عشق اولست و زیادت |
|
| (سعدي، 1385: 33) |
علاوه بر مفاهیم عرفانی، «عشق»، گستره وسیع و جامعی از مبانی آرمانی را که در بستر عواطف فراشخصی شکل میگیرند، پوشش میدهد.
این مضمون علاوه بر منظر ادب غنایی، از مناظر هنر، فلسفه یونان و ایران (افلاطون، ابنسینا و سهروردی)، قرآن و روایات، مباحث حکمی و عرفانی و نیز ارتباط آن با سایر مفاهیم شناختی، قابلیت تحلیل معنایی دارد. در پژوهش پیش رو به بررسی تغییرات معنایی این مفهوم در ادوار مختلف شعر فارسی پرداخته شده است.
زمینه محتوا (محتوای آشکار)
1- بازیابی مفهوم عشق در ادوار کهن شعر فارسی
واحد تحلیل 1-1: مفاهیم عاشقانه دوران شکوفایی
منطقه محتوایی: رهیافت عملکرد مفاهیم اصیل، انسانی و حماسی
در ابتدا لازم به ذکر است که هرچند آگاهیهای ما از حدود شرایط تاریخ ادبیات میتواند در برداشت ما از مباحث توصیفی دخالت کند، میبایست تا آنجا که امکان دارد از دادههای مرتبط با پیشینههای ذهنی، فاصله تحلیلی (اشتراوس و کوربین، 1390: 54) بگیریم، اجازه دهیم تا حدود مفاهیم در حیطه شعری، خود را بنمایاند. ضمن آنکه بر این اساس، رابطۀ مفاهیم با یکدیگر مشخص شده، به استنباط میانجامد (باردن، 1375: 133).
مفاهیم شعر دوران شکوفایی -که عمدتاً بر عصر سامانیان و غزنویان متمرکز است- نشانههایی از ماهیت اصیل زندگی فردی و جمعی ایرانیان دارد. شکوفایی و رونق آثار نظم و نثر فارسی بعد از اسلام و دریافتهای مطالعاتی از مرور ادب غنایی آن روز، نشان از رفاه نسبی اجتماعی و به تبع آن، آرامش خاطر و دلبستگیهای واقعی شاعران به فرد یا محیطی دارد که محبوب و فرحبخش هستند.
احساسات بین عشاق به راحتی ابراز شده و عشقهای اصیلی را به آنان هدیه میکند. این نشان از جمله در شعر رودکی (متوفی 329) با صداقت ویژهای بیان میشود و شادباشیهای دوران کهن ایرانیان از مظاهری است که در شعر این دوره هویداست:
اکنون خورید باده و اکنون زیید شاد |
| کاکنون برد نصیب حبیب از بر حبیب |
|
| (رودکی، 1375: 3) |
مفاهیم عاشقانه و لطیف مغازلات و رباعیات ملحونش سرشار از عواطف شخصی و شعر او بیانگر اوضاع مناسب اجتماعی و آرامش و فراخی عیش مردم در آن عصر است که رنگی از غم ندارد و حاکی از وجود زیست شادمانه و عاشقانه دوران اوست. ضمن آنکه این احساسات در پیوند با موسیقی طبیعی دلنشین شعرش که الهامگرفته از عاطفه و عشق درونی اوست، حد اعلایی از لوازم بلاغت (تأثیرگذاری) را در خود پنهان دارد. بر اساس دادهها، عشق این شعر، عشقی باورپذیر، حقیقی و دستیافتنی است. جانبداری عشق با توصیه به شادباشی و پرهیز از غم و اندوه، همراه با توصیف مجالس عیش و بزم و پرداختن به معشوق، از وجوه اصلی شعر عاشقانه اوست.
هممعنای این عشقهای اصیل، گاه از زبان فردوسی (329-411) در حماسه، با مفاهیم کهنتر مانند اسطورهها و نیز عاشقانههای داستانی رخ مینماید. پژوهش و کوشش فردوسی در نمایاندن زوایای اساطیری و تاریخی ایرانیان، برای تبیین عشق و افتخار ملی در جهت حفظ ایران و ایرانی، روی دیگر معنای عشق را جلوه میدهد. عشق در شاهنامه در سراسر اثر با حفظ کیان ایران و هویت ملی گره میخورد و در پهلوانیها و دلاوریها مجسم میشود؛ دلاورانی که توصیف قهرمانی آنها در سرودهای حماسی و شعرهای غنایی دیده میشود (صفا، 1374: 34). فردوسی از این عشق در داستانهای اساطیری و پهلوانی، با خلق صحنههای عاشقانه در خلال درامهای حماسی، ملودرامهای دلنشین مؤثر ایجاد میکند. گاه اقتضای این عاشقانههای داستانی، بنا بر اسنادی که او دیده بود، ساختارهایی اساطیری داشتهاند. «منشأ شعر غنایی و عاشقانه، اوراد و ادعیهای بود که در ستایش ایزدبانوان سروده و خوانده میشد. در شاهنامه، معمولاً در ستایش زنان باستانی و اساطیری چون رودابه، این معنی به خوبی مشاهده میشود» (شمیسا، 1396: 80).
