Two Interpretations of a Poem Entitled “Kakki”
Subject Areas : Research in Iranian classical literature
1 - Associate Professor, Department of Linguistics, Institute of Humanities and Cultural Studies, Iran.
Keywords: NimaYoushij, Hermeneutics, Interpretation, Kakki.,
Abstract :
NimaYoushij’s emphasis on employing expansive and multifarious symbols in his poems, especially unique symbols and idiosyncratic ones from his mother tongue grants a special succulence and freshness to the third period of his poetic life which starts with “Khab-e Zemestani” (literally Hibernation) from 1951 on. These types of poems, due to suffocating political conditions, mostly possess social and political messages that Nima has composed them symbolically. To me, it is possible to attain those messages or at least to touch the conceptions at the time of composing these poems through employing Friedrich Schleiermacher’s hermeneutical method. On the other hand, Nima as a symbolist poet insists on composing poems in a misty ambience through giving multifarious meanings to his poems and believes that ambiguity is one of the specifications of any poem; for this very reason, one of an interpreter’s duties is to discern the different meanings of Nima’s symbolic poems. According to different meanings for the word “Kakki” from various glossaries and the viewpoints of natives of Mazandaran, interviewed, as well as some words of this poem like “parivar” (literally fairy like), feminine nature to the poem is induced. In this article, a different interpretation for “Kakki” rather than its first common interpretation is presented.
آریامنش، شاهین (1396) سرو سیمین، یادنامه دکتر سیمین دانشور، تهران، پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری.
آل احمد، جلال (1340) «پیرمرد، چشم ما بود»، آرش، شماره 2، ویژه نیما یوشیج، صص 65-75.
امیدعلی، حجتالله (1396) «تحلیل نمادپردازی در شعر نیمایی (مطالعۀ موردی: اشعار پنج شاعر)»، زیباییشناسی ادبی، سال هفتم، شمارۀ 30، صص 135-158.
انزابينژاد، رضا و ابراهيم رنجبر (1385) «سيمين دانشور از آتش خاموش تا سووشون و اثرپذيري از آلاحمد»، نشریه علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز، سال بیست¬وپنجم، شماره 3، صص 45-56.
احمدی، بابک (1370) ساختار و تأویل متن، تهران، مرکز.
بالو، فرزاد (1399) «هرمنوتیک، از نظریه تا نقد ادبی؟»، نقد و نظریه ادبی، سال پنجم، شمارۀ 2 (پیاپی10)، صص 35-56.
پناهیفرد، سیمین (1390) سیمین دانشور در آینه آثارش، تهران، سمیر.
پورنامداریان، تقی (1377) خانه¬ام ابری است، تهران، سروش (صدا و سیما).
------------- (1391) رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی، چاپ دوم، تهران، علمی و فرهنگی.
پورنامداریان، تقی و دیگران (1391) «بررسی و تأویل چند نماد در شعر معاصر»، ادبیات پارسی معاصر، سال دوم، شماره 1 (پیاپی 3)، صص 25-48، قابل دسترسی در: https،//www.
sid.
ir/fa/journal/ViewPaper.
aspx?id=167342.
ترکاشوند، فرشید (1395) «تحلیل هرمنوتیکی نقش عناصر فرهنگی در درک زیباییشناسی شعر عربی قدیم»، پژوهشهای ادبیات تطبیقی، سال چهارم، شماره 3، صص 109-134.
ثروتیان، بهروز (1375) اندیشه و هنر در شعر نیما، تهران، نگاه.
جعفریجزی، مسعود (1385) نامههای سیمین دانشور و جلال آلاحمد، تهران، نیلوفر.
حریری، ناصر (1397) هنر و ادبیات امروز، گفت و شنودی با سیمین دانشور و پرویز ناتل خانلری، تهران، آویشن.
خامهای، انور (1368) چهار چهره ادب، جلد اول، تهران، کتابسرا.
دانشور، سیمین (1373) «نميخواستم نويسندۀ تك¬اثره باشم، گفت¬وگو با سيمين دانشور»، گردون، شماره 37-38، صص 16-26.
------------ (1386) «دریغاگوی استاد بدیعالزمان فروزانفر»، مجله بخارا، شماره 1، صص 99-102.
راکعی، فاطمه (1387) «شب پره و سيوليشه؛ دو نماد براي يك موقعيت تأويل دو شعر نمادين از نيما يوشيج»، پژوهش زبان و ادبیات فارسی، پاییز و زمستان، شماره 11، صص 163-181.
----------- (1391) «نیمای معترض؛ تأویل هرمنوتیکی کک¬کی»، پژوهش زبان و ادبیات فارسی، شماره 26، صص 151-168.
------------ (1398) «جلوههای نمادگرایی در شعر نیما یوشیج؛ دو تأویل از یک شعر، هست شب»، زبانشناخت، پاییز و زمستان، شماره 2، صص 45-65.
رضايي، رؤيا و دیگران (1398) «بررسي سبک زندگي نيما يوشيج در نامه¬هاي او (بر پايه الگوي اريک لاندوفسکي)»، پژوهش ادبيات معاصر جهان (پژوهش زبان¬هاي خارجي)، سال بیست¬وچهارم، شماره 1، صص 119-147.
رضايي، عربعلی (1382) واژگان توصیفی ادبیات، تهران، فرهنگ معاصر.
رضوانی، سعید (1387) «تأملی در نگاهی به شعر نیما یوشیج»، نامه فرهنگستان، سال دهم، شماره 3 (پیاپی 39)، صص 124-128، قابل دسترسی در: https،//www.
sid.
ir/fa/journal/ViewPaper.
aspx?id=102292.
سادات اشکوری، کاظم (1375) قاصد روزان ابری، چاپ سوم، تهران، بزرگمهر.
سرمشقی، فاطمه (1385) رویکرد جامعهشناسی و فمنیستی در تحلیل رمان سووشون سیمین دانشور، پایاننامه کارشناسی¬ارشد رشته زبان و ادبیات فارسی، به راهنمایی هلن اولیایینیا، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران.
شمیسا، سیروس و علی حسینپور (1380) «جريان سمبوليسم اجتماعي در شعر معاصر ايران»، مدرس علوم انساني، سال پنجم، شماره 3 (پیایی 20)، صص 27-42.
طاهبار، سیروس (1368) یادمان نیما یوشیج، تهران، مؤسسه فرهنگی گسترش هنر.
------------- (1394) درباره هنر و شعر و شاعری (از مجموعه آثار نیما یوشیج)، تهران، نگاه.
عظیمی، محمد (1386) «گپ و گفت/ گفت¬وگو با سیمین دانشور (ویژهنامه نیما یوشیج)»، مجله گوهران، شماره 13 و 14، صص 30-34.
قزوانچاهی، عباس (1379) نیما و شعر امروز، گفت¬وگو با محمد مختاری، تهران، فصل سبز.
کمالیزاده، محمد و دیگران (1391) «تأثیر سمبولیسم در شیوههای بیانی اندیشههای نیما یوشیج»، پژوهش زبان و ادبیات فارسی، سال اول، شماره 27، صص 43-70، قابل دسترسی در: https،//www.
sid.
ir/fa/journal/ViewPaper.
aspx ?id=231160.
گلستان، ابراهیم (1397) نامه به سیمین، تهران، بازتابنگار.
گلشیری، هوشنگ (1376) جدال نقش با نقاش در اثار سیمین دانشور، تهران، نیلوفر.
مجتهد شبستری، محمد (1377) هرمنوتیک، کتاب و سنت، چاپ دوم، تهران، طرح نو.
مدنی، سید جلالالدین (1361) تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلد اول، تهران، دفتر اسلامی.
مرادي، فرشاد و سید احمد پارسا (1396) «مقايسه سمبوليسم اجتماعي در سرودههاي نيما يوشيج و مهدي اخوانثالث پس از کودتاي 28 مرداد 1332»، متنپژوهي ادبي (زبان و ادب پارسي)، سال بیست¬ویکم، شماره 71، بهار، صص 79-98.
منزوی، حسین (1389) «سیمین دانشور از نگاه.
.
.
»، مجله بخارا، شماره 75، فروردین و تیر، ۷۵ ص ۲۵۳.
یاحقی، محمدجعفر (1380) جویبار لحظهها (جریانهای ادبیات معاصر نظم و نثر)، تهران، جامی.
یاحقی، محمدجعفر و احمد سنچولی (1390) «نماد و خاستگاه آن در شعر نیما یوشیج»، پژوهشهای ادب عرفانی (گوهر گویا)، سال پنجم، شماره 2، صص 43-64.
یوشیج، نیما (1364) حرفهای همسایه (نامههای نیما به شاعر جوان)، تهران، دنیا.
---------- (1375) درباره شعر و شاعری، تدوین سرویس طاهباز، جلد اول، تهران، دفترهای زمانه.
---------- (1396) گزیده اشعار نیما یوشیج، تهران، کتابراه.
