Comparison of Khamriyat of Abu Nuwas and Saqi-Nameh of PartoviShirazi (From the Soil to the Sky)
Subject Areas : Research in Iranian classical literaturemarjan aliakbarzade zehtab 1 * , Farzad Farzi 2
1 - Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Faculty of Humanities, Islamic Azad University, Varamin-Pishva branch, Iran.
2 - PhD student of Persian language and literature at Imam Khomeini International University.
Keywords: Wine, Khamriya, Saqi-nameh, Abunovas, PartoviShirazi.,
Abstract :
Saqi-nameh and khamriya-saraei are one of the most pleasant lyrical types of poetry. Many poets and mystics have written their poems based on themes and concepts of Khamr poetry. The comparative study of the themes of the poems of Abu Nuwas (133 AH-196) and Hakim Partovi (870 AH-941) is the main issue of this article. This research, with descriptive-analytical method and relying on library texts, seeks to answer the question that what are the differences and similarities of the poetic themes in Abu Nuwas'sKhmeryat and Hakim Partovi'sSaqi-Nameh? The results of the research show that both of these works are similar in terms of descriptions, similes, use of musical instruments and tunes, as well as tavern vocabulary, and the difference that can be seen in these two is that wine, tavern instruments ,Saqi and PirMikdeh in Abu Nuwas'sKhamriat had an outward aspect, but in Saqi Nama Partovi, it is beyond the outward meaning and expresses a kind of philosophical and mystical thought. The concept of wine and wine drinking in Abu Nuwas's wine has the aspect of pleasure-seeking, and in Partovi'sSaqi-nameh, it has the aspect of mystical drunkenness and reaching closeness to God. He somehow tries to reflect high mystical thoughts in his poems by using seemingly infamous Khmer words.
ابن الرسول، سید محمدرضا (1385) «مقایسۀ خمریات عربی و فارسی (رودکی و ابونواس)»، فصلنامۀ ادبیات فارسی دانشگاه آزاد مشهد، شماره 9، صص 103-119.
ابن فارض، ابوحفص شرفالدين (1395) ديوان سلطان العاشقين ابن فارض مصري، ترجمۀ سید فضلالله میرقادری و اعظمالسادات میرقادری، تهران، آيت اشراق.
ابن قتیبه، عبدالله ابن مسلم (1420 ق/ 1999م) ادب الکاتب، تحقیق بلطه محمد الدالی، بیروت، مؤسسة الرسالة.
ابونواس، حسن بن هاني حكمي (1980) دیوان ابونواس، تصحیح الصولی، تحقیق بهجت عبدالغفور الحدیثی، بیروت، دارالرساله للطباعه.
استعلامی، محمد (1366) تذکرةالاولیاء، چاپ دوم، تهران، زوار.
بنياد دايرة المعارف اسلامي/ كتابخانه مدرسه فقاهت (بيتا) «پرتوي شيرازي» در دانشنامۀ جهان اسلام، جلد 1، صص 26-93 (بازنگری30 شهريور 1401)، قابل دسترسی در: https: //lib.
eshia.
ir23019/1/2693 بهار، محمدتقی (1355) بهار و ادب فارسی؛ مجموعۀ یکصد مقاله از ملکالشعرا بهار، ج2، به کوشش محمد گلبن، مقدمۀ دکتر غلامحسین یوسفی، تهران، کتابهای جیبی.
پورنامداریان، تقي (1384) گمشدۀ لب دریا، چاپ دوم، تهران، سخن.
جوکار، منوچهر (1385) «ملاحظاتی در ساختار ساقینامه با تأکید بر دو نمونۀ گذشته و معاصر»، فصلنامۀ پژوهشهای ادبی، شماره 12 و 13، تابستان و پاییز، صص 99-122.
حسینی کازرونی، سید احمد (1388) «ویژگیهای سبکی و تحلیل محتوایی خمریهها و ساقینامهها در شعر فارسی»، فصلنامۀ دانشنامه واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی، شماره 4، زمستان، صص 59-70.
خرمشاهی، بهاءالدین (1375) حافظنامه، ج 1، چاپ هفتم، علمی و فرهنگی، تهران.
دهخدا، علياكبر (1373) لغتنامه، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.
زرکلی، خیرالدّین (2002) الأعلام؛ قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربين و المستشرقين، بيروت، دارالعلم للملایین.
زرینچیان، غلامرضا (1355) «ساقی¬نامه در ادب فارسی»، مجلّۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، شماره 3، صص 571-586.
سجادی، جعفر (1370) فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، تهران، طهوری.
شمیسا، سيروس (1384) انواع ادبی، چاپ چهارم، تهران، فردوس.
صفا، ذبيح الله (1373) تاریخ ادبیات در ایران (در هشت جلد)، ج 5 بخش اول، تهران، فردوس.
ضيف، شوقي (2014) تاريخ الأدب العربي (در ده جلد)، ج3، القاهره، دارالمعارف.
طباطبايي، سميه سادات (1398) «گل سرخ و بادۀ گلگون؛ بازخواني ابياتي از ديوان ابونواس بر پايۀ آيين كهن شادگلي»، فصلنامۀ ادب عربي، سال یازدهم، شماره 2، بهار و تابستان، صص 209-229.
عبدالجليل، محمد (1363) تاريخ ادبيات عرب، ترجمۀ آذرتاش آذرنوش، تهران، اميركبير.
فخرالزمانی، عبدالنبی بن خلف (1340) تذکره میخانه، چاپ ششم، تصحیح احمد گلچین معانی، تهران، اقبال.
كريمي فرد، غلامرضا و دیگران (1394) «بازتاب فرهنگ و زبان ايراني در زندگي سياسي و اجتماعي عصر عباسي»، مجموعه مقالههاي دهمين همايش بينالمللي ترويج زبان و ادب فارسي ، 4-6 شهريورماه، اردبيل، دانشگاه محقق اردبيلي، صص 379-390.
گلچین معانی، احمد (1368) تذکرۀ پیمانه، چاپ چهارم، تهران، کتابخانه سنایی.