داستان عشقهایی همچون زال و رودابه، تهمینه و رستم، بیژن و منیژه، نمونههایی از عشقهای اساطیری و ارتباط آن با دو قدرت برتر اسطورهها یعنی خدایان مرد و خدایان زن بوده است. خدایان مرد معمولاً در حماسهها و قصاید و خدایان زن در رمانسهای عاشقانه و غزل متجلی شدهاند (همان، 1378: 246). داستانهایی حماسی که ریشه در باورها و اعتقادات و نیز داستانهایی غنایی کهن دارند که نهتنها از رونق و شکوه اثر نمیکاهند، که مایه تأثیرگذاری (بلاغت) اثر میگردند. در چنین روندی، تکامل پردازش و انسجام ذهنی و زبانی شاعر، علاوه بر نبوغ خاص او، جز با اشراف به زیرساختهای پنهان عشق در دل روایات کهن نمیتواند حاصل شده باشد و اینسان است که فرم حماسی از محتوای عاشقانه حماسی با زیرساختهای اصیل خلق میگردد و شاهنامه از دل داستانهای غنایی اساطیری یا تاریخی پدید میآید و ساختار داستانهای عاشقانه و داستانهای پهلوانانه درهم تنیده میشود:
پس پرده اندر یکی ماهروی |
| چو خورشید تابان پر از رنگ و بوی |
دو ابرو کمان و دو گیسو کمند |
| به بالا به کردار سرو بلند |
|
| (فردوسی، 1377، ج1: 65) |
ضمن آنکه داستانهای غنایی مولد داستانهای حماسی است و در بستر شاهنامه، جزئیات عاشقانهها، سبب حفظ و پیوستگی و تداوم داستان است و یا شروع داستانی جدید را موجب گشته و بدینگونه سبب اتصال و انسجام محتوایی اثر برای رسیدن به هدف نهایی که عشق به ایران و حفظ هویت ملی است، میگردند. علاوه بر اینها شرح آلام و آرزوهای بشری نیز از جمله همسانیهای عمیق عواطف و نیازهایی است که شاهنامه به نیکی از عهده آنها برآمده است.
در دوره غزنویان، گاهی جلوههای عشق در تغزلات لطیف قصیدهسرایان دیگر از جمله منوچهری دامغانی (متوفی432) و فرخی سیستانی (متوفی 429) حاکی از احساسات و عواطفی است که به راحتی ابراز میشوند. خیال و احساس، دو اصلی که کلام را سخت عاطفی میکند و منشأ بروز عشق در جهان آنان است، در اشعار شادیآفرین آنها در این زمینه درخور توجهاند؛ اشعاری که در وصف بزم معشوق و روزگار خوشی است که سراسر فرحبخشند با احساساتی بیرونی که حکایت از اشراف عاشق بر معشوق دارد؛ عاشقی که به وصال میاندیشد و معشوقی که دستیافتنی و مرید خواست و ارادۀ عاشق است. تغزلات غنایی این دوره، غنای اشعار رودکی در وصف می و آواز و طرب را دارند و هنوز اصل بر شادباشی و شادخواری است. بیت زیر، نمونهای از اشعار نغز آنان در عشق و وصف طرب است.
رفت یار من و من نژند و شیفتهوار |
| به باغ رفتم با درد و انده بسیار |
|
| (فرخی، 1375: 66) |
از سوی دیگر در واکاویهای شعری دوران شکوفایی، با استخراج و تفسیر دادهها، مشخص شد که نقطه عطف رمزها و رهیافتهای محتوایی، مفاهیمی هستند که منطبق بر جدول زیر، در نهایت محتواهای پنهان خاصی را نمایان میکنند:
جدول 1- مفاهیم عاشقانه دوران شکوفایی
رمز | زیرمقوله | مقوله | محتوای پنهان |
بازتاب هدفمند دادههای احساسی، عاطفی، زیباشناختی، آرزومندی، سخاوتمندی، هویتبخشی | احساسات شخصی، فعالیتهای اصلی و جانبی، عواطف زیستی، خودآگاهیهای شخصیتی، احساسات فراشخصی | احساسات واقعیات ادراکات اخلاقیات | ارزشهای فردی و بهرههای اجتماعی و ملی، مسبب آزادیها، تعاملهای عاطفی، افتخار، آرامش روحی و نشاط جمعیاند. |
واحد تحلیل 1-2: مفاهیم عاشقانه دوران کمال
منطقه محتوایی: رهیافت عملکرد مفاهیم عاشقانه حکمی، روایی، انسانی و فراانسانی
آغاز تکامل
محتوای فکری شعر قرن ششم، برای بهبود و تلطیف شرایط دشوار زندگی آن روزگارحاوی مقادیر قابل ملاحظهای از مفاهیم حکمی و غنایی است. این محتواها از ایراندوستی، انعکاس عواطف ملی و میهنی و ذکر مفاخرات ملی و یادکرد دوران پرشکوه باستانی ایران گرفته، تا نوعی عرفان به بلوغ نرسیده در غزل، تا روایات عاشقانه روحنواز، از ویژهترین محتواهای فکری هستند که سعی در حفظ عشق دارند. این مفاهیم گاه در تغزلات قصاید، گاه در غزلیات و رباعیات و گاه در منظومههای داستانی به چشم میخورد. این مفاهیم گاه در غزلیات عاشقانه- عارفانه دیده میشود و گاه در همان حال در وجهی دیگر، با قطعاتی که یادآور شادباشیهای شعر دوره پیش است، غنیمت شمردن زندگی را گوشزد کرده، انگیزه میآفریند.
گاه مانند خاقانی شروانی (595)، هرچه را میاندیشیده و احساس میکرده، در شعر منعکس میکند (سجادی، 1390: 57) و جدای از تسلط اعجابانگیز بر قصیده، مفاهیم عاشقانه در غزلیات و رباعیاتش به همراه فرم زبانی ساده و محتوای عاطفی و قابل فهم سبب دلنشینی و تأثیرگذاری هرچه بیشتر میشود:
سوزی که در آسمان نگنجد دارم |
| وان ناله که در دهان نگنجد دارم |
گفتی ز جهان چه غصه داری آخر |
| آن غصه که در جهان نگنجد دارم |
|
| (سجادی، 1390: 217) |
یا در اندیشه والای نظامی (614) که در شیوۀ خلق داستان عشق زبانزد است. نگاه او در راستای عشق انسانی، به خلق منظومههای عاشقانه بیبدیل معطوف میگردد که با بهترین تصاویر، بیانگر تعالی اندیشه عاطفی و سبب حفظ و طراوت منظومههای عاشقانه او تا به امروز میشود. استواری فکر و قوای تخیل شاعرانه به همراه چیرهدستی در به کار بردن انواع آرایههای ادبی و هنری در شیوه پردازش عشق، تشریح و تبیین جایگاه عشق و جامعیت سخنان، آرای او و عملی بودن و صحّت آنها، سبب شده تا او نیز همچون ارسطو، دارای بوطیقای ویژهای باشد (شمیسا، 1378: 89-90).