فصلنامه علمي «پژوهش زبان و ادبيات فارسي»
شماره شصتوپنجم، تابستان 1401: 168-141
تاريخ دريافت: 25/11/1399
تاريخ پذيرش: 12/07/1401
نوع مقاله: پژوهشی
دو تأویل از یک شعر: «کککی»
فاطمه راکعی1
چکیده
تکرار کاربرد گسترده و متنوع نیما یوشیج از نمادها در شعر، بهویژه نمادهای جدید و گاه بکر از میان واژگان زادگاهش یوش مازندارن، ویژگی و تازگی خاص به شعرهای آثار دورۀ سوم حیات شاعرانۀ وی (از شعر «خواب زمستانی» (زمان سرایش: 1320 به بعد)) بخشیده است. این نوع شعرها عموماً دارای پیامهای اجتماعی- سیاسی است که نیما به دلیل فضای سیاسی پراختناق روزگار خود، آنها را به صورت نمادین بیان کرده است. از نظر نویسنده، دستیابی به دلالتهای موجود در این آثار، یا دستکم نزدیک شدن به ذهنیّت شاعر در هنگام سرودن آنها، با استفاده از روش هرمنوتیکی «شلایرماخر» بهتر امکانپذیر است. از طرف دیگر این شاعر سمبولیست بر وجود چندمعنایی و ابهام در شعر تأکید بسیار دارد و آن را یکی از معیارهای شعریت اثر میداند. از اینرو نویسنده، کشف معانی چندگانه در شعرهای نمادین نیما را جزء وظایف تأویلگر در قبال این شعرها تلقی میکند. از آنجا که واژۀ «کککی» در فرهنگهای مختلف با معانی متفاوت آورده شده و تحقیقات محلی از بومیان مازندران نیز بر این امر صحه گذاشته است و نیز برخی واژههای موجود در شعر مانند «پریوار»، ویژگی «زنانگی» را به ذهن متبادر میکند، نویسنده با تأمل بیشتر در واژگان و برخی ویژگیها که فرهنگ قزوانچاهی و بومیان مازندران برای «کککی» برشمردهاند، در کنار برخی تأملات دیگر، به تأویل دومی از «کککی» دست یافت که این مقاله به آن میپردازد.
واژههاي کلیدی: نیما یوشیج، هرمنوتیک، تأویل و «کککی».
مقدمه
برای تأویل هر شعر لازم که است تأویلگر، خود را تاحد امکان به زبان و شخصیت شاعر و نیز عناصر و مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی موجود در عصر وی نزدیک کند. نویسنده در این راستا با مطالعۀ کلیۀ آثار و اَسناد قابل دسترسی مربوط به نیما، اعم از نظم و نثر و نیز منابع تاریخی معتبر، به شناخت اوضاع و شرایط و حوادث اجتماعی، سیاسی و فرهنگی روزگار او مبادرت ورزیده و بر مبنای این یافتهها به تأویل شعر «کککی» پرداخته است. هدف این مقاله، دستیابی به معنا یا معانی پنهان در شعر «کککی» نیما یوشیج است که با استناد به اطلاعات موجود دربارۀ زندگی خانوادگی، اجتماعی، سیاسی و ادبی نیما، با استفاده از روشهای هرمنوتیک جدید و با توجه به زمان سرایش «کککی» صورت پذیرفته است.
هرچند «فردریش شلایرماخر2» -پدر هرمنوتیک جدید- معتقد به یک تأویل از هر متن است که آن را نیت نویسنده مینامد، «هانس گئورگ گادامر3» و همفکران وی معتقدند که مؤلف، مرده و مهم، دریافت مخاطب از متن است. بهویژه در تأویل متون ادبی، گادامر بر این امر تأکید میورزد که اصولاً هیچ تأویل نهایی و قطعی وجود ندارد (بالو، 1399: 35).
به این دلیل که در آثار سمبولیک، ابهام دارای جایگاهی ویژه است و از نظر سمبولیستها در شعریت کار بسیار تأثیر دارد، در آثار نیما باید آن را جدی گرفت. به قول نیما، «انسان نسبت به آثار هنری و شعرهایی بیشتر علاقهمندی نشان میدهد که جهاتی از آن مبهم و تاریک و قابل شرح و تأویلهای متفاوت باشد. کارهای باعمق، اساساً ابهامانگیز هستند» (یوشیج، 1375: 109). البته در چارچوب ساختار معنایی و واژگانی شعر و با توجه به اوضاع سیاسی، فرهنگی و اجتماعی عصر نیما و همچنین زندگی فردی و خانوادگی وی در زمان سرایش «کککی»، به تأویل دومی متفاوت از تأویلی که تاکنون عموماً از این شعر به دست داده شده، دست یافتهایم که در این مقاله به آن خواهیم پرداخت.
ادبیات پژوهش
از آنجا که در مقالۀ «نیمای معترض؛ تأویل هرمنوتیکی شعر کککی» (راکعی، 1391) که قبلاً در همین نشریه به چاپ رسیده، به نماد، نمادگرایی و نمادگرایی خاص نیما و نیز روشهای هرمنوتیکی برای کشف معنای نهفته در متون نمادین به طور مبسوط پرداخته شده است، در اینجا اشارهوار به این مفاهیم پرداخته خواهد شد.
نماد و نمادگرایی
پورنامداریان در ارتباط با نماد (رمز یا سمبل) مینویسد: «به طوری که در فضای لغوی و اصطلاحیِ «سمبل» دیده میشود، همچنان که در واژه «رمز» در تمام معانی، یک صفت مشترک وجود دارد و آن عبارت از پوشیدگی و عدم صراحت است و حتی آنچه علامت، شیئی، کلام، شکل یا کلمه (به اعتبار مدلول آن) نشان میدهد و دلالت میکند، مفهوم آن نیست، بلکه منظور، معنا و مفهومی است که در ورای ظاهر آنها قرار دارد» (پورنامداریان، 1391: 6).
نمادگرایی به معنای استفاده از نمادها و مفاهیم نمادین، شیوهای در شعر است که در واکنش به واقعگرایی4 صریح و افراطی، در سالهای 1870 تا 1900در فرانسه به وجود آمد. نمادگرایان بر این باور بودند که شعر باید از رهگذر آهنگ واژهها، حالات روحی و احساسات را القا کند. لذا قدرت القا، ایجاد تأثیر دلخواه، ذهنیتگرایی، نادیده گرفتن ساختمان دستوری زبان و وابستگی به قابلیتهای آهنگین کلام، از ویژگیهای اصلی شعر نمادگرایان است (رضایی، 1382: 230-232).
از نظر نیما، ورود سمبل به عالم شعر، پس از تکامل دنیای واژگان پدیدار میشود. در واقع بسنده نبودن واژگان موجود و دنیای رازناک شاعر، سمبولیسم را ایجاب میکند (یوشیج، 1375: 109). او استفاده از سمبل را بسیار مهم میشمارد و معتقد است: «آن چیزی که عمیق است، مبهم است. کنه اشیا جز ابهام، چیزی نیست. ابهام، جولانگاهی برای هنرمند است. این وسعت ابهام است که هنرمند واقعی را تشنهتر نگه میدارد» (همان: 174).
هرمنوتیک (علم تأویل)
«تأویل» در اصل عربی خود به معنای «بازگرداندن» است. از اینرو بر مبنای معنای واژگانی آن، «تأویل» را به معنی «بازگرداندن به معنای اصلی که پنهان است» به کار خواهیم برد.
پیشتر گفته شد که شلایرماخر معتقد است که به یاری تأویل میتوان به معنای قطعی و نهایی اثر هنری مورد نظر مؤلف دست یافت و تأویلگر نباید اجازه دهد که دیدگاه ناسازگار خودش بر تأویل اثر بگذارد (بالو، 1399: 35). از طرفی گفته شد که گادامر از طریق به چالش کشیدن نظریههای شلایرماخر، پیشفرضها و مفروضات تاویلگر را از پیششرطهای تأویل میداند و بر آن است که اصولاً هیچ تأویل نهایی و قطعی وجود ندارد (همان).
نویسنده دربارۀ شعرهای نمادین نیما که شاعر به دلایل اجتماعی- سیاسی زمان خود، معنا و پیام مورد نظرش را از طریق نمادها به مخاطب القا میکند، تاویلگر را متعهد به کشف معنا و پیام شعر میداند؛ ضمن آنکه به دلیل اهمیت ابهام در شعر از نظر نیما و تأکید وی بر این مسئله و نیز نظر گادامر که هیچ تأویلی را قطعی و نهایی تلقی نمیکند، دستیابی به معنا یا معناهای ممکن دیگر را در اینگونه شعرها حائز اهمیت میداند.
پیشینه تحقیق
در این بخش، به برخی پژوهشهای انجامشده دربارۀ نیما یوشیج و ویژگیهای شعری او اشاره میشود.
شمیسا و حسینپور (1380) در مقالهای با عنوان «جريان سمبوليسم اجتماعي در شعر معاصر ايران» به معرفی نيما يوشيج در جایگاه بنيانگذار و نمايندۀ واقعي جريان سمبوليسم اجتماعي در شعر معاصر ايران پرداختهاند. آنها شعر «ققنوس» نیما را نخستين تجربه از ايندست در شعر معاصر فارسي میدانند. بنا به نظر نویسندگان این مقاله، شاعران اين جريان با زباني سمبليک و تأويلبردار، مسائل سياسي- اجتماعي زمانۀ خويش را در شعر منعکس ميکنند و شعرهای این شعرا، متعهدانه و ملتزم به
مسائل اجتماعی است.