ملایی، علیاکبر (1398) «بررسی تطبیقی دلالت واژگانی «سبوی» و «صبوح» در شعر عربی و فارسی»، فصلنامۀ ادبیات تطبیقی، شماره 20، بهار و تابستان، صص 199-217.
نظامی گنجهاي، الیاس بن یوسف (1393) شرفنامه، تصحیح بهروز ثروتیان، تهران، امیرکبیر.
فصلنامه علمي «پژوهش زبان و ادبيات فارسي»
شماره شصت و پنجم، تابستان 1401: 31-1
تاريخ دريافت: 20/08/1400
تاريخ پذيرش: 12/07/1401
نوع مقاله: پژوهشی
مقایسۀ خَمریّات «ابونُواس اهوازي» و ساقینامۀ
«پرتوی شیرازی» (از خاک تا افلاک)
مرجان علیاکبرزاده زهتاب1
فرزاد فرزی 2
چکیده
ساقینامه و خَمریهسرایی، یکی از انواع برجسته شعر غنایی است. بسیاری از شاعران و عارفان، اشعار خود را بر پایۀ مضامین و مفاهیم اشعار خمری سرودهاند و بعضاً بین تصاویر خاکی تا افلاکی پیوند زدهاند. بررسی تطبیقی مضامین اشعار ابونواس اهوازي (133ه.ق-196) و حكيم پرتوي شيرازي (870 ه.ق- 941)، مسئله اصلی مقالۀ پیش روی است. این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی و با تکیه بر متون کتابخانهای درصدد پاسخ به این پرسش است که تفاوت و تشابه مضامین شعری در خمریات ابونواس و ساقینامۀ حكيم پرتوی چیست؟ نتایج تحقیق نشان میدهد که هر دوی این آثار به لحاظ توصیفات، تشبیهات، كاربرد آلات و نغمات موسیقی و نيز واژگان میخانهای بسان یکدیگر بودهاند، تفاوتی که در این دو به چشم میخورد، آن است که شراب، آلات میخانهای، ساقی و پیر میکده در خمریات ابونواس، جنبۀ ظاهری دارد؛ اما در ساقینامۀ پرتوی، فراتر از معنی ظاهری بوده، در بیان نوعی تفکر فلسفی و عرفانی است. مفهوم شراب و بادهنوشی در خمریات ابونواس، جنبۀ لذتجویی و عشرتطلبی و در ساقینامۀ پرتوی، جنبۀ سُکر عرفانی و نیل به قرب الهی دارد. او به نوعي کوشيده تا با کاربرد واژگان خمری بهظاهر بدنام، انديشههاي والاي عرفاني را در اشعار خود منعکس نمايد.
واژههاي کلیدی: شراب، خمریّه، ساقینامه، ابونواس و پرتوی شیرازی.
مقدمه
خمریهسرایی و ساقینامهسرایی در زمرۀ ادب غنایی و از مضامين مشترک شعر فارسی و عربی است. در ادبیات فارسی در شعر شاعرانی مانند رودکی، منوچهری، فرخی سیستانی و بشّار برد تخارستانی، اشعار خمری بسیاری وجود دارد. به نظر صفا، شايد بهتر باشد كه ساقينامههاي واقعي را مولود بيتهاي پراكنده و فراوان نظامي گنجهاي در آغاز و انجام داستانها و مباحث اسكندرنامه بدانيم: «هرچند نظامي، ساقينامه يا مغنينامۀ مستقلي ترتيب نداد، اين سبك و انتخاب اين بحر عروضي براي چنين انديشهاي، انتخاب وي بوده است» (صفا، 1373، ج5: 334). البته قطعاً وصف شراب به زمانی بسیار دورتر از نظامی بازمیگردد، چراکه در شعر رودکی و شاعران پس از او نیز این مضمون وجود دارد (حسینی کازرونی، 1388: 66-68).
در ادبیات عرب نيز شاعران خمريهسراي بسياري به چشم میخواند. آنان در دورههاي گوناگون تاريخي در این زمینه طبعآزمایی کردهاند؛ برخي از معروفترين خمريهسرايان دورۀ جاهلي: «ابوبصیر میمون بن قیس» (7 ؟ ه. ق- ؟) مشهور به «اعشی قیس» يا «اعشي اکبر»، «ابو ولید حسان بن ثابت بن منذر بن حرام» (؟- 54 ه. ق) مشهور به «حسان بن ثابت خزرجي» يا «ابوالحُسام». برخي از برترين شاعران خمريهسرا در دورۀ راشدي و اموي: «ظالم بن عمرو بن سفیان» (16 ؟ه.ق- 69) مشهور به «ابو الاسود دُؤَلی»، «ابوالمالک غياث ابن غوث بنالصلت» (20ه.ق-92) ملقب به «اخطل» و «ابوالعباس وليد بن يزيد ابن عبدالملک بن مروان» (90 ه.ق-126). برخي ازخمريهسرايان برتر دورۀ عباسي: «ابونواس» كه خمريهسرايي با او به استقلال و اوج ميرسد، «ابوالعباس عبدالله بن محمد» (249 ه.ق-296) معروف به «ابن معتز» و «ابوحفص شرفالدين عمر بن علي بن مرشد بن علي» (576 ه.ق-632) معروف به «ابن فارض مصري» (عبدالجليل، 1363: 22، 53، 68، 114 و 157) که برخی از متأخران با انگارههای عرفانی سرودهاند.
در اشعار شعراي جاهلي، وصف شراب و خمر، بسيار فراوان است. آنان عموماً در تشبيب قصايد خود، چند بيتي دربارۀ مي و ميخواري ميآوردهاند. الفاخوري درباره توصيفهای عرب جاهلي از خمر مينويسد: «اهل جاهليّت عموماً وقتي به وصف مي ميپرداختند، بيشتر مقصودشان فخر و ستايش کرم و جوانمردي خود بود و در وصف خود مي، جانب اجمال را ميگرفتند و توصيفاتشان از رنگ و طعم ساغر و مستي آن در نميگذشت. علاوه بر اين آنها وصف مي را از فنون مستقل نميشمردند» (گلچین معانی، 1368: 297). با وجود حرام بودن شراب و وجود آیاتی در اینباره در دورۀ راشدی و اموی، شرابنوشی به رسم جاهلیت برقرار بود. در دوران حکومت عباسی نيز مجالس بادهگساری همچنان رواج داشت و این امر سبب شد تا بسياری از شعرا، استعداد و طبع شعری خود را صرف سرودن اشعار خمری کنند. از دیگر سوی همواره مفهوم عرفانی شراب نیز مطمح نظر برخی از شاعران بوده است.