... من قوت ز عشق میپذیرم |
| گر میرد عشق، من بمیرم |
پرورده عشق شد سرشتم |
| جز عشق مباد سرنوشتم... |
|
| (نظامی، 1379: 77) |
همچنین انوری (583) نیز که از بزرگترین مدیحهسرایان و قصیدهپردازان تا عصر خود بوده است، در غزلیات با زبانی ساده و نرم، سخن عاشقانه بسیار تأثیرگذار دارد. غزل او همانند تغزلات طبیعی و لطیف فرخی و منوچهری، سرشار از گفتوگوهای عاشق و معشوقی است که روحی سلیم و عواطفی رقیق دارند (شفیعی کدکنی، 1394: 55).
حسن تو گر بر همین قرار بماند |
| قاعده عشق استوار بماند |
از رخ تو -گر برین جمال بمانی- |
| بس غزل تر به یادگار بماند... |
|
| (همان: 223) |
دوره کمال
پس از سر آمدن حکومت غزنویان، نزدیک به سه قرن -از قرن هفتم تا اواخر قرن نهم- با از بین رفتن سلامت مدنی، رفاه مردمی، نابودی آرامش و آسایش اجتماعی، دیگر خبری از شادی و شادباشیهای قرن چهارم و پنجم در احوالات جامعه دیده نمیشود. در چنین محیطی، روح شعر نیز که بازتاب آیینه زندگی جوامع بشری است، به انزوای غم و تفکر پناه میبرد و در قالب مفاهیم درونگرای عرفان و غزل نمود پیدا میکند. غزل، ظرفیت تمام و کمال مفاهیم عاشقانه را از هر دو نوع احساسی و عرفانی داراست. عرفان نیز که یکی از ویژهترین مختصات شعری این دوره است، جلوۀ تعالییافته عشق را در شعر نشان میدهد و آنچه را که ارائه میکند، آمیزهای است از فلسفه و ادب غنایی؛ چه در قالب غزل، چه در منظومهها و مثنویهای عرفانی.
بدین شیوه، عطار (627) که از شاعران بزرگ متصوفه به شمار میآید، با غزلیات و رباعیات و از همه مهمتر، با مثنوی عرفانی منطقالطیر خود، مهمترین مضامین عاشقانه و عارفانه را میآفریند که در آن حقایق عرفان را در کمال روششناسی4 مکتب عشق، که در واقع کمالیافتهترین صورت منطق این مکتب است و عقل، نقل آن را تأیید میکند (دادبه، 1384: 68 و 72)، به سالکان راه حقیقت میآموزد. در غزلیات نیز زاویه دید منحصربهفرد او در عشق، حتی در به کار بردن رمزهای عرفانی به مدد او آمده و در نفوذ حقایق عرفان در دلها موفق گشته است:
عاشقانی که همچو عطارند |
| در ره عشق بی مجاز آیند |
|
| (عطار، 1373: 334) |
اما در حیطه عاشقانههای قرن هفتم، سعدی (وفات 691) جدای از مواضع تعلیمی در گلستان و بوستان، احوالات عاشقانه را که حاکی از تجارب انسانی چندسویه است (شایگان، 1395: 88)، با غزل خود در صدر تمام انواع شعر غنایی ادب فارسی قرار داده است. از آنجا که سعدی، شاعری متفکر و متعهد و مصلح اجتماعی است، آموزههای او بیشک در راستای اصلاح و ارائۀ صحیحترین روش به نفع جامعه مدنی و زندگی فردی است. بوستان و گلستان بیانگر نظام فکری منسجمی برای رسیدن به آرمانشهر بشری است و بیتردید با این نظام فکری در غزلیات نیز پیامها و راهکارهای مؤثرتری را ارائه میدهد (دادبه، 1390: 99). در گلستان و بوستان، آموزشهای مستقیم را در نظر دارد و در غزل، با غناییترین صورت ممکن به آموزشهایی غیر مستقیم دست میزند (اوحدی، 1390: 55-56).
آدمیصورت اگر دفع کند شهوت نفس |
| آدمیخوی شود، ورنه همان جانورست |
|
| (سعدی، 1385: 66) |
بیشک عشق در غزل سعدی که با هر دو وجه انسانی و فراانسانی حضور دارد، با
مبانی تعلیمی اندیشۀ او همراستاست (موحد، 1396: 111). مفهوم عشق از جانبی دیگر در غزل عرفانی مولوی (672) خلاصه میشود که تلفیقی است از احوالات و رموز حقایق عرفان و عواطف شدید و اندیشههای بلند او؛ عشق و ارادت به مرادی چون شمس تبریزی که نمونهای از انسان کامل است (شفیعی کدکنی، 1379: 17).
تا به دید آمد شعاع شمس تبریزی ز شرق |
| جان مطلق شد زمین و آسمان، ای عاشقان |
|
| (همان: 387) |
در تعریف انسان کامل چنین گفتهاند: «انسان کامل، موجودی است که به وسیله او، سرّ حق به حق ظاهر میگردد. مراد از سرّ حق نیز کمالات ذاتیۀ خداوند است که تنها انسان قادر است آنها را نشان دهد... چون انسان کامل جمیع اسمای حق تعالی است، پس خدا را باید به وسیله او شناخت» (دادبه و اعوانی، 1389: 154). در مثنوی نیز از همان سرآغاز با بیان تأثیرگذار از نی و جستوجوی عاشقانه وطن اصلی و درد و سوز فراق و جدایی از نیستان، زبان حال عشق است (شایگان، 1395: 67-68).