رضوانی (1387) در «تأملی در نگاهی به شعر نیما یوشیج» به بررسی جهانبيني و شعر نيما يوشيج و نیز به تحلیل نظری درباره چگونگي پيدايش نظامهاي شعری پرداخته است. در این اثرِ رضوانی دربارۀ خاستگاههاي تاريخي و فرهنگي شعر و انديشههاي ادبي نيما بحث شده و با تحلیل برخي از اشعار وی، بعضی از سمبلها و نيز شيوههاي او در بيان افكارش مطرح شده است.
راکعی (1387) در مقالهای با عنوان «شبپره و سيوليشه، دو نماد براي يك موقعيت: تأويل دو شعر نمادين از نيما يوشيج» به بیان این نکته پرداخته است که در تأويل شعرهاي نمادين نيما يوشيج، با اين پيشفرض روبهرو هستيم كه تعدادي از اين شعرها داراي درونمايههای اجتماعي- سياسي است كه شاعر به دلايلي نميتوانسته يا نميخواسته آنها را به طور روشن و صريح بيان كند و براي ابلاغ آنها به نمادهاي شاعرانه متوسل شده است. به همین دلیل وی برای تأویل اینگونه شعرهای نمادین، از روش شلایر ماخر برای دستیابی به پیام مورد نظر شاعر سود جسته است. راکعی در نهایت بر این امر تأکید کرده است که اين رويكرد بههيچوجه به معناي انكار رويكرد مخاطبمحور به متون ادبي نيست و نویسنده حتي دربارۀ شعرهاي نمادين داراي پيامهاي اجتماعي- سياسي، تأويلهاي مختلف را از ديدگاههاي متفاوت قابل اعتنا ميداند.
یاحقی و سنچولی (1390) در مقالۀ «نماد و خاستگاه آن در شعر نیما یوشیج»، سرچشمۀ اصلی نمادها در اشعار نیما یوشیج را نخست طبیعت و جلوههای گوناگون آن میدانند که شامل عنصر زمان، مکان، برخی عناصر اربعه، پرندگان، جانوران، جنگل و درختان و... است و سپس نمادهای انسانی که اغلب به شخصیتهای بومی و مردم منطقه زندگی نیما مربوط میشود. برخی دیگر از نمادهای او، ریشه در اساطیر و سنت و فرهنگ گذشتۀ ما دارد.
پورنامداریان و دیگران (1391) در مقالۀ «بررسی و تأویل چند نماد در شعر معاصر» با تأویل و تفسير چند نماد مشترک بين اشعار نيما، اخوان و شاملو مانند «پرنده»، «جنگل»، «سپيدار»، «چراغ» و «پنجره» به تحلیل چند عامل مهم نمادين و سمبوليک شدن شعر پرداختهاند. بنا بر نتیجهگیری آنها، از هدفهاي کاربرد نماد يا سمبل در شعر شاعران معاصر مثل نيما، اخوان و شاملو، خلق بافتي مبهم و شعري عميق، تأثير در مخاطب و شرکت دادن او در آفرينش معناي شعر، حرکت شعر از حالت تکمعنايي به سوي چندمعنايي و واداشتن خواننده و مخاطب به درنگ و تأمل در معنا و مفهوم شعر است.
راکعی (1391) در مقالۀ «نیمای معترض؛ تأویل هرمنوتیکی کککی» به بررسی و تأویل این شعر نمادین به روشی برگرفته از آرای شلایرماخر، با مطالعۀ آثار نیما و درباره نیما و نیز اوضاع و شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی سالهای پس از کودتا تا پایان عمر نیما پرداخته است. وی در این مقاله بر امکان تأویلهایی دیگر از اینگونه شعرها، از سایر دیدگاههای هرمنوتیکی تأکید میکند.
کمالیزاده و همکاران (1391) در مقالۀ «تأثير سمبوليسم در شيوههاي بياني انديشههاي نيما يوشيج» با مطالعۀ برخي از رويکردهاي سياسي شاعران سمبوليست اروپايي و بازخواني نحوۀ تعامل «نيما» با جريانهاي روشنفکري زمانۀ خود، به دنبال بررسی افکار وی و تحلیل جهتگيريهاي سياسي و نوع رابطۀ او با ايدئولوژيها و گفتمانهاي روشنفکري زمانه و قرابت فراوان با رويکردهاي کلي حاکم بر انديشه و عمل سمبوليستهاي اروپايي بودهاند. بنا به نتیجهگیری آنها، سمبوليست بودن نيما -البته نه به عنوان تنها مؤلفه- تأثيری فراوان بر نوع موضعگيريها و انتخابهاي سياسي او داشته است. از نظر آنها در اين ميان، گفتمانهاي روشنفکري حاکم بر زمانه و نوع مواجهۀ نيما با اين گفتمانها نيز نقشي تعيينکننده در تقويت اين جهتگيريها ايفا کرده است.
مرادي و پارسا (1396) در مقالۀ «مقايسۀ سمبوليسم اجتماعي در سرودههاي نيما يوشيج و مهدي اخوانثالث پس از کودتاي 28 مرداد» به مقايسۀ تطبيقي ميزان نمود ويژگيهاي اصلي سمبوليسم اجتماعي در سرودههاي دهۀ 30 دو شاعر بنام اين جريان، نيما يوشيج و مهدي اخوانثالث پرداختهاند. بنا بر نتیجهگیری آنها، رويکرد نيما به سمبوليسم، تحت تأثير سمبوليسم اروپايي و با هدف تعالي کيفيت و ارتقاي جنبه هنري شعر بوده است. به عبارت ديگر نيما از دو جنبۀ شاخص سمبوليسم اجتماعي، بيشتر به جنبۀ نمادين و رمزگرايي آن توجه دارد، در حالي که اخوان بر هر دو جنبۀ تعهد اجتماعي و نمادگرايي تأکید میورزد. بخش اعظم اين تفاوت، ناشي از نگرشهاي اجتماعي متفاوت آنهاست.
راکعی (1398) در مقالۀ «جلوههای نمادگرایی در شعر نیما یوشیج، دو تأویل از یک شعر: هست شب» به بررسی جلوههای نمادگرایی در شعر «هست شب» نیما پرداخته است. «هست شب»، یکی از شعرهای نمادینِ آخرین سالهای عمر این شاعر است که به لحاظ ساختمندی و استفاده از نمادهای «شب»، «ابر» «باد» و «هوا» که از نمادهای طبیعی جاافتاده و شناختهشده در شعرهای نیما هستند، فضاهایی نمادین را در خود نهفته دارد. از نظر وی، یافتههای هرمنوتیک جدید میتواند تأویلگران را در کشف این معانی یاری دهد. راکعی در این مقاله، بر اساس روشهای هرمنوتیک جدید، دو تأویل ممکن از شعر «هست شب» ارائه داده است.
وجه تمایز مقالۀ حاضر با مقالههای هرمنوتیکی دیگری که در زمینه شعرهای نمادین نیما نگاشته شده، از جمله مقالۀ «نیمای معترض؛ تأویل هرمنوتیکی کککی» (ر.ک: راکعی، 1391)، تعمق و باریکبینی ویژۀ نویسنده در واژگان شعر، بهویژه واژۀ «پریوار» است که ویژگی «زنانگی» را به ذهن متبادر میکند. تحقیق از بومیان اهل شعر و ادب مازندران دربارۀ معانی واژۀ «کککی» و مطالعۀ بیشتر در موضوع همسایگی شاعر با سیمین دانشور و همسرش جلال آلآحمد و برخی یافتههای جدید دیگر از این قبیل، مواردی است که تأویلگر را در رسیدن به تأویل دوم «کککی» یاری کرده است. این امر، مقالۀ حاضر را از سایر مقالههای در این زمینه متمایز میکند.
زمانه و زندگی شاعر
در مقالۀ «نیمای معترض»؛ تأویل هرمنوتیکی کککی (1391)» در این زمینه به تفصیل توضیح داده شده است. از اینرو در اینجا به مختصری از اهم وقایع و تحولات سیاسی سالهای 1332-1336 (زمان احتمالی سروده شدن «کککی») اشاره میشود:
در این دوره، محمدرضا پهلوی به قدرت رسیده و حکومت نظامی برقرار است؛ دادگاههای نظامی در سرکوب مخالفان شدت عمل دارند؛ مطبوعات تعطیل یا شدیداً سانسور شدهاند؛ اجتماعات ممنوع است و انتخابات مجلس با دخالت مستقیم دولت برگزار شده؛ با انگلیس، تجدید رابطه شده و دکتر محمد مصدق در احمدآباد در تبعید است؛ دورۀ سلطۀ کنسرسیوم بر نفت ایران آغاز شده؛ حزب توده لو رفته و 27 نفر از اعضای سازمان نظامی آن دستگیر و اعدام شدهاند؛ تسلط آمریکا بر پیمان بغداد که ایران به آن وارد شده، مشهود است؛ آمریکا برای تحکیم حکومت محمدرضا پهلوی تلاش میکند و اعلام میدارد که حمله به ایران به منزله حمله به خاک آمریکاست؛ فرمانداری نظامی به سازمان امنیت تغییر نام یافته است.
نیما که در دورههایی از عمرش به فلسفۀ مادی گرایش داشت، پس از کودتای 28 مرداد 1332 که کادر رهبری حزب توده به وابستگی خود به شوروی اعتراف کرد، اعتقاد و اعتماد خود را به این حزب کاملاً از دست داد. هرچند پیشتر نیز اعتقادی به آنها نداشت، پس از این واقعه، کتباً به نفی و تقبیح تودهایها پرداخت (طاهباز، 1368: 68).