این پژوهش بر آن است تا يكي از زيباترين ساقینامههای ادب فارسی -ساقینامۀ حکیم پرتوی- را از دیدگاه مفاهیم و مضامین و درونمایه با مشهورترین خمریۀ ادب عرب -خمریات ابونواس- مقايسه كند. از پرسشهاي پيش روي آن است كه مهمترين وجوه تفاوت و تشابه مضامین شعری در خمریات ابونواس و ساقینامۀ پرتوی چیست؟ مفهوم شراب در خمریات ابونواس و ساقینامۀ پرتوی دارای کدامین تشابهات و تفاوتهاست؟ فرضیۀ پژوهش حاضر آن است که مفاهیم و ترکیبات خمریهها در بردارندۀ معنای ظاهری و در نتیجه در حوزۀ عشرتطلبی دنیایی قابل بررسی است، ولی در ساقینامهها از معنی ظاهری فراتر رفته و رنگ عرفانی یافته است.
ديوان ابونواس بارها به طبع رسيده، اما متأسفانه اشعار پرتوی به چاپ نرسيده است. البته «نسخهای خطی از اشعار حکیم پرتوی شیرازی به خط عبری در کتابخانة بودلیان (ش 4/2666) محفوظ و میکروفیلم آن (ش 2946) در کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران موجود است. همچنین دو نسخه از ساقینامة او که در تعداد ابیات متفاوتند (ش 23/4076 و 3/5044) در کتابخانة ملی ملک موجود است (بنياد دايرة المعارف اسلامي، بيتا، ج 1: 2693). بدین ترتیب بهناگزیر در مقالۀ حاضر، اشعار پرتوی از کتاب «تذکره میخانه» تألیف فخرالزمانی -که اشعار بسیاری از شاعر مورد نظر ذکر کرده- نقل شده است.
ارزش و اهميت پژوهش حاضر به جهت جايگاه ادبي هر دو اثر مورد نظر است، زیرا فخرالزمانی، ساقینامۀ پرتوی را بهترین ساقینامه در ادب فارسی دانسته و از طرف دیگر ابونواس را در سرودن خمریات در «رتبۀ امامت» دانسته است (فخرالزمانی، 1340: 134). چنانکه گلچین معانی، مصحح تذکرۀ پیمانه میگوید: «در کلام اعراب زمان جاهلیت، وصف خمر عام است. در اوایل اسلام هم مانند زمان جاهلیت، وصف خمر در شعر عام بود، لیکن در حقیقت شعرای عهد عباسیه در این فن بسیار پیشرفت کردند. رتبۀ امامت این فن به ابونواس میرسد که در خمریات اینقدر شهرت حاصل کرده که ابن قتیبه میگوید: و قد سبق الی معان فی الخمریات لم یأت بها غیر» (گلچین معانی، 1368: 25-28).
پيشينۀ پژوهش
هرچند پژوهشهای بسیاری به گونهای مجزا درباره خمریات ابونواس اهوازي و ساقینامۀ پرتوی و یا مقایسۀ شعر یکی از این دو شاعر با دیگر شاعران انجام شده، دربارۀ موضوع مقالۀ حاضر تاکنون تحقیقی صورت نگرفته است. برخی از آثار یادشده عبارتند از:
عبدالنبی فخرالزمانی (1340) در تذکرۀ ميخانه به تصحیح احمد گلچین معانی، آنچنان که رسم تذکرهنویسان است، به ذکر و بررسی ساقینامۀ حکیم پرتوی پرداخته است. غلامرضا زرینچیان (1355) در مقالۀ «ساقینامه در ادب فارسی» به طور کلی به ساقینامههای موجود در ادبیات فارسی از جمله ساقینامۀ پرتوی پرداخته است. سید محمدرضا ابن الرسول (1385) در مقالۀ «مقایسۀ خمریات عربی و فارسی (رودکی و ابونواس)»، همانطور که از عنوان آن آشکار است، تکیۀ پژوهش خویش را بر شعر رودکی و ابونواس استوار کرده است. سید احمد حسینی کازرونی (1388) نیز در مقالهای با عنوان «ویژگیهای سبکی و تحلیل محتوایی خمریهها و ساقینامهها در شعر فارسی»، پس از نگاهی به سیر تحول سبکشناختی شعر شاعران برجسته، به ذکر و بررسی نمونههایی از ساقینامهها پرداخته است. اما موضوع اخیر، مطمح نظر ایشان نبوده است.
با مروری گذرا بر پژوهشهای یادشده میتوان دریافت که در هیچیک از آنها به طور اخص به مقایسۀ خمریات ابونواس و ساقینامۀ پرتوی پرداخته نشده است. بنابراين انجام تحقیق پیش روی، ضرور و نوآورانه به نظر میرسد.
روش پژوهش
اين مقاله به شيوۀ توصیفی- تحلیلی از گونۀ کیفی و هنجاری و با استناد به اشعار دو شاعر فراهم آمده است. شیوۀ جمعآوری اطلاعات به روش اسنادی و بر اساس مطالعۀ کتابخانهای به گونۀ تطبیقی و ترکیبی بوده، اسناد و مدارک موجود، اعم از کتاب و مقاله که هر یک به نوعی با موضوع مورد نظر ارتباط معنایی داشتهاند، بررسی شده است.