حافظ (792) شاعر غزلهای عاشقانه و عارفانه و رندانه، با پیوندی از عاشقانهها و عارفانهها، باب تأویلهای گوناگون را بر معنای عشق میگشاید و در عین حال به ناچار به سبب بحرانهای سیاسی و مبارزه علیه اختناق حاکم بر جامعه، به روش هنری خاص خود در بیانی متفاوت، نیازها و آرمانهای انسانی را بازگو کرده و اتفاقاً این نقطه عطفی در تمایز شعر او با شاعران قبل و پس از خود میگردد. از اینرو با بار معنایی گوناگونی در شعر حافظ مواجهایم که باید بر اساس موازین دقیق علمی، یعنی با پرهیز از یکسونگری معنایی یا تأویلهای بی بنیاد، با تکیه بر شمول معنایی، معانی و زوایای مختلف شعر او را نمایان کنیم (دادبه، 1377: 13). ضمن آنکه یکی از شاخصترین مبانی فکری و جهانبینی او، مفهوم رندی است که با پیوند به عشق، آرمانهای انسانی را به نمایش میگذارد. «... تمام مباحث در مکتب رندی، حول محور عشق میچرخد و نظام حکمت عملی در جهانبینی حافظ از عشق و جهانبینی عاشقانه مایه میگیرد و پیامهای انسانی برآمده از جهانبینی عاشقانه یا «مذهب عشق» که فرازمان است و محدود به زمان و دورهای خاص نیست، آن هم با زبان و بیان حافظ به گوش انسان معاصر، انسان روزگار ما میرسد» (همان، 1395: 33).
شاعران این دوره در آفرینش عشق، به دو بعد جسمانی و روحانی توجه دارند که در آن معشوق والامقام، گاهی حتی فرایافتی و آرمانی است. شاعران با تحول ساختار اندیشه در مبانی غنایی، در بیان تعالی عشق به عرصۀ وسیعی از مضامین عاشقانه و عارفانه نائل میشوند. بستر خلق مفاهیم عاشقانه غزل غنایی در این دوره مانند ذات خود ادبیات غنایی درونگرا، خیالانگیز، عاطفهبرانگیز، عشقخیز و احساسآمیز است.
از سوی دیگر پس از واکاویهای شعری مشخص شد که دادهها و محتواهای برآمده از شعر دوران کمال، در پیوستگی معناداری، مفاهیمی را شکل میدهند که منطبق بر جدول زیر، در نهایت محتواهای پنهان خاصی را نمایان میسازند:
جدول 2- مفاهیم عاشقانه دوران کمال
رمز | زیر مقوله | مقوله | محتوای پنهان |
بازتاب هدفمند دادههای احساسی، عاطفی، زیباشناختی، معناشناختی، آرزومندی، آرمانخواهی | احساسات شخصی احساسات فراشخصی عواطف انسانی عقاید معنوی | احساسات ادراکات توصیفات فراواقعیات | تمایلات شدید عاطفی، در کنار گرایشهای معنوی روزافزون و مطالبات اجتماعی، نشان از شوق و امید و ترس دارد. |
واحد تحلیل 1-3: مفاهیم عاشقانه دوران دوام
منطقۀ محتوایی: رهیافت عملکرد مفاهیم عاشقانه انسانی و فراانسانی
آغاز تداوم
در این دوران، اندیشهها و معانی عاشقانه در تابآوری قابل تأمّلی تداوم مییابند. هرچند شاعران ابتدایی این دوره، تاجایی که توانستند از خیالپردازیها و ابراز عواطف غنایی و تمایلات عرفانی در دوره کمال فاصله گرفته و با همان روش غزلسرایی، در شکلدهی به روابط عاشقانه، با تمرکز بر واقعیتگرایی در شعر و بیان کنشها و واکنشهای واقعی در روابط، عاشق و معشوق را در مرتبهای نسبتاً مساوی دیدند، عاشقی که عشق میورزد و معشوقی که واقعی و متعادل است، از آنجا که در محدودیتهای اجتماعی آن دوران، ابراز عشق به زنان را جایز نمیدیدند، معشوق مذکر را معشوق غزل آن دوره معرفی کردند (شمیسا، 1394: 258).
ما را میازار اینهمه، چندین جفا با ما مکن |
| آغاز عشق است ای پسر، اینها مکن اینها مکن |
|
| (وحشی بافقی، 1371: 128) |
و به همین جهت از رونق و اعتبار غزل کاستند. این یکجانبهگرایی در بیان حقیقت، نگاه آنان را محدود کرد و طراوت شعر آنان را از بین برد و به ابتذال گرایید؛ اما از همراستایی با معانی عاشقانه عقب نماند.
دوره دوام
از اوایل قرن یازدهم تا اواسط قرن دوازدهم، تغییرات اجتماعی و فرهنگی از جمله کسادی بازار مدح، تمایل شاعران به مراوده و سفر به اطراف ایران بهویژه هند، تغییراتی در محتوای فکری و فرم زبانی شعر این دوره پدید آورد که یکی از مهمترین آنها، ارتباط تنگاتنگ محتواهای فکری با فرم ساختاری شعر این دوره است؛ تکبیتهایی که دست شاعر را برای خلق مضامین جدید، تا حد زیادی بازمیگذارند و شرایط و تخیلات سیال ذهنی را برای هرچه غنیتر شدن شعر فراهم میآورند و بدین طریق از هر موضوعی، مضمونی دلپذیر و دلنشین پدید میآورد و گاه در کنار هم شکل غزل به خود میگیرند. بدین ترتیب شاعران این دوره با قوای احساس و تخیل شاعری در بیان عاشقانههای تأثیرگذار موفق بودند، چنانکه صائب (م 1080) در این دوره بیشترین تعداد غزل را دارد که در آنها عواطف عاشقانه، امید وصال و احساسات شورانگیز به وضوح دیده میشود.
گاه در غزلهای این دوره، مواعظ حکمی یا اندیشههای عرفانی نیز دیده شده که بخش عمدهای از غزلهای صائب نیز حاوی چنین محتوایی است که در قالب مضامین جدید و آموزنده، در خدمت نیازها و عواطف انسانی است و اغلب آنها در حکم مثل سایر تا امروز کاربرد دارد و بر سر زبانهاست. علاوه بر آن به دلیل توجه زیاد به غزلیات حافظ، در غزلسرایی با خلق مضامین بدیع عاشقانه در فصاحت و بلاغتآفرینی توفیق مییابد.