بعد از کودتا، مأموران رژیم به خانۀ نیما هجوم برده، به تفتیش آن میپردازند و او را تحت نظر میگیرند. بعد از این واقعه، دوستان و آشنایان وی، بهویژه شاعران جوانی که برای استفاده از نظریههای ادبی نیما، بسیار دور او میپلکیدند، از اطرافش پراکنده میشوند.
نیما در این ایام، زندگی مرفهی ندارد و حقوق ناچیزش کفاف زندگی شخصیاش را هم نمیدهد. همسرش عالیه بازنشسته شده و همین، کار را خرابتر کرده است (آلاحمد، 1340: 231-232).
شعر «کککی» مربوط به مرحلۀ سوم شاعری، یعنی دورۀ پختگی حداکثری شعر نیماست. تقریباً در همه شعرهای این مرحله، ابهام و استفاده از نماد وجود دارد و هرچه تاریخ سرایش آنها به سالهای پایانی عمر نیما نزدیکتر میشود، شعرها به لحاظ زبانی، پختهتر و هموارترند. همچنین توجه شاعر به شکل، ترکیب، هماهنگی و ساختار منسجم شعر در حد کمال است (خامهای، 1368: 90-114).
با توجه به مطالب یادشده در ارتباط با نماد، نمادگرایی و دیدگاههای نیما درباره اهمیت نماد و ابهام در شعر و اوضاع و شرایط اجتماعی- سیاسی و وضعیت فکری، خانوادگی و فردی نیما در زمان سرودن شعر «کککی» به تفسیر و تأویل این شعر میپردازیم.
دو تأویل از «کککی»
«کککی» یکی از واژههای بومی مازندرانی است که در منابع موجود، از جمله در کتاب «خانهام ابری است» (پورنامداریان، 1377: 303)، «قاصد روزان ابری» (سادات اشکوری، 1375: 20) و کتاب «اندیشه و هنر در شعر نیما» (ثروتیان، 1375: 234)، «گاونر» معنا شده است؛ هرچند در «نیما و شعر امروز» (قزوانچاهی، 1379: 24)، معنایی متفاوت از این واژه ارائه شده است. برای اطمینان از این معنا، به تعدادی از بومیان اهل شعر و ادب مازندران مراجعه شد که نتیجۀ گفتوگو با آنها، تأویل دومی از این شعر است که در مقالۀ حاضر ارائه شده است.
قبل از پرداختن به تأویل اول، به معنای لغوی برخی از واژههای شعر «کککی» میپردازیم:
- کککی: گاو نر
- علفزار: زمینی که در آن علف بسیار باشد؛ چراگاه، مرتع
- نعره کشیدن: نعره زدن، فریاد و فغان کردن به بانگ بلند
- برومند: خرم و شاداب
شعر را با هم میخوانیم:
دیریست نعره میکشد از بیشه خموش
«کککی» که مانده گم
از چشمها نهفته پریوار
زندان بر او شده است علفزار
بر او که او قرار ندارد
هیچ آشنا گذار ندارد
اما به تن درست و برومند
«کککی» که مانده گم
دیریست نعره میکشد از بیشه خموش
تأویل اول(1)
فرضیهها:
قبل از پرداختن به تأویل شعر، سه فرضیۀ زیر را مطرح میکنیم:
- نیما «کککی» را با ذهنیت قوی اجتماعی- سیاسی سروده است.
- فضای حاکم بر این شعر، فضای اختناق، خفقان و اعتراض به ماندن در بند روزمرگی است.
- «کککی» نماد یک مرد است و این مرد، خود نیماست.
«کککی»، تصویر گاوی است گمشده در یک بیشۀ خموش، در حالی که هیچ آشنایی بر وی گذار (= گذر) ندارد و او در این بیشه، بیقرارانه نعره میکشد. برخلاف برخی نمادهای دیگر در شعر نیما که معنای نمادین مشخصی را هم در شعر نیما و هم در خارج از آن دارند، نمادی شناختهشده و جاافتاده نیست.
گفتیم که «کککی» را «گاو نر» معنا کردهاند. هرچند برای «گاو» به جز معنای صریح خود کلمه، معنای تمثیلی یا نمادین خاصی در فرهنگهای فارسی یافت نمیشود، در فرهنگ عامیانه، «گاو»، معانی ضمنی یا کِنایی «بیتوجه، نفهم، پرخور، اهل چریدن و خوروخواب و روزمرگی» را به ذهن متبادر میکند.
حال برگردیم به تأویل شعر: در پاره اول شعر، سخن از «کککی» است که مانده گم (= گممانده، گمشده) و دیری است که از بیشۀ خموش نعره میکشد. پارۀ دوم شعر با حذف واژگانی، با پاره اول ارتباط مییابد و باز از «کککی» میگوید. بالاخره پارۀ سوم با ادات ربط «اما» با بند دوم و به واسطۀ آن، با بند اول ارتباط مییابد. میبینیم که شعر از انسجام کامل در ساختار و معنا برخوردار است.
با توجه به اینکه پورنامداریان، این شعر را در کتاب «خانهام ابری است» در میان دو شعر «برف» و «پاسها از شب گذشته است» قرار داده که به ترتیب دارای تاریخهای 1334 و زمستان 1336 است (پورنامداریان، 1377: 303-304)، تاریخ تخمینی سروده شدن «کککی» را میتوان زمانی بین این دو تاریخ در نظر گرفت. فرم، ساختار و محتوای شعر نیز بر این امر صحه میگذارد. فضای حاکم بر «کککی» را میتوان مانند دیگر شعرهای این دورۀ نیما مانند «سیولیشه» و «شبپره»، فضای دلتنگی و ناامیدی ناشی از استمرار حکومت و بر باد رفتن امیدهای سیاسیون و روشنفکران نسبت به تحول اجتماعی-سیاسی و حاکم بودن جو اختناق و خفقان ارزیابی کرد. با این پیشفرض، به طور مختصر به تأویل اول شعر میپردازیم:
«گاوی» در بیشۀ خاموش (جنگل کوچک، ساکت و آرام) گم شده و مانند جن، پنهان از چشمها، در حالی که علفزار (مرتع) برایش زندان شده و هیچ آشنایی بر او گذر ندارد، بیقرارانه فریاد میزند. اما این «گاو» هرچند ظاهری تندرست و برومند (= خرم و شاداب) دارد، گم شده و دیری است از بیشۀ خموش فریاد میکشد.
به نظر میرسد که همانند بسیاری از شعرهای نمادین از این نوع، شاعر از مشاهدۀ منظرهای طبیعی الهام گرفته و به خلق این اثر پرداخته است. گفتیم که واژۀ «گاو» در فرهنگ ما، معانی کنایی «نفهم و بیتوجه» و «پرخور» را دارد.
اما با توجه به ساختار منسجم شعر و معناهایی که از آن میتراود، معنای اول (نفهم و بیتوجه) در شعر «کککی» نمیتواند مورد نظر شاعر بوده باشد؛ زیرا «کککی»، «دیریست نعره میکشد از بیشه خموش». گاو مورد نظر شاعر، مثل جن از چشمها پنهان شده و علفزار (مکان چریدن و خوردن) برای او حکم زندان را پیدا کرده و بیقرار است. هرچند به لحاظ فیزیکی، تندرست و برومند (= خرم و شاداب) است، گم شده و دیری است نعره میکشد. پس معنای دوم را در نظر میگیریم: معنای «پُر خوردن». واژههای «بیشه» و «علفزار» به این معنا کمک میکند. اما در شعر، این گاو علیرغم بودن در بیشه و چراگاه، از چریدن و خوردن راضی نیست، زیرا «دیریست نعره میکشد از بیشه خموش». از واژۀ «گمشده» در شعر، دو معنا استنباط میشود:
- کسی که امکان تشخیص درست از غلط و انتخاب راه صحیح را ندارد.
- کسی که با فضا و محیط سازگاری ندارد و برای خروج از آن یا تغییر آن تلاش و تقلا میکند؛ همانطور که پورنامداریان در تأویل شعر «هست شب» آورده است (پورنامداریان، 1391: 6).
به اتکای معنای نمادین «اهل خور و خواب» برای «گاو» و نعره زدن «کککی» از بیشه، علیرغم بودنش در مرتع و چراگاه، معنای دوم را برای «گمشده» در نظر میگیریم. مستندهای تاریخی و برخی نوشتههای نیما در سالهای سرایش «کککی» بر این استنباط صحه میگذارد. در فاصله 28 مرداد 1332 تا 13 دی 1338 که جسم نیما به خاموشی میگراید، وی در خلوت و یأس جانگدازش، تأملاتی دارد و نکتههایی را در
یادداشتهای پراکنده خود بیان کرده است (طاهباز، 1368: 67).
نیما در بخشی از نامه خود به تاریخ 21 فروردین 1334 برای دوست نقاشش، محصص مینویسد: «درست مثل داروهای رطوبتزده شدهام. برای من، حرارت آفتاب کافی، لازم است. آسمان متأسفانه ابری است و جوری برای زندگی کردن خود دستوپا میزنم که خودم خندهام میگیرد» (همان: 66).