پردازش تحليلي موضوع
ابونواس اهوازي
خمريات ابونواس بیانگر يكي از عاليترين استعدادهاي شاعرانۀ عرب است. در شعر اين دوره، وصف باده با ظهور او استقلال تازهاي مییابد. «ابونواس حسن بن هانی بن عبدالاول بن صباح، مکنّی به ابونواس، از شاعران برجستۀ دورۀ عباسی است. وی در یکی از روستاهای اطراف اهواز در سال 145 ه.ق به دنیا آمد» (زرکلی، 2002: 225). به همين دليل به ابونواس اهوازي مشهور است. درباره ملیت پدرش، هانی، روایات مختلفی ذکر کردهاند. «بعضی او را از مردم دمشق و جزء سپاهیان مروان، آخرین خليفۀ عباسی و عدهای دیگر نيز او را ایرانی الاصل خواندهاند. اما مادرش، جلبان، مسلماً ایرانی است» (عبدالجليل، 1363: 103). ابونواس را در علم کلام، فلسفه، منطق و نجوم، عالم شمردهاند، اما شراب واقعاً عروس شعر اوست. در اينجاست که نبوغ او در نوآوري تجلّي ميکند و او را برتر از شاعران متقدم و متأخر قرار ميدهد. «در دیوان ابونواس و ابنالمعتز عباسی، باب مستقلی در خمریات موجود است که دارای 275 منظومه از ابونواس و 125 منظومه از ابنالمعتز میباشد. منظومههای این شعرا هرچند از لحاظ حسن شعر، بسیار مختلف است، مضامین آنها کم و بیش یکسان است؛ وصف خمر و ظروف خمر، وصف مجالس فتیان، ذکر عود و نای و غیره، مناظر طبیعی یا مصنوعی که میخوارگان در آنجا نشستهاند» (فخرالزّمانی، 1340: 130).
او وصف شراب را در ادبيات عربي به عنوان يکي از ابواب شعر، استقلال ميبخشد و شراب را آنگونه ميستايد، چنانکه عابدی، معبود خود یا عاشقی، معشوق خود را. از آنجا که ابونواس، شاعری است واقعگرا، وقتی هم سخن از شراب میگوید، پای از حد واقعیت بیرون نمینهد و از پردۀ حس فراتر نمیرود. از اینرو چون به وصف آن معشوق خمنشین میپردازد، هیچ دقیقهای را فرو نمیگذارد (عبدالجليل، 1363: 309-310). او در دربار هارونالرشید، ارج و قربی دارد و هرچند مادح هارون است، با اینهمه خلیفه گاه برخی از سرودههای شاعر را که در آنها، سخن از شراب و کنیزکان زیباروی و غلامان است، برنمیتابد. بنابراین شاعر بارها مورد خشم خلیفه قرار گرفته، به زندان افتاده، تازیانه ميخورد (ابن قتیبه، 1999م: 682-684).
درست است كه آغاز شعر فارسي دري از زمان رودكي يعني نيمۀ دوم قرن سوم و چهارم دانسته ميشود، اما ايرانيان عربسرا از قرن دوم بهويژه در برابر امويها به عنوان شاعران شعوبي به ظهور رسيدند. بنابراين نبايد ايرانيتبار بودن ابونواس را از نظر دور داشت. او از شاعران برجستۀ دورۀ اول عباسي به شمار ميرود. دورۀ عباسي در تاريخ و فرهنگ عرب، دورۀ ويژهاي است؛ زیرا با توجه به گستردگي حوزۀ حكومتي عباسيان و آشنايي با ملتهاي گوناگون، در اين دوره، تأثيرپذيري از فرهنگ و تمدنهاي مختلف صورت پذيرفته است. در راستاي اين تأثيرپذيري، ايرانيان به جهت فرهنگ غني و پيشينۀ كهن فرهنگي توانستند بيش از ديگر اقوام بر فرهنگ و تمدن عربها تأثير بگذارند.
بخشي از اين انتقال فرهنگي توسط وزيران، دبيران، نويسندگان و مردم عادي و بخشي ديگر توسط شاعران ايرانيتباري صورت گرفت كه در اين دورهها ميزيستهاند. حرکت تأثيرگذاریِ فرهنگی که از دورۀ عباسی نخست (132-232 ه.ق) با شاعرانی چون ابونواس، بشاربن برد و دیگران آغاز شده بود، در دورۀ عباسی دوم با شور و شوق بیشتری ادامه یافت. فراوانی شاعران ایرانیتبار، افزایش اشعار عربی و میل به تازیسرایی، مؤید این مطلب است. ایرانیان توانستند در فرهنگ عربی بهخوبی نفوذ کرده، با زبان و فرهنگ خود، خواستۀ خویش، یعنی فرهنگ ایران باستان را گسترش دهند (كريمي فرد و ديگران، 1394: 380).
شاعران عربسرا با رواج شيوههاي توصيف فارسيانه، استفاده از ضربالمثلها و پند و اندرزهاي مربوط به فارسي باستان، استفاده از قالبهاي شعري فارسي مانند رباعي و مثنوي و بهرهگيري و يادكرد عناصر آييني و جشنهاي ايران باستان در اشعار خود كوشيدند با روحيهاي انعطافپذير و البته با حسي وطندوستانه، نهتنها فرهنگ و آداب ايراني را زنده نگاه داشته، بلكه عربها را نيز تحت تأثير آن قرار دهند (همان: 389).
پرتوی شیرازی
حکیم پرتوی شیرازی از شاعران ساقینامهسرای قرن دهم است که مدتی از عمر خود را در دربار شاه اسماعیل صفوی سپری کرد. وی از شاگردان علامه جلالالدین دوانی بود و دانشهای عقلی را نزد وی آموخت. «گویند که علامۀ مذکور، مرتبۀ پرتوی را در مقامات عرفانی میستود و دربارۀ او میفرمود: «ما رأیت اتم مسکنه منه و هو عندی من السالکین». ملا عبدالنبی نيز که جمعکنندۀ ساقینامهها و واقف به طرز و شیوۀ ساقینامهگویان بود، ساقینامۀ او را از همه ساقینامهها که دیده و در میخانه نقل کرده، بهتر دانسته است» (صفا، 1373، ج5: 49-50). بعضي شاعران به پيروي از حافظ به سرايش ساقینامۀ مستقل روي آوردند. از اوایل قرن دهم هجری، امیدی تهرانی (م. 929) و حکیم پرتوی شیرازی (م. 941)، نخستین کسانی هستند که ساقینامههايي مستقل سرودهاند. ساقینامههای آنان در کمال پختگی و متانت سروده شده بود و چاشنی حکمت و عرفان نیز داشت؛ در مدتي اندك اشتهار کامل یافت و بر اثر آن، رفتهرفته ساقینامهسرایی باب شد و بهتدریج فزونی يافت (گلچین معانی، 1368: 12).