مفهوم عشق در سبک هندی، بیان همان مسائل غنایی شاعران پیشین است که به ایجاز گراییده و با توجه به آنکه شعری معناگراست، نه فقط به روابط عاشق و معشوق، که به طرح کلی عشق و مضامین وابسته به آن پرداخته است.
در شعر این دوره نیز پس از تفسیر دادهها و تلفیق با رهیافتها، مفاهیمی به دست آمد که منطبق بر جدول زیر، محتوای پنهان خاصی را آشکار میکردند:
جدول 3- مفاهیم عاشقانه دوره دوام
رمز | زیر مقوله | مقوله | محتوای پنهان |
بازتاب هدفمند دادههای احساسی، مادی، زیباییشناختی | احساسات شخصی عواطف انسانی | احساسات واقعیات | زیباییهای عاطفی بر واقعیتهای زندگی تفوق دارند. |
واحدتحلیل 1-4: مفاهیم عاشقانه دوران بازشکوفایی
منطقه محتوایی: رهیافت مفاهیم عاشقانه انسانی (دوره شکوفایی و کمال)
با استقرار سلسله قاجاریه، دگرگونیهای سیاسی و در پی آن تغییر شرایط اجتماعی، تحولات فرهنگی در هنر و ادبیات رقم خورده و در رجعتی سبکی، شاعران این دوره در شعر، به شیوه کهن ادبیات فارسی در قرون 4 و 5 و 6 بازگشتند. شاعرانی مانند قاآنی (1270-1223) به شیوه فرخی سیستانی و انوری به سبک قصاید دوره شکوفایی میسرودند و در غزل نیز شاعران به شیوه سعدی و حافظ در دوره کمال توجه ویژهای داشتند.
در بررسی مفهوم عشق در این دوره، توجه به تغزلات قصاید و غزل حائز اهمیت است. در غزل با زبان و فکر خاص و با دقت و تتبّع در زیباییشناسی عشق غزل کهن فارسی، از جمله حالات عاشق و صفات ظاهری و باطنی معشوق، معروفترین غزلهای عاشقانه یا عارفانه شعر فارسی را پدید آوردند. هرچند مفهوم عشق در دوره بازگشت به ادبیات کهن، در غزل به وصف و مدح معشوق معطوف بود، تمام خصوصیات معشوق غزل سنتی در آن دیده نمیشود. این امر با نگرشی به هنر نقاشی آن عصر هم قابل تطابق است. «در نقاشی ایرانی و خاصه نقاشی نیمه نخست قاجار غالباً چهرهها و اندامهای آرمانی دارای عناصر مشترک فیمابین نوعیت جنسی مؤنث و مذکر هستند. به سخن دیگر، عمدتاً چهرهها و حتی اندام افراد دارای ویژگیهای نیمهزنانه است. این مسئله که چرا باید پیکرههای مردان غالباً مشابه زنان تصویر شود، نکتهای است که میتوان ریشههای نمادین و زیباشناسانه آن را در ادبیات ایرانی جستوجو کرد» (علیمحمدی اردکانی، 1392: 129).
از سوی دیگر پس از واکاویهای شعری با استخراج و تفسیر دادهها، مشخص شد که نقطه عطف رمزها و رهیافتها، مفاهیمی هستند که منطبق بر جدول زیر، محتوایی پنهان را شکل میدهند:
جدول 4- مفاهیم عاشقانه دوران بازشکوفایی
رمز | زیر مقوله | مقوله | محتوای پنهان |
بازتاب هدفمند دادههای احساسی، زیباشناختی، معناشناختی، نیازشناختی | احساسات شخصی عواطف انسانی احساسات فراشخصی | احساسات واقعیات ادراکات | تمایلات عاطفی فردی و جمعی در راستای نیازها تغییرپذیرند. |
2- بازیابی مفهوم عشق در شعر معاصر فارسی
واحد تحلیل 2-1: مفاهیم عاشقانه دوران گذار
منطقه محتوایی: رهیافت تغییر نگاه به مفاهیم عاشقانه انسانی، آرمانی و میهنی
دوره پیشاگذار
انقلاب مشروطه، عامل جدیدی برای دگرگونیهای فکری و فرهنگی ایران شد و یکی از نوآوریهایی را که تا آن زمان در شعر فارسی رخ نداده بود، رقم زد؛ تقسیم شعر فارسی به دو بخش سنتی و نوین که تحولی شگرف در ادبیات فارسی به شمار میآمد. در این تحول، ساختار شعر بهشدت دستخوش تغییراتی میشد که ماهیتاً ریشه در تغییر مبانی اندیشه اجتماعی و نوع نگاه شاعران به مسائل روز داشت که محتواهایی نوین برای تولید شعر آن دوره بودند. در اصل، مفاهیمی که آرامآرام از دوره قبل در حال نفوذ به شعر فارسی بودند، بروز و ظهورشان در این دوره حتمی و علنی شد. مفاهیمی که به سبب آشنایی ایرانیان با غرب و تفکر غربی وارد شعر فارسی شده بود و شاعران اندیشمند، رؤیای تحقق آن را در جان و دل میپروردند؛ مفاهیمی از جمله عشق به آزادی، عشق به وطن و میهنپرستی، نقد و طرد اندیشه و باورهای کهن خرافی، یا به عبارت دیگر تجددخواهی و روح نوجویی با سنتشکنی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی (رحیمیان، 1393: 11)، طرح موضوع تساوی حقوق زنان با مردان، دلبستگی به فرهنگ مدرن و آداب جدید مدنی و... .
این عوامل در کنار دلزدگی شدید از شعر سبک بازگشت و رجعت کهن و تکراری آن، شاعران این دوره را بر آن داشت تا به دنبال فرم نوین ادبی و انتخاب زبان شعری نزدیک به زبان مردم باشند که گنجایش بیان محتواهای فکری جدید را داشته باشد. مفهوم عشق نیز در این دوره با مفاهیم غنایی آن در عشق و توجه به زن، حب وطن و آزادیخواهی و حقوق مدنی و... در نقش معشوق تجسم یافت که با معشوق دوره بازگشت به کلی متفاوت بود. پس از قاجارها، در دوره پهلوی، موج نوگرایی با یک تحول درونی به اوج شکوفایی خود میرسد که در دو جریان پیگیری میشود. جریان تلفیق افکار نو با ادبیات سنتی و جریان تغییر سبک اصلی -سبک شعر نو- که در آن فرم و محتوا و زبان، نوین و خلاقانه بود.