از طرفی وی در یکی از نوشتههایش درباره رابطۀ هنرمند و مردم میگوید: «باید هنرمند در نظر داشته باشد که برای مردم است. خودخواهی، او را نباید در کورهراه بیندازد که من فقط برای پوست خودم هستم. در زندگی با مردم، این خودخواهی، وقتی که به آن زیاد از حد اهمیت گذارده شود، خنک و در عمق، بسیار شرمآور است» (یوشیج، 1375: 216-217).
مطالب ذکرشده بیانگر موارد زیر است:
- نیما در زمان سرودن «کککی» در ارتباط با مسائل اجتماعی- سیاسی دچار یأس عمیق است. هنگام سرودن این شعر در کشور همچنان برنامۀ اختناق، سانسور و سرکوب مخالفان ادامه دارد و همهچیز حاکی از عدم استقلال کشور و آزادی مردم است و هر تحرک و تلاشی در جهت آزادی و استقلال از سوی حکومت، به شدت سرکوب میشود.
- هرچند ظاهراً حکومت پهلوی، کاری با او ندارد، به خاطر امکان نداشتن فعالیت سیاسی و حاکم شدن جو اختناق و خفقان در کشور، به ظاهر ساکت و مشغول زندگی روزمره است. آن بخش از نامهاش به محصص که میگوید «... جوری برای زندگی کردن خود دست و پا میزنم که خودم خندهام میگیرد» (طاهباز، 1368: 66)، بر این امر صحه میگذارد.
- از سویی نیما به عنوان یک هنرمند و روشنفکر مردمی، از این روزمرگی ناراضی است و خود را در این فضا، «گمشدهای» احساس میکند که میخواهد، ولی نمیداند چگونه از این شرایط بگریزد.
- نیما خود را موظف به این میداند که برای مردم باشد و در این موقعیت کاری بکند و از اینکه چنین امکانی وجود ندارد، رنج میبرد؛ بهویژه اینکه از حزب توده، بعد از اعترافاتشان به جاسوسی برای روسیه، ناامید شده است و با وجود افکار چپ، همکاری با آنها را نفی میکند.
با توجه به آنچه گفته شد، تأویل اول از شعر «کککی»، نزدیکترین تأویل به ذهنیت نیما در هنگام سرودن این شعر به نظر میرسد. «کککی» نماد یک انسان (خود شاعر) است که در بیشه (جنگل کوچک، شهر خودش در مقایسه با کشور) گم شده (احساس غریبگی با فضای موجود میکند و درصدد گریز از آن است، ولی نمیداند چگونه). او در این تنهایی و گمشدگی که هیچ آشنایی بر او گذار ندارد (گفتیم که در این سالها، نیما تنهاست و در مجلهها از آثار او خبری نیست و جوانانی که پیشتر بسیار دور و برش میپلکیدند، او را تنها گذاشتهاند)، مثل جن از چشمها پنهان شده و علفزار (چراگاه محل خور و خواب و استراحت) بر او زندان شده است و او در این وضعیت، بیقرارانه دیری است فریاد میزند و هرچند به ظاهر تندرست، خرم و شاداب است، در اثر این گمشدگی و دچار روزمرگی و خور و خواب شدن، دیری است فریاد میزند. این فریاد، البته باید فریاد درونی نیما باشد و شعرهایی معترضانه که میسراید.
تأویل دوم
تأویل دوم را با سخنی از نیما آغاز میکنیم. او میگوید: «برای فهمیدن شعر یک شاعر چه باید کرد؟» (یوشیج، 1364: 3) و میافزاید: «باید آن شعر را خواند. باید با آن شعر، شریک شد. چهبسا لازم میآید که در یک مرحلۀ سنی و وضعیتی آن را نفهمیم. پس باید در شرایط مختلف و مواقع متفاوت، این کار انجام گیرد و آن شعر را به خلوت خود برد و از پوست خود بیرون آمد و در پوست دیگری رفت...» (همان).
نویسنده با توجه به تأکیدهای مکرر نیما درباره اهمیت ابهام در شعر و با توجه به مطالعات و یافتههای جدید درباره نماد اصلی شعر «کککی» و تأمل جدیتر در نمادهای پیرامونی و برخی واژهها و عبارات مثل «پریوار» و «برومند»، مبادرت به بازخوانی شعر و ارائۀ تأویل دوم از آن کرده است.
فرضیهها
- نیما، «کککی» را با ذهنیت قوی اجتماعی- سیاسی سروده است.
- فضای حاکم بر این شعر، فضای اختناق، خفقان و اعتراض به ماندن در بند روزمرگی است.
- «کککی» نماد یک فرد است. این فرد یک زن است.
«کککی» را دوباره با هم میخوانیم:
دیریست نعره میکشد از بیشه خموش
«کککی» که مانده گم
از چشمها نهفته پریوار
زندان بر او شده است علفزار
بر او که او قرار ندارد
هیچ آشنا گذار ندارد
اما به تن درست و برومند
«کککی» که مانده گم
دیریست نعره میکشد از بیشه خموش
تصویر، همانی است که در تأویل اول دیدیم: تصویرهایی دیداری و شنیداری از «کککی» که گم شده است و در بیشۀ خاموش فریاد میکشد.
و مثل پری از چشمها نهفته (= پنهان) [است]
و علفزار بر [برای] او زندان شده [است]
بر او که (او) قرار ندارد (= بیقرار است)
هیچ آشنا (یی) گذار (= گذر) ندارد
اما [درحالیکه] به تن درست و برومند (تندرست و خرم و شاداب) است
«کککی» که مانده گم (= گم شده است)
دیریست از بیشه (= جنگل کوچک) ساکت و خموش (= خاموش)، نعره (= فریاد) میکشد.
در این تأویل، «کککی» دلالت نمادین به «یک فرد» دارد که در شهرش گم شده و احساس بیگانگی میکند و هرچند ظاهری پروار (واژه «پریوار»، مفهوم «پروار» را نیز تداعی میکند)، قوی، تندرست و خرم و شاداب دارد، مانند پری (جن مؤنث) از چشمها پنهان است یا خود را پنهان کرده است. «علفزار»، نماد «محل تأمین زندگی مادی روزمره»، علیرغم وسعت ظاهریاش، برای او زندان شده و در حالی که بیقرار است، هیچ آشنایی بر او گذر ندارد (آشنایان او را ترک گفتهاند) و دیری است فریاد میکشد.
پیشتر گفتیم که معنای نمادین «بیشۀ خموش» میتواند «شهر» باشد؛ شهری که در مقایسه با کشور میتوان از آن به «بیشه» در مقایسه با «جنگل» تعبیر کرد؛ بیشهای که به خاطر شرایط اختناق و خفقان، خاموش و ساکت است و «کککی»، خسته از روزمرگیها و زندگی خور و خوابی (در این محیط) که برایش حکم زندان را دارد، خود را پنهان کرده و (دور از چشم این و آن) فریاد میکشد. «کککی» در تأویل برگرفته از دیدگاه دوم، با تأکید بر واژۀ «پریوار» که ترکیبی مؤنث به معنی «جن ماده» است، با شواهد و قراینی که بیان خواهد شد، نماد «یک زن» تلقی شده است. اما این زن، چه کسی میتواند باشد؟
مطالعهای هرچند اجمالی در حکایت سالها همسایگی دیوار به دیوار نیما یوشیج با جلال آلاحمد و سیمین دانشور، ذهن تأویلگر را به سمت «سیمین دانشور» میبرد؛ زنی آگاه، اندیشمند، منتقد و نویسنده و مترجمی آگاه و توانا، هرچند جوان، که نیما به دلیل همجواری و روابط همسایگی نزدیک و رفتوآمدهای طولانیمدت میتوانسته متوجه احساس غربت و دلتنگیهای او از شرایط اجتماعی و سیاسی روزگارشان و ناخشنودی وی از زندگی یکنواخت و روزمرگیها بوده باشد.
موارد زیر، تأویل دوم را تقویت میکند:
1. «علفزار» که معنای محل و مکان برخورداری از مواهب زندگی مادی را در خود دارد.
2. «رنگ کککی» که به نقل از بومیان مازندران (عمدتاً اهالی یوش و نور)، قهوهای تیره مایل به سیاه است.
3. عبارت «به تن درست و برومند»؛ در حالی که واژه «برومند» را فرهنگ معین «خرم»، «شاداب»، «کامیاب» و «برخوردار» معنا کرده است.
4. عبارت «پریوار» که در فرهنگ معین به معنی «پریوش» و «مؤنث جن» معنا شده است. (این واژه مفهوم پروار را نیز تداعی میکند.)
اینک، توضیح هر یک از موارد بالا یاد شده میآید: مطالعات نویسنده در زندگی سیمین دانشور، بیانگر این است که وی، دوران کودکی و نوجوانیاش را در خانوادهای مرفه گذرانده و پس از ازدواج با جلال آلاحمد نیز از زندگی نسبتاً مرفهی برخوردار بوده است. خانهای که جلال در ایام تحصیل سیمین دانشور در آمریکا، در دزاشیب به دست خود برای زندگی مشترکشان ساخت، ویلایشان در اَسالم و مواردی از ایندست، لااقل در مقایسه با زندگی نیما یوشیج در آن زمان که با حقوق 150 تومانی آموزش و پرورش گذران میکرده، زندگی مرفهی است (انزابينژاد و رنجبر، 1385: 46-47).