به نظر فخرالزمانی، «گروهی میگویند که فردوسی طوسی در اول تخلص خود پرتوی میکرده و این ساقینامه از اوست. فاما پیش محققان اخبار، این خبر مطلق ندارد و میگویند از بس که پرتوی، این مثنوی را خوب گفته، حمل بر شعر دانای طوس کردهاند. مخلص سخن اینکه ابیات ساقینامه بلاشبهه از حکیم پرتوی است» (فخرالزمانی، 1340: 134). همو به نقل از تقیالدین اوحدی میگوید: «اشعار غّرای او درخصوص ساقینامه، در کمال، نه در مرتبهای است که هرکس چنان شعری تواند گفت. اکثر متأخرین در ساقینامه، تتّبع طرز و روش وی کرده و میکنند» (همان: 127). صفا دربارۀ ساقینامۀ پرتویگوید: «ارزش ساقینامهاش در بسط مطالب و مضمونهای متداول برای ساقینامهها و بیان احساسات متنوع شاعرانه و عارفانه در آن است» (صفا، 1373، ج5: 650).
مضامين خمریات ابونواس و ساقینامۀ پرتوی شیرازی
توصیف و مفهوم شراب
واژۀ «خمر» در لغتنامه چنين تعريف شده: «(خَ) (ع اِ) شراب، می، آب انگور که
مسکر بود. باده، مُل، مدام، عقار، قهوه، قرقف، راح، تریاق، نبیذ، سویق، رحیق، بگماز، سَکَر طلاء، عصیر، حانیه، شَمول، کمیت، صهباء» (دهخدا، 1373: ذيل لغت خمر) و درباره واژۀ «شراب» آمده: «(ش َ) (ع اِ) آشامیدنی از مایعات که جویدن در آن نباشد، حلال باشد یا حرام. ج؛ اشربه، آشامیدنی، نوشیدنی، آب، مقابل طعام هر شیء رقیق که نوشیده شود. آشامیدنی و خوردنی از مایعات» (همان: ذيل لغت شراب). بدين ترتيب هر خمري قابل شُرب است، اما هر شرابي، خمر به شمار نميرود. هر دو شاعر با نگاهي متفاوت به تعریف و توصیف شراب پرداختهاند و نامها و اسامی فراوانی برای این معجون برگزیدهاند. ابونواس گويد:
خَطَبنا إلی الدهقانِ بَعضَ بَناتهِ |
| فَزَوّجنا مِنهُنَّ فی خِدرِه الکُبری |
|
| (ابونواس، 1980: 31) |
(ترجمه: ما بعضی از دختران دهقان [شراب] را عقد کردیم و با بزرگترین آنها در سراپرده ازدواج کردیم).
مِن بِنتِ كَرمٍ في الكَأسِ رائِحَة |
| تَحكي لمَن نالَ مِنها ریحَ تفاحِ |
|
| (همان: 329) |
(ترجمه: هنگامی که دختر شراب در کاسه است، از آن بویی صادر میشود که به هر کسی برسد، برای او از بوی سیب حکایت میکند).
تعبیر شراب به دختر رز در میان شاعران، سابقهای طولانی دارد، آنچنان که ملکالشعرا بهار درباره ایشان گوید: «تحریک قریحه را در شراب ناب یافته، گویی دختر رز را با دختر طبع در مزاجشان عقد خواهری و اتحاد بوده که چون یکی حاضر شود، دیگری را به محبت خود جلب مینماید» (بهار، 1355، ج2: 345). ديگر توصیفات خمریۀ ابونواس عبارتند از: بنتالعنب، بنتالکرم، الرحیقالسلسبیل، روحالدن، عقار، صهبا و... و نيز ديگر توصیفات شراب در ساقینامۀ پرتوی: تلخ شیرینگوار، خوشگوار بسیط، آتش شرکسوز، تلخ طهور، شراب ریاسوز، آب آتشمزاج، بادۀ لالهگون و... . در خمریات ابونواس با توجه به شواهد و قرینههای آن، منظور وی از شراب همان بادۀ انگوری است که در شرع، نجس و نوشيدنش، حرام شده است. او هنگامی که از شراب سخن میراند، بهصراحت از عیاشی، خوشگذرانی، منکرات و لذتهای بیپایان دنیایی یاد میکند:
تِلکَ لذّاتی و کُنتُ فتی |
| لَم اقل مِن لِذتٍ حَسَبی |
طَربتُ اِلی الصنجِ و المزهَر |
| وَ شُربِ المُدامهِ بالاَکبَر |
و القیتُ عَنی ثیاب الهُدی |
| وَ خضتُ بحورً مِنَ المنکَر |
وَأَقبلتُ اسحَبُ ذیلَ المُجونِ |
| وَأَمشی اِلی القَصفِ فی مِئزَرِ |
|
| (ابونواس، 1980: 31) |
(ترجمه: اینها لذتهای من هستند و من نوجوانی بودم که هرگز در برابر لذتی نگفتهام که مرا بس. به چنگ و عود و به نوشیدن باده در ساغر گران، به طرب آمدم و جامۀ هدایت از خود دور کردم و در دریای منکرات غرقه شدم. در حالی که دامن نوشخواری و عیاشی بر زمین میکشیدم و پوشیده در لهو و لذت میرفتم).