دوره گذار
نیما (1276-1338 هـ.ش)، شاعر عواطف شخصی و فراشخصی است؛ عواطفی که با طیفهای گوناگون طبیعی بشری، همراه با طبیعت با تمام امکانات آن، با احساسات انسانی در پیوند است که گاه به صورت سمبل و گاه به صورت موتیف، نقش ویژهای دارند. نیما پیش از آنکه خالق شعر نوین باشد، راوی محتواهایی نوین است که در نهایت بلوغ به شعر نو میانجامد. شعر نیما در حالات غریبی، گاه به شعر سمبولیستها بسیار نزدیک میشود و چنانکه لازمه اصول فکری آنهاست، با توصیف مناظر و حوادث خاص، گاه با ترس و نگرانی، گاه با توصیف اندوهباری از طبیعت، به مدد احساس و تخیّل، به شرح حالات روحی میپردازد که در میان آزادی کامل با موسیقی کلمات و آهنگ و رنگ تصویر وقایعی را توصیف میکند که هر خوانندهای آن را نسبت به درک و احساس خود میفهمد (سیدحسینی، 1393، ج 2: 551).
از سوی دیگر پارهای از اشعار نیما، متمایل به مکتب رومانتیسم فرانسوی است؛ همان مکتبی که در آن اصل بر بیان آزاد حساسیتهای انسان و تأیید حقوق فردی است و در حقیقت باید فراتر از آن بر مبنای گسترش اندیشه بشری دیده شود؛ همان اندیشهای که ریشه آن، بخشی در گذشته و ضمیر ناآگاه جمعی اوست و بخشی دیگر در آیندهای روشن که مانند آرمانشهری به دنبال آن است و میخواهد آن را بیافریند. (همان، ج 1: 162). در این مکتب بر اصولی تأکید میشود که از جمله آن به آزادی، شخصیت، هیجان و احساسات باید اشاره کرد (همان: 179-183).
شعر نیما دارای دو جنبه یا درونمایه برجسته است: زمینه اجتماعی- سیاسی و بعد تغزّلی- رمانتیسم (رحیمیان، 1393: 152). دغدغههای فکری و دلمشغولیهای روحی نیما گاه با بیانی ابهامآمیز و پردهپوشیهای شاعرانه، گستره وسیعی از نمادهای طبیعت، عشق به مردم و مسائل اجتماعی و تعلقات فردی را در برمیگیرد که با شناخت رنج پنهان او درک میشود. شعر نیما، گاه نیازمند تدبّر و تأمّل و تعبیر است و گاه به راحتی دریافت شده، سخت تأثیرگذار است و از اینرو خالق سبک جدید شعر فارسی در بیان عواطف و احساسات بشری دست به تحولی شگرف زده است؛ عشقی انسانی و در نگاهی رو به بالا، عشقی آرمانی. شعر نو بعد از نیما یوشیج، در شعر پیروانش مانند سهراب سپهری و... ادامه مییابد.
همپای شعر نیمایی، غزل نیز به عنوان اصلیترین قالب شعر غنایی، در جهت بیان اوضاع و احوال انسان معاصر و عواطف و آلام و آرزوها و آرمانهای او، با پشتوانۀ قوی فرهنگی- هنری خود، عرصۀ رسالتهای نوین میشود. در آغاز مشروطیت، با تحول ادبی آن روز، غزل هم در فراز و نشیب مضامین جدید بود. سپس در دوران پهلوی و تحول در شعر و خلق قالب جدید نیمایی، مفاهیم و کلیات ذهنی شاعران غزلگو نیز متحوّل شد و این امر سبب نوپردازی در قالب کهن غزل شد.
به موازات شعر نو، غزل نیز در افقهای فکری و تحولات اندیشهای این دوره تجدد مییافت. مفاهیم عاشقانه این تحولات اندیشهای، گاه مبانی فردی، گاه مبانی اجتماعی یا سیاسی را شامل میشد که در آن معشوق، ایدئولوژی، جهانبینی، آزادی، عدالت و آرمانهای انسانی بود. غزلهایی که تماماً حاوی محتوایی نو، با بیان احساسات انسان معاصر -از خود شاعر تا اجتماع پیرامون او- هستند. نمونه غزلهای برتر این دوره فراوانند. پس از آن، گونه جدید غزل با حسین منزوی و سیمین بهبهانی در نوع تصویری زبانزد است.
خفته در من دیگری، آن دیگری را میشناس |
| چون ترنجم بشکن، آنگه آن پری را میشناس |
|
| (بهبهانی، 1395: 54) |
مگر این باد خوش از راه عشقآباد میآید |
| که بوی عشقهای کهنه از این باد میآید |
|
| (منزوی، 1395: 223) |
دوره پساگذار
در ابداع سبک نوین از شعر معاصر به نام «شعر سپید»، نگرش شعری احمد شاملو (1304-1379 هـ. ش)، با جریانات سیاسی و اجتماعی دوره خود، ارتباط و همسویی قابل ملاحظهای دارد. حساسیت و دقتنظر شاملو در شعر، با یأسها و بدبینیهایی که البته بسیار دردمندانه ابراز میشود، با فضای تاریک جامعه درهم میآمیزد و ارائه میشود. ذهن فعال و نقّاد شاملو نیازمند آن بود که در شعر به شیوهای دست یابد که دست او را در لحظههای حساس در بیان احساس و پیامهای شاعرانه بازبگذارد تا او بتواند از تمام امکانات فردی و جمعی به نفع شعر بهره گیرد: «شعر رهایی است، نجات است و آزادی...» (شاملو، 1380: 154).