قزوانچاهی در کتاب «نیما و شعر امروز»، از «کککی» به گاوی به رنگ نیلوفری یاد کرده است (قزوانچاهی، 1379: 24). وی بعد از بیان ارتباط این نام با کوکو یا فاخته و اشاره به داستانی که پشت سر این نام وجود دارد، میگوید: «به دلیل عشق این پرنده به گل نیلوفر سفید، نیلوفر را نیز «کوکو» یا «کککی» میگویند». وی میافزاید: «گاوهایی که به رنگ نیلوفرند یا مدام آواز میخوانند، به این نام خوانده میشوند».
با توجه به معنای متفاوتی که قزوانچاهی از این واژه ارائه کرده و تفاوت این معنا، با معنای «گاو نر» که دیگران ارائه کردهاند، نویسنده بر آن شد که طی تحقیقی از بومیان مازندارن، بهویژه اهالی یوش و نور، تلقی آنها از واژه «کککی» را دریابد. از اینرو از طریق دو تن از شاعرانی که اهل تحقیقات ادبی هستند، یعنی دکتر ضیا قاسمی و افشین علاء، مسئله در یک جمع ادبی در استان مازندران مطرح شد. شایان ذکر است که بومیان مازندران نیز از «کککی»، تعبیری مشابه داشتند. اهالی در این زمینه از افسانهای بومی سخن گفتند که در مازندران، بزرگترها برای فرزندانشان نقل میکنند، به این مضمون که «کککی»، اشک چشم چوپان عاشقی است که در فراق عشق گمشدۀ خود، آنقدر «کوکو» زد که به پرندهای تبدیل شد و از آن پس، این پرنده را کوکو مینامند. این پرنده آنقدر در فراق محبوبش اشک ریخت که در اثر آن، از خاک، گلی بیرون آمد که آن را «کککی» مینامند. این گل برای بومیان، به عنوان سمبل عشق و محبت، عزیز و محترم است و آن را در خانههای خود میکارند و کودکان را از کندن آن پرهیز میدهند. در ضمن بومیان منطقه بر آن بودند که «کککی» قطعاً معنای «گاو نر» ندارد، مگر آنکه این نام را بر گاوی خاص گذاشته باشند. آنها بر این نکته تأکید داشتند که این نام، عزیز و دوستداشتنی است و آن را معمولاً روی حیوانات اهلی و چهارپایان مورد علاقه خانوادهها، فارغ از جنسیت آنها میگذارند. با این توصیف به نظر میآید که «کککی» اگر دربارۀ گاو نر هم به کار رفته باشد، در واقع نامی است که بر آن گاو خاص گذاشته شده است و نه نامی عام به معنای «گاو نر». آنها همچنین رنگ «کککی» را «قهوهای مایل به سیاه» عنوان کردند، به طوری که اگر در تاریکی پنهان شود، دیده نمیشود.
نکته دوم اینکه عبارت «به تن درست و برومند»، توصیفی است که لااقل در مقایسه با نیما یوشیج با کالبد ضعیف، تکیده و استخوانیاش، درباره سیمین دانشور بیشتر صدق میکند و رنگ چهره سیهچرده میتواند با پوست قهوهای تیره «کککی» بیربط نباشد. بدیعالزمان فروزانفر، یکی از اساتید سیمین دانشور، به سبب پوست آفتابخورده سیمین، او را «دوشیزه مشکین شیرازی» صدا میزده است. این مطلب با عنوان «لقبی شیرین» که استاد بر وی نهاد، در مقالۀ «دریغاگوی استاد بدیعالزمان فروزانفر» آمده است (دانشور، 1386: 101). منزوی نیز سیمین را اینگونه توصیف میکند: «خانم دانشور را من اولینبار در سال 1345 دیدم. از آن دیدار، چهرۀ سیاه مهربان او، قامت کشیدۀ او با قوسی اندک بر پشت، چون کسانی که وقت راه رفتن کمی قوز میکنند، به یادم مانده است» (منزوی، 1389: 253).
اما آنچه میتواند علیرغم همۀ قراین و شواهد ذکرشده، تأویل حاضر را به چالش بکشد، موارد زیر است:
1. مفهوم «گمشدگی» در سطرهای آغازین و پایانی شعر، بیانگر تأکید شعر بر این امر است که در آغاز به صورت اخباری، با تأکید بر فریاد کشیدن طولانیمدت «کککی» از بیشه خموش آمده است. شعر با همین عبارت نیز پایان میپذیرد. تعبیر «گمشدگی» در برخی دیگر از شعرهای پایانی عمر نیما یوشیج، مثل «هست شب» نیز وجود دارد و در آنها با تأویلهای صورتگرفته، «گمشدگی» به خود نیما برمیگردد.
2. به مفهوم «تنهایی» نیز در این شعر برمیخوریم که تأویلگران عموماً آن را به
احساس اِنزوا و تنهایی نیما یوشیج بعد از تاریخ 28 مرداد 1332 و آزار و اذیتهای حکومت پهلوی و پراکنده شدن دوستان و دوستداران، بهویژه جوانان از دور و بر او تعبیر کردهاند: «بر او که او قرار ندارد، هیچ آشنا گذار ندارد».
3. تعبیر «زندان و زندانی» هم در برخی دیگر از شعرهای همین دورۀ نیما یوشیج وجود دارد؛ از جمله در شعر «پاسی از شب گذشته است» که تاریخ سروده شدنش زمستان 1336 است:
مانده زندانی به لبهایش
بس فراوان حرفها، اما
با نوای نای خود در این شب تاریک پیوسته
چون سراغ از هیچ زندانی نمیگیرند
میزبان در خانهاش تنها نشسته (یوشیج، 1396: 243).
همچنین نیما از واژۀ «گاو» در تعدادی از شعرهایش در ارتباط با خود استفاده کرده است. برای مثال:
نیما گوید: به گاو مانم، چه درست
میلم نه بر آن گیا که در پیشم رست
نزدیک نهاده، راندهام تا به کجا
اندر طمعی که به از آن خواهم جست (همان: 138).
در شعرهایی دیگر به زبان مازندرانی نیز، نیما بارها از واژه «گاو» استفاده کرده است، که این امر تعلق خاطر وی به این حیوان و اهمیت آن را در نظر وی نشانمیدهد؛ کمااینکه گفته میشود در مازندران، «گاو» اصولاً موجودی مهم و قابل اعتناست.
همانطور که گفته شد، «گمشدگی»، «تنهایی» و «احساس زندانی بودن»، فضاهایی است که در اشعار سالهای پایانی عمر نیما (دهه 30) دیده میشود و کموبیش همه تأویلگران از آن به احساس وی در ایام انزوا و تنهایی بعد از کودتای 28 مرداد یاد کردهاند و همین امر میتواند مؤید این باشد که «کککی» نیز کس دیگری نیست. قرار گرفتن «کککی» با وجود مشخص نشدن تاریخ سرایش توسط صاحبنظران در کنار
شعرهای دهه 30 نیما یوشیج نیز امکان چنین تأویلی را تقویت میکند.
اما چرا همین احساس «تنهایی»، «گمشدگی» و «حس زندانی بودن» را نتوانیم بر اساس قراینی که در سطرهای دیگر شعر وجود دارد، به سیمین دانشور نسبت دهیم؟ دلایلی که طرفداران تأویل شمارة یک میتوانند در نفی تأویل شمارۀ دو ارائه کنند، چنین خواهد بود:
1. خانة سیمین دانشور و جلال آلاحمد همواره پایگاهی برای رفتوآمد چهرهها و شخصیتهای سیاسی، فرهنگی و ادبی بوده و استنباط «تنهایی» برای سیمین دانشور، دور از ذهن به نظر میرسد.
2. بنا به اظهارات خود سیمین دانشور، وجد و سرور در ذات اوست و انسان خوشبینی است. وقتی همه ناامیدند، او امیدوار است و کمتر دل به اندوه میسپارد. او دوست دارد دنیا را با دیدی همهجانبه ببیند و به همین دلیل، عضو هیچ حزب و گروهی نشده است، چون نمیخواسته افکارش را محدود به گروهی خاص کند و فقط از عینک آنها به جهانِ پیرامون بنگرد (حریری، 1397 44). با این اوصاف، سیمین نمیتواند به اندازه نیما یا همسر وی، جلال آلاحمد سیاسی باشد.
3. دربارة سیمین دانشور گفته شده است که او زیبا زیست و جهان را زیبا دید و زیبایی جهان را برای همه میخواست و شادی، آرمانش بود (همان: 67). منزوی دربارۀ او میگوید: «او همۀ یتیمهای جهان را پناه میداد» (منزوی، 1389: 253). با توجه به موارد یادشده، احساس «در زندان بودن»، «تنهایی» و «گمشدگی» نباید درباره چنین شخصیتی صدق کند. منزوی باز در ارتباط با سیمین میگوید: «در گفتوگویی با زندهیاد هوشنگ گلشیری شنیدم که [سیمین] از این «نژندگرایی» یا به قول معروف «دپرسیونبازی» نویسندگان معاصر ایرانی شاکی بود و میگفت: «چرا اینها اینقدر سیاهی و ناامیدی تبلیغ میکنند و چرا میخواهند خواننده را از غم و اندوه خفه کنند؟ دلم میخواهد وقتی که همه در قعر ناامیدی هستند، من امیدوار باشم. وظیفۀ نویسنده این نیست که خواننده را از غم خفه کند»» (همان: 253).