پرتوي در ابيات ذيل به توصيف شراب پرداخته، با ديدگاهي عرفاني، ميان خوشۀ انگورِ معرفت و عشق الهي با مقولۀ جمعيت خاطر عارف، پيوندي قائل شده است:
به جمعیت خوشۀ بکر تاک |
| که شد وقف دردیکش سینهچاک | |
|
| (فخرالزمانی، 1340: 141) | |
و در ابيات زير به ترتيب شراب را به «بتشكن» و «آب كوثرسرشت»ي تعبير كرده است كه روح از آن، بوي بهشت را درمييابد:
| |||
بده ساقی آن بادۀ بتشکن |
| فرو ریز در جامم آن دُرد دن | |
بده ساقی آن آب کوثرسرشت |
| کزو بشنود روح، بوی بهشت | |
|
| (همان: 141) |
همو شراب را به گونهاي توصيف ميكند «که دارد شرف بر رحیق بهشت» (همان: 144)؛ زيرا عارف در پي شراب عشق الهي است و نعمتهاي بهشتي نزد او ارزشي ندارد.
پرتوی در ساقینامه به صراحت اعلام میکند که منظور وی از شراب، بادۀ انگوری نیست، بلکه شراب همان معرفت حق است و ساقی، ساقیکوثر. او میخواهد با نوشیدن شراب عرفانی، آن سياهي را که از گیتی در دل وی نشسته، بزداید؛ شرابی که خودبینی را از وی دور کند. اين مي، خماريِ شراب انگوري را ندارد و منشأ آن، چشمۀ كوثر بهشت است:
می بی خمار آن می احمر است |
| که سرچشمهاش ساقی کوثر است |
|
| (همان: 148) |
آشکار است که مفهوم شراب نزد ابونواس، شراب انگوری نجس يا «امُّ الخبائث» است؛ در حالی که نزد پرتوی، جنبۀ عرفانی دارد و این موضوع، یکی از وجوه مهم افتراق میان ساقینامههای ادب فارسی و خمریات ادب عربی است. به نظر پرتوی، این شراب الهی، «طلسمات خاکی» را نيز فرو میریزد و وجود عارف را از بند دنیاییها و مادیات میرهاند: «بریز این طلسمات خاکی ز هم» (فخرالزمانی، 1340: 148).
از قرن پنجم با رسوخ یافتن تصوف به ادب فارسی، مفاهیم عرفانی به تمامی انواع ادبی از جمله ساقینامهها راه یافت (زرینچیان، 1355: 581). نظامی در شرفنامه بهصراحت بیان میکند که هرگز دامنِ لب به می نیالوده و مرادش از شراب، کاملاً عرفانی است:
تو پنداری ای خضر فرخندهپی |
| که از می مرا هست مقصود می |
از آن می همه بیخودی خواستم |
| وزان بیخودی مجلس آراستم |
مرا ساقی از وعدۀ ایزدی است |
| صبوح از خرابی می از بیخودی است |
وگرنه به ایزد که تا بودهام |
| به می دامن لب نیالودهام |
|
| (نظامی، 1393: 68) |
در ادبیات عرب، یکی از نمونههای والای شراب در مفهوم عرفانی و معنوی آن، اشعار «ابن فارض» است؛ زيرا او برترين سرايندۀ شعر صوفيانه در ادبيات عرب به شمار ميرود. به عنوان نمونه او در بيان شراب و مستي عرفاني چنين گويد: | ||
ُوَ عِنْدِىَ مِنْها نَشْوَةٌ قَبْلَ نَشْأتى مَعى |
| أبَدًا تَبْقَى وَ إنْ بَلِىَ الْعَظْم |
|
| (ابن فارض، 1395: 153) |
(ترجمه: عشق و مستى من از شراب او، پيش از خلقت و ايجاد من است؛ و همينطور تا ابد باقى خواهد ماند، هرچند استخوانم بپوسد).
شراب از نظر ابونواس و پرتوی، علاوه بر توصیفات و مفاهیمي كه پيش از اين ذكر آن رفت، به لحاظ رنگ، بو، مزه و روشنی و نظاير آن نیز شباهتهايي دارد.
رنگ شراب
هر دو شاعر به سرخی شراب اشاره کردهاند:
فدعا بِالبزال ثمَّ و جاها |
| فَجَرت کالعقیقِ وَ الجُلنار |
|
| (ابونواس، 1980: 205) |
(ترجمه: پس بزال [آهنی که خم را سوراخ میکند] را فراخواندند و خم شراب را سوراخ کردند. پس از آن شراب کهنهای که رنگش همانند رنگ گلنار بود، جاری شد). | ||
حمراء کَالیاقوتِ بت اسبحها |
| و کادَت بِکَفی فی الزُجاجه أن تدمی |
|
| (ابونواس، 1980: 361) |
(ترجمه: شراب سرخرنگی که همانند یاقوت است. آن شراب را با آب آمیختم. نزدیک بود شیشۀ شراب در دست من تبدیل به خون شود). پرتوی علاوه بر آنکه باده را لالهگون میشمارد، اعتقاد دارد که چنین شرابی، او را به مرز بیرنگی و ترک تعلقات دنیایی رهنمون خواهد شد: | ||
رساند مگر بادۀ لالهرنگ |
| به سرحد بیرنگیام بیدرنگ |
|
| (فخرالزمانی، 1340: 132) |
همو از لعلگونی شراب گوید: |
|
|
مهل شیشه را بی می لعلرنگ |
| که ناگه زند چرخ بر شیشه سنگ |
|
| (همان: 133) |
بده ساقی آن لعل رمانیام |
| درخشنده کن ز آن بدخشانیام |
|
| (همان: 145) |
بوی شراب
بر اساس سنن ادب فارسی، شراب دارای بویی چون بوی مشک است. سواي آنكه ادبيات عرب و فارسي در تصويرآفريني و تعابير داراي مشتركات بسياري است، درباره تصويرآفرينيهاي شاعرانۀ ابونواس ميبايست به اين نكته نيز توجه كرد كه او شاعري ايرانيتبار است كه در محيطهاي عربي رشد يافته، سرچشمه و خاستگاه بسياري از توصيفهاي بادهسرايي او در بنمايههاي فرهنگ و تمدن ايراني ريشه دارد (ضيف، 2014: 220).