مفهوم عشق در شعر شاملو، گستره وسیعی از عواطف شخصی عاشقانه و آرمانهای سیاسی و اجتماعی است. به علاوه در وجه اجتماعی، عاشقانههای فولکلوریک و ترجمههای اشعار عاشقانه ادبیات جهان را در کارنامه غنایی خود دارد. یکی از شاخصترین مضامین عشق شاملو، در اندیشه و شعر عاشقانه او در «آیدا» متجلّی میشود. اصلاً گویی آیدا، تجلی عشق در اکثر اشعار اوست که گاه پنهان و گاه آشکار و پرهیاهو است. معشوق شاملو، عینی، دستیافتنی و توانمند است، که بر زندگی شاعر تأثیر ویژهای دارد. یکی دیگر از موتیفهای شعر شاملو، امید است. امید که مظهر عشق و آرمان اوست، از مهمترین عناصر برای رسیدن به آرمانشهر شاعران است. پایایی بسیاری از اشعار او نیز ادامۀ همان عاشقانههایی است که اساس تفکر انسانمدارانه دوره گذار را شکل میدهد.
در این دوره نیز پس از بررسیهای شعری با استخراج و تفسیر دادهها و انطباق با رهیافتهای محتوایی، مفاهیمی مشخص شد که منطبق بر جدول زیر، محتوای پنهان ویژهای را از خود بروز دادند:
جدول 5- مفاهیم عاشقانه دوران گذار
رمز | زیر مقوله | مقوله | محتوای پنهان |
بازتاب هدفمند دادههای احساسی، عاطفی، زیباشناختی، آرمانخواهی، هویتبخشی | احساسات شخصی عواطف انسانی احساسات فراشخصی | احساسات ادراکات واقعیات فراواقعیات | تمایلات عاطفی همسطح با مطالبات اجتماعی، نوید زندگی بهتر میدهد. |
در واپسین بخش، تمهای ایجاد (استخراج) شده در محتواهای پنهان به عنوان درونمایههای اساسی هر دوره، همگرایی خاصی را بروز دادهاند. «ایجاد تمها، شیوهای است که مضامین و معانی اساسی را در مقولهها با هم مرتبط میسازد» (ایمان و نوشادی، 1390: 16)، چنانکه تمها را رشتهای از معانی برجسته میدانند که حوزه به حوزه تکرار میشوند و میتوانند مبین محتوای پنهان متن باشند (همان).
جدول 6- مقایسه تمهای ایجادشده (بازتاب تفاسیر محتوایی عشق)
شعر کهن | شعر معاصر |
احساس تمایلات جسمانی عواطف جمعی شور و شعف محبت حقطلبی افتخار اشتیاق ارادت آرزومندی | احساس تمایلات جسمانی حس اجتماعی شور و نشاط مهرورزی حقطلبی ایثار اشتیاق دوستی امید |
نتیجهگیری
به دنبال دستیابی به نتایج معنایی مفهوم «عشق»، در این تحقیق از روش تحلیل محتوای کیفی با رویکرد تحلیل جهتدار بهره گرفته، با تمرکز بر تحلیلهای نظری موجود و استنباط و تفسیر دادهها، محتواهای پنهان را به منزله تمها استخراج و شاخصههای همسانی معنایی این مفهوم را دریافت کردیم. آنچه به شکل جامعی از روند منطقی ادواری در این مفهوم حاصل آمد، بازتابی هدفمند از رمزها و مقولههای یکسان بود که به تفاسیر محتوایی مشابهی انجامید. این یافتهها نشان از آن داشت که معنای عشق، در بستر دگرگونی اندیشهها و کارکردهای شعر فارسی، نهتنها دچار تغییرات بنیادین نگشته است، بلکه به بنیانها و عملکردهای مثبتی انجامیده که به نفع مخاطب خود تمام شده است. پس این مفهوم علاوه بر آنکه مختص ژانر عاشقانه است، در تمام ژانرها همواره به عنوان یکی از مهمترین درونمایههای مهم، در انسجام پیوندهای ادبی- عاطفی، حضوری مؤثر دارد.
با هدفگذاری واحد معنایی «عشق» در مضامین همگرا، نتایج حاصله با توجه به همانندی عمدۀ مقولهها و همسانی تمها، مبیّن همسانی معنایی مفهوم عشق است. پس علیرغم تغییرات ساختاری و محتوایی در دورههای شعر فارسی، میتوان به ثبات معنایی مفهوم عشق تأکید کرد. اختلافات ساختاری- ادبی هرگز به گسستگی معنایی این مفهوم دامن نزده است، بلکه فراوانی دادههای عاطفی و تکرارشوندگی آنها نیز در این قیاس تفسیری، نشان از این همسانی دارد. بستر عوامل محیطی و شرایط اجتماعی دوران که از مهمترین علل تغییر اندیشهها و تغییر احوالات است، مفهوم « عشق» را با دگرگونیهایی، از شکلی به شکل دیگر درآورده، اما در شمول معنایی با همسانی موفقی، هویت آن را حفظ کرده است.
محتواهای برآمده هممعنا در تمها، عمدهترین نیازهای عاطفی انسان معاصرند که در شعر تأمین شده و نشان میدهند که شعر امروز در بستر زمان، پیوندهای محکم فرهنگی- عاطفی خود را با شعر دیروز حفظ کرده و بر آن اصرار دارد. در حقیقت آنچه در این سیر دگرگونی تشخص دارد، کارآمدی «عشق» است که به انسجام پیوندهای فرهنگی دیروز و امروز کمک شایانی کرده و این مهم با همسانی معنایی این مفهوم رقم خورده است. عشقی که در قرون کهن، برآورنده مهمترین نیازهای بشری و هدف زندگی بوده است، نهتنها از اصالت خود دور نیفتاده، بلکه با همپوشانی معنایی، با همان رسالت در دوره معاصر، در تکاپو، پایا و پویاست.
منابع
آسا برگر، آرتور (1383) روشهای تحلیل رسانهها، ترجمه پرویز اجلالی، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها.
اتسلندر، پیتر (1371) روشهای تجربی تحقیق در علوم اجتماعی، ترجمه بیژن کاظمزاده، مشهد، آستان قدس.
اشتراوس، انسلم و جولیت کربین (1390) مبانی پژوهش کیفی، فنون و مراحل تولید نظریه زمینهای، ترجمه ابراهیم افشار، تهران، نی.