اما این سکه، روی دیگری هم دارد:
1- ظاهر آرام، متواضع، مهربان و امیدوار، چیزی است و درون دردمند، غمگین و ناخشنود، چیزی دیگر. سیمین دانشور، زنی با مهری بیبدیل، امیدی بیپایان و لبخندی که در چشمانش متجلی بوده است، آیا نمیتواند مصداقی از انسانهایی باشد که به قول حافظ همچو «جام»، «با دل خونین»، «لب خندان» میآورند؟ یا به قول سید حسن حسینی، «از درد پُرند و باز هم میخندند»؟ چرا! اتفاقاً در میان زنان این خصلتی بسیار آشناست. زنی از جنس مادر، بیآنکه حتی دارای فرزندی بوده باشد! اتفاقاً آنچه حسین منزوی به نقل از گلشیری به نقل از سیمین آورده است، یعنی نارضایتی سیمین از تبلیغ سیاسی و ابراز ناامیدی توسط نویسندگان همعصر خودش، تأکیدی است بر این که وی برای نپرداختن به «نژندگرایی» و «دپرسیون بازی» و القای امید به مخاطبان آثار خود، تعمّد دارد و این امر نمیتواند دال بر سیاسی نبودن یا فقدان دلتنگیهای اجتماعی او باشد.
موارد مؤید نظر اخیر را با هم مرور میکنیم. عبداله انوار (به نقل از: جعفریجزی، 1385: 25) میگوید: «سیمین بهاندازه جلال در سیاست بود، ولی تند و تیزی جلال را نداشت». منزوی درباره شیوۀ تدریس سیمین دانشور میگوید: «راحت درس میداد و گریزهای ظریفی هم به مسائل اجتماعی میزد، که در شرایط آن روزها، خالی از گستاخی و شجاعت نبود» (منزوی، 1389: 253).
همچنین عنوان شده است که سیمین به دلیل اینکه همسر جلال آلاحمد است و به خاطر فعالیتهای فرهنگی و سیاسیاش، چندینبار از جانب ساواک احضار شده و ارتشبد نصیری -رئیس وقتِ ساواک- به دکتر نگهبان -رئیسِ وقت دانشکده ادبیات دانشگاه تهران- نامه مینویسد که سیمین دانشور، صلاحیت تدریس در دانشگاه تهران را ندارد؛ ایشان را بهتدریج کنار بگذارید (آریامنش، 1396: 26).
پس نمیتوان به علت ظاهر آرام، مهربان، خوشبینانه و امیدوارانه، سیمین دانشور را فردی بدون درد و دغدغه اجتماعی- سیاسی تلقی کرد؛ بهویژه آنکه وی در جایی درباره خودش میگوید: «... این را هم بگویم که از روزگار، سیلیهای سختی خوردهام؛ اما پذیرفتهام که زندگی همین است. اینطور نبوده که زندگی از بغل گوشم رد شده باشد. زندگی از روبهرو با من برخورد کرده و بارها و بارها به من سیلیهای سخت زده است. اما سعی کردهام هر وقت افتادم، خودم بلند شوم و از نو شروع کنم. بارها پاکباخته شدم، اما از صفر شروع کردهام» (ر.ک: دانشور، 1373؛ گلستان، 1397؛ یاحقی، 1380). سیمین، این سیلی را چه از زندگی فردی خورده باشد، چه زندگی خانوادگی یا اجتماعی، چندان فرقی در دردمندی و تجربۀ ناخشنودی وی از اوضاع زندگی نمیکند.
2- هرچند «گمشدگی»، «تنهایی» و «زندانی بودن» را چه به نیما یوشیج نسبت بدهیم و چه به سیمین دانشور، در تأویل اساسی شعر، تغییر بنیادین ایجاد نمیکند. همچنین فریاد اعتراض را به هر یک از آنها که نسبت دهیم، این فریاد بیگمان، درونی است و نه در جهان واقعیت (در جامعهای که اختناق و خفقان، چه در گفتار و چه در نوشتار، در آن حکمفرماست). فرق ماجرا این است که نیما یوشیج، پیشینۀ سیاسی و آثار اعتراضی سیاسی بیشتری نسبت به سیمین دانشور دارد و همین، ذهن را به آسانی متوجه خود وی میکند؛ در حالی که از قراین و شواهد ذکرشده در تأویل حاضر میتوان «کککی» را شخصیتی تلقی کرد که علیرغم ظاهرِ آرام و رویکرد خوشبینانه، نسبت به مسائل و مشکلات انسانی و اجتماعی بیتفاوت نیست و در جامعۀ آکنده از اختناق و خفقان فضای موجود در جامعه، احساس غربت و دلتنگی میکند.
3- باز بودن درِ خانۀ جلال آلاحمد و سیمین دانشور به روی متفکران و نویسندگان و رفتوآمدهایی از این نوع را نمیتوان نافی احساس گمبودگی، احساس تنهایی و معترض بودن و منتقد بودن در جامعه آن روز تلقی کرد؛ زیرا اتفاقاً روی خوش نشان دادن سیمین به آمد و رفت اهل فرهنگ و قلم و افراد سیاسی و منتقد از جمله احمد شاملو و مهدی اخوان ثالث و امثال آنها به خانه خود، میتواند دلیل همدلی و همآوایی وی با آنان باشد. دلتنگیهای سیمین دانشور و دغدغههای فکری و احساسی او را در فریادهای شخصیتهایش در رمان «سووشون» که یک اثر اجتماعی- سیاسی است (ر.ک: پناهیفرد، 1390؛ سرمشقی، 1385)، به طور مشهود و ملموس میتوان یافت.
4- مشاهدۀ عناصر زنانه همچون «پریوار» به معنی «پریوش» و خود «پری» که مؤنث «جن» است و به لحاظ آوایی، مفهوم «پروار» را تداعی میکند، در تأویل دوم، نقشی مؤثر دارد.
5- افزون بر مسائل یادشده در بالا، موارد زیر نیز ذهنیت موجود در تأویل دوم را
تقویت میکند:
- همسایۀ نزدیک بودن سیمین و نیما
- رفتوآمدهای زیاد بین دو خانواده
- دوستی و صمیمیت آنها، به استناد درددلهایشان دربارۀ برخی مسائل زندگی و خانوادگی
اینک مطالبی در جهت اثبات موارد بالا ذکر میشود. سیمین دانشور در یکی از گفتوگوهای خود، تصویری از نیما یوشیج ارائه میدهد که میتواند در تأیید تأویل حاضر مؤثر باشد. وی میگوید: «نیما، خدابیامرز، خیلی مرد نازنینی بود. یکی از بزرگان قرن معاصر بود. عالیه خانم آمد و گفت: نیما مُرد. جلال رفت به منزلشان و بالای سرش نشست. جلال خوابوندش، چشماشو بست؛ چشماش باز بود. جلال نشست قرآن خواند بالای سرش... به حدی این مرد صاف بود، به حدی این مرد مهربان بود و با من هم خیلی دوست بود» (طاهباز، 1394: 68). این سخنان سیمین دانشور بعد از مرگ نیما، حاکی از مراودات و دوستیهای صمیمانه نیما یوشیج با وی و همسرش جلال آلاحمد است. سیمین در جایی دیگر از همین گفتو گو میگوید: «نیما بیشتر شعرهاش رو واسه من خونده. خودش میگفت من یه رودخانهای هستم كه از هر جاش میشه آب گرفت» (حریری، 1397: 89). «صبح میاومد اینجا پیش من. من عصرها درس داشتم. یک تخته سنگ بود اینجا. اینجاها همه بیابون بود. ما اینجا برای نیما آمدیم. گفت: اینجا یک زمینی هست، بیایین بسازین. تقریباً ما شب و روزمون با نیما بود. صبح میآمد دنبال من، با هم میرفتیم راهپیمایی... شش تا سیبزمینی بهش میداد، اینو میبرد، نهارش بود. میرفتیم، شعر میگفت؛ بعد میگفت سیبزمینیهام پخته؛ میاومد سیبزمینیها رو تو یه پاکت میگذاشت، میگفت این نهارمه» (عظیمی، 1386: 31).
درد دلهای نیما یوشیج از زندگی شخصیاش برای سیمین دانشور از همسرش عالیه و راهنمایی خواستن از سیمین برای حل پارهای مشکلات اقتصادی و خانوادگی از صمیمیت و همدلی نزدیک این همسایگان سالیان سخن میگوید (همان: 31). سیمین دانشور همچنین در جایی دیگر از همین گفتوگو، در ارتباط با رفتوآمد چهرههای سیاسی، فرهنگی، ادبی و هنری به خانه سیمین دانشور و جلال آلاحمد میگوید: «همه را ما به وسیله نیما یوشیج شناختیم. اینجا قرار میگذاشت، چون عالیه خانم راه نمیداد. به نیما گفته بودم مهماناتو بردار بیا اینجا. شاملو، اخوان و همه مریداش؛ فروغ فرخزاد؛ دیگه خیلیها بودند؛ بیشتر، شاملو مریدش بود» (عظیمی، 1386: 33). «سه چهار بار به یوش رفتیم؛ مهمونی میداد نیما. اون وقت با قاطر میرفتیم یوش و خیلی راه سختی بود» (همان).