ابونواس شراب را اينچنين مشكبو به تصوير ميكشد: «أتی بِها قَهوة کَالمِسک صافيَّة» (ابونواس، 1980: 23) (ترجمه: شرابي را که مانند مشک خالص است، برای من بیاور). و نيز:
صَهباء صافيَّة تجديك نَكهتها |
| تَنفس المِسك، ملطوخاً بتفّاح | |
|
| (همان: 104) | |
(ترجمه: شراب سرخرنگی که بوی آن را همانند بوی مشک آمیخته به بوی سیب مییابی). | |||
فَإذا ما الكؤوسُ دارت عَلينا |
| قَذَفت في أُنوفنا بِالعَبير | |
|
| (ابونواس، 1980: 229) | |
(ترجمه: پس هنگامی که کاسههای شراب را دور داد بر ما، در دماغهای ما بوی عبیر افکند). در شعر ذیل، پرتوی علاوه بر اشاره به مشکبویی شراب، به عهد الست نیز تلمیح دارد: | |||
فَإذا ما الكؤوسُ دارت عَلينا |
| قَذَفت في أُنوفنا بِالعَبير | |
|
| (همان: 229) | |
به پیمان پیمانۀ مشکبو |
| به عهدی که بستم به دست سبو | |
|
| (فخرالزمانی، 1340: 149) | |
او در جای دیگر شراب را عنبرین میخواند: «بده ساقی آن جام عنبرسرشت» (همان: 144). |
آتشینمزاجي شراب
مُعتقة حَمراءُ وَقدتُها جَمرُ |
| وَ نَکهَتُها مِسکٌ وَ طَلعَتُها تِبرُ |
|
| (ابونواس، 1980: 209) |
(ترجمه: شرابی سرخرنگ که درخشش آن، آتش، بوی آن، مشک و شکل و ظاهر آن، زر است).
پرتوي شراب را «بیغش سینهسوز» (فخرالزمانی، 1340: 149) ميخواند.
مزۀ شراب
شراب نزد هر دو شاعر به قول حافظ، «تلخوش» و تلخمزه توصیف شده است. ابونواس گوید:
کَأن عقبی طعمها صَبر |
| وَ علی البديهة، مزة الطعم |
|
| (ابونواس، 1980: 334) |
(ترجمه: طعم آخر آن شراب به بوی صبر [گیاهی تلخمزه] مانند است و مزۀ اول آن شراب، ترشمزه).
پرتوي نيز با بياني پارادوكسگونه به تلخي و شيرينگواري شراب اشاره دارد:
بده ساقی آن تلخ شیرینگوار |
| که دارد به او جان شیرین قرار |
|
| (فخرالزمانی، 1340: 144) |
روشنی شراب
هِيَ الشَّمسُ إِلا أَنَّ لِلشَمسِ وَقدَه |
| و َقهوَتُنا فی کُلِّ حُسنٍ تَفوقُها |
|
| (ابونواس، 1980: 71) |
(ترجمه: شراب، خورشید است، جز اینکه خورشید برافروخته شده است، در حالی که شراب ما در تمام نیکوییها بر خورشید برتری دارد).
عُقاراً کَأنَّ البَرقَ فی لَمَعانِها |
| تَجَلّی لِأَبصارٍ، فَکادَت بهِ تعمی |
|
| (همان: 33) |
(ترجمه: پس نزدیک بود که چشمها را کور کند، شرابی که گویی برقی است که با لمعهها و تابشهایی در برابر چشمها آشکار و نمایان میشود).
و الشَّمسُ تَطلَعُ مِن جِدارِ زُجاجِها |
| وَ تَغیبُ حینَ تَغیبُ فی الأَبدانِ |
|
| (همان: 406) |
(ترجمه: شراب، خورشیدی است که از دیوارههای جام شیشهای طلوع میکند و غایب میشود [غروب میکند] هنگامی که در بدنها غیب میشود).
پرتوي شراب را اينگونه پرفروغ به تصوير ميكشد: «که سازد فروغش شب تیره روز» (فخرالزمانی، 1340: 147) و نیز به روشني شراب سوگند ميخورد و گوید:
به نوری که رخشان ز ساغر بود |
| به ناری که در تاک مضمر بود |
|
| (همان: 149) |
شراب زدایندۀ غمها و ايجاد لذت بيخبري
هر دو شاعر با رویکردی متفاوت، شراب را موجب زدودن اندوه میشمارند و در بحبوحۀ اندوهها و ناملایمات روزگار، گویی شراب، مفرّی برای ایشان به شمار میرود. ابونواس از رنجهای زندگی به شراب انگوری پناه میبرد (ابن الرسول، 1385: 109). او گوید:
إذا خَطَرَت فيكَ الهُمومُ فَداوِها |
| بكَأسِكَ حَتّى لاتَكونَ هُمومُ | |
|
| (ابونواس، 1980: 341) | |
(ترجمه: هنگامی که غمها در اندرون تو گام نهادند، پس برای اینکه غمها نباشند، به وسیلۀ کاسۀ شرابت، خود را مداوا کن). | |||
نِعمَ سِلاحُ الفَتى المُدامُ، إذا |
| ساوَرَهُ الهَمُّ، أم بهِ جمحا | |
|
| (همان: 100) | |
(ترجمه: بهترین سلاح جوانمرد، شراب است، هنگامیکه غمها یا سرگشتگیها به او هجوم آوردند). | |||
ما وَجَدَ الناسُ و َما جَرَّبوا |
| لِلهَمِّ شَيئاً مِثلَها مَدفَعا | |
|
| (همان: 345) | |
(ترجمه: مردم، چیزی همانند شراب برای دفع کردن اندوه نیافتند و تجربه نکردند). پرتوی نیز از اندوه و غمهای دنیایی به شراب عرفانی پناه میبرد: | |||
بده می که طومار غم طی کنم |
| دمی پیک اندیشه را پی کنم | |
|
| (فخرالزمانی، 1340: 141) |
همو در توصيف شراب گويد: «که این است افسردگان را علاج» (همان: 145) و آشکار است که افسرده در مفهوم عرفانی، آن عارفی است که دچار قبض عرفانی گشته و واردات الهی برای مدتی از او سلب شده، بر آیینۀ قلب او نمیتابد؛ حال با نوشیدن شراب عشق و جذبۀ الهی، این قبض، مبدل به بسط شده و گویی افسردگان یخزده شفا یافته از گرما و شور شراب عرفانی، زندگی دوباره مییابند. نیز او در خطاب به ساقي گويد: «بیا ساقی آزادیام ده ز غم» (همان: 144).