اوحدی، مهرانگیز (1390) «ضرباهنگ هستی در شعر سعدی و نقش تعلیمی آن»، فصلنامه جستارهای ادبی، شماره 11، صص 55-56.
ایمان، محمدتقی و محمودرضا نوشادی (1390) «تحلیل محتوای کیفی»، فصلنامه پژوهش، شماره 2، صص 8و16.
باردن، لورانس (1375) تحلیل محتوا، ترجمه ملیحه آشتیانی و محمد یمنیدوزی، تهران، دانشگاه شهید بهشتی.
بهبهانی، سیمین (1395) مجموعه اشعار، چاپ نهم، تهران، نگاه.
حافظ شیرازی، شمسالدین محمد (1390) دیوان غزلیات، به کوشش قاسم غنی و محمد قزوینی، چاپ دهم، تهران، زوار.
دادبه، اصغر (1367) «عالم خیال و خیال معشوق»، مجله کیهان فرهنگی، شماره 50، ص 8.
--------- (1377) «شمول معنایی شعر حافظ و تأویلهای یکسونگرانه»، فصلنامه فرهنگ اصفهان، شماره 9 و 10، ص 13.
--------- (1384) «منطق الطیر، صورت نهایی روششناسی مکتب عشق»، فصلنامه اشراق، شماره 2 و 3.
--------- (1390) «نقش تعلیمی غزل در آرمانشهر سعدی»، فصلنامه جستارهای ادبی، شماره 12، ص 99.
--------- (1395) «پیام حافظ به انسان امروز»، فصلنامه جستارهای ادبی، شماره 3 و 4، ص 33.
دادبه، اصغر و غلامرضا اعوانی (1389) «انسان کامل به روایت ابن عربی»، فصلنامه اندیشه دینی دانشگاه شیراز، شماره 34، ص 154.
دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، لوح فشرده، دانشگاه تهران.
رحیمیان، هرمز (1393) ادوار نثر فارسی، چاپ هشتم، تهران، سمت.
رودکی، ابوعبدالله جعفر (1375) گزیده اشعار، تصحیح خلیل خطیب رهبر، چاپ چهاردهم، تهران، صفیعلیشاه.
سجادی، ضیاءالدین (1390) شاعر صبح، چاپ یازدهم، تهران، سخن.
سعدی شیرازی، مصلح ابن عبدالله (1385) کلیات، محمدعلی فروغی، چاپ سوم، تهران، زوار.
سیدحسینی، رضا (1393) مکتبهای ادبی، جلد اول و دوم، چاپ هفدهم و هجدهم، تهران، نگاه.
شایگان، داریوش (1395) پنج اقلیم حضور، چاپ هفتم، تهران، فرهنگ معاصر.
شاملو، احمد (1380) مجموعه آثار، چاپ دوم، تهران، زمانه-نگاه.
شفیعی کدکنی، محمدرضا (1379) گزیده غزلیات شمس، چاپ سیزدهم، تهران، شرکت سهامی و امیرکبیر.
--------------------- (1394) مفلس کیمیافروش، چاپ پنجم، تهران، سخن.
شمیسا، سیروس (1376) انواع ادبی، چاپ پنجم، تهران، فردوسی.
-------------- (1378) نقد ادبی، تهران، فردوس.
-------------- (1393) کلیات سبکشناسی، چاپ چهارم از ویراست دوم، تهران، میترا.
-------------- (1394) سبکشناسی شعر، چاپ هفتم از ویراست دوم، تهران، میترا.
-------------- (1396) شاهنامهها، تهران، هرمس.
صفا، ذبیحالله (1374) حماسهسرایی در ایران، چاپ ششم، تهران، فردوسی.
عطار نیشابوری، فریدالدین (1373) دیوان، محمد درویش، چاپ پنجم، تهران، جاویدان.
علیمحمدی اردکانی، جواد (1392) همگامی ادبیات با نقاشی دوره قاجار، تهران، یساولی.
فردوسی، ابوالقاسم (1377) شاهنامه، بر اساس چاپ مسکو، جلد اول، تهران، سوره مهر.
فرخی سیستانی، ابوالحسن علی (1375) گزیده اشعار، خلیل خطیب رهبر، چاپ هفدهم، تهران، صفی علیشاه.
کریپندروف، کلاوس (1383) تحلیل محتوا: مبانی روششناسی، ترجمه هوشنگ نایبی، تهران، نی.
گلشنی، علیرضا و محمدرضا قایدی (1395) «روش تحلیل محتوا، از کمیگرایی تا کیفیگرایی»، فصلنامه روشها و مدلهای روانشناختی، سال هفتم، شماره 23، ص 12.
لاشیء، حسین و محمدجواد شمس (1375) «ارادت»، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، تهران ، ج7.
مصاحب، غلامحسین (1356) دائرهالمعارف فارسی مصاحب، جلد دوم، تهران، فرانکلین.
معین، محمد، فرهنگ معین، نرمافزار.
منزوی، حسین (1395) مجموعه اشعار، محمد فتحی، چاپ چهارم، تهران، نگاه.
موحد، ضیاء (1396) سعدی، چاپ ششم، تهران، نیلوفر.
نظامی گنجوی، ابومحمد الیاس (1379) لیلی و مجنون، حسن وحید دستگردی، چاپ دوم، تهران، سوره مهر.
وحشی بافقی، کمالالدین محمد (1371) دیوان، محمد درویش، چاپ پنجم، تهران، علمی.
هولستی، ال آر (1380) تحلیل محتوا در علوم اجتماعی و انسانی، ترجمه نادر سالارزاده امیری، چاپ دوم، تهران، دانشگاه علامه طباطبایی.
[1] * دانشآموخته دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال، ایران
mohamla1351@gmail.com
[2] ** نویسنده مسئول: استاد گروه فلسفه و کلام اسلامی، دانشگاه علامه طباطبایی، ایرانa-daadbeh@yahoo.com
[3] *** استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال، ایران
hormozrahimian@yahoo.com
[4] . methodology