از ديگر سوي ابونواس اهوازي بر آن است که هوشیاری و عالم صحو، زیان بزرگی است؛ زیرا اگر آدمی شراب بنوشد، گذشت زمان را حس نمیکند:
فعیشُ الفَتی في سُكرةٍ بعد سُكرة |
| فَإن طال َهذا عِندَهُ، قَصُرَ الدهرُ |
وَ ما الغَبنُ إلّا أن ترانیَ صاحیاً؛ |
| و ماالعيش إلّا أن يُتِعتعني السّکرُ |
|
| (ابونواس، 1980: 312) |
(ترجمه: زندگی انسان در یک مستی پس از مستی دیگر است. اگر چنين چيزي ادامه پیدا کرد، روزگارش کوتاه میشود [زمان را حس نمیکند]. زیان نیست مگر تو مرا هشیار بیابی [هشیار بودن زیان است]. غنیمتی نیست، مگر ببینی که مستی مرا تلوتلو میدهد).
در ابیات زیر از ساقینامۀ پرتوی نیز آشکارا عالم مستی و بیخودی را بر عالم صحو و هوشیاری برمیگزیند و میخواهد با نوشیدن شراب از دنیا گذر کند:
چو در عالم هوش نبود سکون |
| من و عالم بیخودی و جنون |
دهم همچو چشم سیهمست یار |
| سر و کار خود را به مستی قرار |
|
| (فخرالزمانی، 1340: 129) |
او با ديدگاهي كاملاً فلسفي و عرفاني، مستي را برميگزيند، زیرا در علم بیخودی، حجابهاي کفر و ايمان فروميافتد و اين خود عالم خلسۀ عرفاني و مسير عشق الهي است:
به مستی ز دنیا و دین وارهم |
| که هر دو چو کوهند سدّ رهم |
سوی عالم بیخودی کن گذر |
| که از کفر و ایمان نماند اثر |
|
| (همان) |
شراب نیرو بخش، جانفزا و شهامتبخش
دارَت، فَأحيَت، غَير مَذمومَةٍ |
| نفوسَ حَسراها وَ أنضائها |
|
| (ابونواس، 1980: 12) |
(ترجمه: کاسۀ شراب دور خورد و جانهایی را که از عشق لاغر و رنجور بودند، بدون سرزنش و کراهتی زنده کرد).
تُكسبُ شرّابها سُروراً |
| فما يُراعونَ بِاِهتمامِ |
|
| (همان: 346) |
(ترجمه: نوشندگان آن شراب به وسیلۀ آن شادمانی را به دست میآورند. پس از هیچچیزی نمیترسند و هیچچیز را مهم نمیشمارند).
پرتوی شراب را آنچنان نیروبخش میشمارد که میتوان پس از نوشیدن آن بر افلاک تاخت و همچون حضرت پیامبر(ص) به معراج رفت:
بده ساقی آن آب نیروبخش |
| که تازم به میدان افلاک رخش |
|
| (فخرالزمانی، 1340: 143) |
همو نیروبخشی شراب عرفانی را اینچنین با اغراق و مبالغه بیان میدارد:
و گر تر کند شیر از این باده کام |
| زند بر زمین گاو گردون خرام |
وگر پشّه گردد از این باده مست |
| کند پیل را در ته پای پست |
|
| (فخرالزمانی، 1340: 143) |
شراب، داروي شفابخش
ابونواس با بیانی پارادوکسگونه، شراب را توأمان درد و درمان میشمارد:
دَع عَنكَ لَومي فَانَّ اللَومَ إغراءُ |
| وَ داوِني بِالَّتي كانَت هِيَ الداءُ |
|
| (ابونواس، 1980: 9) |
(ترجمه: ملامت کردن مرا رها کن، زیرا ملامت مرا وسوسه میکند و مرا مداوا کن با آنچه که درد است).
پرتوی در خطاب به ساقي گويد: «دوا کن به می جان معلول را» (فخرالزمانی، 1340: 146) و نيز شرابي طلب ميكند: «که از دل غرض شوید، از تن مرض» (همان: 143).
شراب، در ستیز با زهد و رياكاري
زاهد چنانکه از معنی لغوی آن برمیآید، مظهر کنارهگیری از دنیا و ترک لذات دنیوی است؛ اما از ديگر سوي، نماد رياكاري و دينفروشي نيز به شمار ميرود. بنابراين چنين زاهدي از شخصیتهای منفی در خمریات ابونواس اهوازي و ساقینامۀ پرتوی است. در شعر ابونواس به دوری از همنشینی زاهد اشاره شده و معتقد است که همنشینی و مصاحبت با زاهد، اندیشه را مغشوش میکند. به همین دلیل چونان ملامتيه، زهد را به بهای لهو و لعب و بادهگساری میفروشد:
لاتَصحَبَنَّ أخا نُسكٍ، وَ إِن نَسَكا |
| وَ إِن فَتَكتَ، فَكُن حَرباً لِمَن فَتَكا |
|
| (ابونواس، 1980: 287) |
(ترجمه: اگر زاهد، زهد ورزید، با او همنشینی و مصاحبت نکن، زیرا اندیشۀ تو را مغشوش میکند و با هر شرابنوشی که در کار شرابنوشی، پردهدری میکند و آشکارا شراب مینوشد، همنشینی کن).
[1] * نویسنده مسئول: استادیار گروه زبان و ادبيات فارسي، دانشگاه آزاد اسلامي واحد ورامين- پيشوا، ایران
aliakbarzade@iauvaramin.ac.ir
[2] ** دانشجوي دكتري زبان و ادبيات فارسي، دانشگاه بينالمللي امام خميني(ره)، ایران farzadfarzi@gmail.com