سیمین دانشور از شوخطبع بودن نیما میگوید و از صمیمیتی که بین او، خودش و جلال آلاحمد وجود داشته است: «خیلی ادا درآوردن رو بلد بود. ادای جلال را درمیآورد. ادای منو درمیآورد. میگفت وقتی تو وارد میشی، عینهو اسبایی؛ فقط شیهه کم داری! و میگفت: عین اسبی؛ عین من ادا درمیآورد» (همان: 35). بعد از 28 مرداد 1332 هم نیما یوشیج شعر و یادداشتهایش را پیش سیمین دانشور و جلال آلاحمد گذاشته بود. سیمین در اینباره میگوید: «یک گونی شعر داشت. قلعه سقریم اینا، همه پیش ما بود. شعرهاش پیش ما بود. اینجا میگذاشت شعرهاشو. میترسید، پشت کاغذ سیگار، روی کاغذی که اگر گیر میآورد» (همان).
همانطور که گفته شد، سیمین دانشور، ویژگیهای شاخصی چون مهربانی فراگیر، تواضع، همدلی، همراهی و ازخودگذشتگی و ایثار مثالزدنی را کنار دانش ادبی و قلم تأثیرگذار و آگاهیهای اجتماعی و سیاسی در خود جمع دارد. او شادی را برای همه میخواهد و مهرورزی مادرانهاش، به قول منزوی «همه یتیمهای جهان» را در برمیگیرد (منزوی، 1389: 253). او جلوههایی از این شخصیت را در شخصیت «زری» در رمان «سووشون» -که فکر اصلی آن پرداختن به انسان مبارز است- تبیین میکند و زنی را به تصویر میکشد که در وضعیتی آشوبزده، در فکر آرام نگهداشتن خانه خویش است.
چنین زنی، اگر در خانهاش به روی شاعران و نویسندگان آگاه و اندیشمندان روزگارش باز است و بهویژه با نیما آنهمه احساس صمیمیت و همدلی دارد، بیشک به علت دغدغهمندیهای اجتماعی، سیاسی و انسانی اوست و رمان «سووشون» و شخصیتهایش، هرچند سالها بعد از این وقایع چاپ و منتشر میشود، بیگمان میبایست مشغله ذهنی او در طول سالیان بوده باشد. به قول هوشنگ گلشیری در معرفی سووشون، همه زنان سووشون، حتی چهرههای منفی چون عزتالدوله، هر یک بهنوعی وجوه گوناگون ستمدیدگی، بیپناهی، ناکامی، فداکاری و تحمل زن ایرانی را به نمایش میگذارند. در این رمان، مابهازای «خانه»، همۀ ایران است؛ مابهازای «زری»، زن به طور کلی و «یوسف» نمایندۀ قشر روشنفکر این کشور (گلشیری، 1376: 22). زری میخواهد درون کشور ایران، کشور خاص خود را از آشوب، مرض، قحطی و مرگ حفظ کند. مگر سیمین دانشور جز این میکند؛ با آن لبخند همیشگی در چشمانش و درونی دردمند که کسی چون نیما یوشیج باید که آن را بشناسد و در قطعهای چون «کککی» به جاودانگی بسپارد. ضمناً «شوخ طبعی» نیما و اینکه به خاطر صمیمیت بسیار بین او و سیمین دانشور و جلال آل احمد، سیمین را به اسب تشبیه میکرده، میتواند تشبیه او به «کککی» را نیز محتمل بدارد؛ بهویژه آنکه بر اساس مطالب ارائهشده در مقاله، «گاو» در فرهنگ مازندران و شعرهای نیما عموماً دارای معانی مثبت است.
نتیجهگیری
در رویکرد هرمنوتیکی به تأویل شعرهای نمادین، از جمله دربارۀ آثار نیما یوشیج که عمیقاً متأثر از ایدههای سمبولیستی در شعر است، ابهام جزء لاینفک شعر محسوب میشود. بهویژه درباره آثار دوره سوم شاعری نیما از 1320 به بعد که ساختارمندترین شعرهای وی به لحاظ فرم و اندیشه است، نمیتوان ابهام را نادیده گرفت. چنانکه خود وی در گفتهها و نوشتههایش بسیار بر این امر تأکید میورزد و دست تأویلگر را برای جستوجوی معنا یا معانی چندگانه بازمیگذارد.
بر همین اساس نویسنده با استفاده از کلیدواژۀ «پریوار» و تأمل در معنای برخی واژهها و عبارات دیگر، همچون «به تن درست» و «برومند» به تأویل دومی در این مقاله دست یافته است.
شایان ذکر است که مبادرت نویسنده به این امر، بیش از آنکه اثبات و پافشاری بر تأویل دوم باشد، تأکید بر امکان تأویلهای دوگانه یا چندگانه در شعرهای نمادین است. به این امید که رویکردهای انتقادی به مقالههایی از ایندست و چالشهایی که احیاناً ایجاد میکند، در پرداختن جدیتر منتقدان به این رویکرد در تأویل آثار ادبی، نقشی هرچند کوچک داشته باشد.
پینوشت
. نویسنده پیشتر تأویل اول شعر «کککی» را به صورت مبسوط به چاپ رسانده است. به همین دلیل برای مقایسه با تأویل دوم، به فشردهای از آن در این مقاله بسنده شده است. اطلاعات مقاله به شرح زیر است: راکعی، فاطمه (1391) «نیمای معترض؛ تأویل هرمنوتیکی کککی»، فصلنامه پژوهش زبان و ادبیات فارسی، پاییز، شمارۀ 26، صص 151-168.
منابع
آریامنش، شاهین (1396) سرو سیمین، یادنامه دکتر سیمین دانشور، تهران، پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری.
آل احمد، جلال (1340) «پیرمرد، چشم ما بود»، آرش، شماره 2، ویژه نیما یوشیج، صص 65-75.
امیدعلی، حجتالله (1396) «تحلیل نمادپردازی در شعر نیمایی (مطالعۀ موردی: اشعار پنج شاعر)»، زیباییشناسی ادبی، سال هفتم، شمارۀ 30، صص 135-158.
انزابينژاد، رضا و ابراهيم رنجبر (1385) «سيمين دانشور از آتش خاموش تا سووشون و اثرپذيري از آلاحمد»، نشریه علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز، سال بیستوپنجم، شماره 3، صص 45-56.
احمدی، بابک (1370) ساختار و تأویل متن، تهران، مرکز.
بالو، فرزاد (1399) «هرمنوتیک، از نظریه تا نقد ادبی؟»، نقد و نظریه ادبی، سال پنجم، شمارۀ 2 (پیاپی10)، صص 35-56.
پناهیفرد، سیمین (1390) سیمین دانشور در آینه آثارش، تهران، سمیر.
پورنامداریان، تقی (1377) خانهام ابری است، تهران، سروش (صدا و سیما).
------------- (1391) رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی، چاپ دوم، تهران، علمی و فرهنگی.
پورنامداریان، تقی و دیگران (1391) «بررسی و تأویل چند نماد در شعر معاصر»، ادبیات پارسی معاصر، سال دوم، شماره 1 (پیاپی 3)، صص 25-48، قابل دسترسی در:
https،//www.sid.ir/fa/journal/ViewPaper.aspx?id=167342.
ترکاشوند، فرشید (1395) «تحلیل هرمنوتیکی نقش عناصر فرهنگی در درک زیباییشناسی شعر عربی قدیم»، پژوهشهای ادبیات تطبیقی، سال چهارم، شماره 3، صص 109-134.
ثروتیان، بهروز (1375) اندیشه و هنر در شعر نیما، تهران، نگاه.
جعفریجزی، مسعود (1385) نامههای سیمین دانشور و جلال آلاحمد، تهران، نیلوفر.
حریری، ناصر (1397) هنر و ادبیات امروز، گفت و شنودی با سیمین دانشور و پرویز ناتل خانلری، تهران، آویشن.
خامهای، انور (1368) چهار چهره ادب، جلد اول، تهران، کتابسرا.
دانشور، سیمین (1373) «نميخواستم نويسندۀ تكاثره باشم، گفتوگو با سيمين دانشور»، گردون، شماره 37-38، صص 16-26.
------------ (1386) «دریغاگوی استاد بدیعالزمان فروزانفر»، مجله بخارا، شماره 1، صص 99-102.
راکعی، فاطمه (1387) «شب پره و سيوليشه؛ دو نماد براي يك موقعيت تأويل دو شعر نمادين از نيما يوشيج»، پژوهش زبان و ادبیات فارسی، پاییز و زمستان، شماره 11، صص 163-181.
----------- (1391) «نیمای معترض؛ تأویل هرمنوتیکی کککی»، پژوهش زبان و ادبیات فارسی، شماره 26، صص 151-168.
------------ (1398) «جلوههای نمادگرایی در شعر نیما یوشیج؛ دو تأویل از یک شعر، هست شب»، زبانشناخت، پاییز و زمستان، شماره 2، صص 45-65.
رضايي، رؤيا و دیگران (1398) «بررسي سبک زندگي نيما يوشيج در نامههاي او (بر پايه الگوي اريک لاندوفسکي)»، پژوهش ادبيات معاصر جهان (پژوهش زبانهاي خارجي)، سال بیستوچهارم، شماره 1، صص 119-147.
رضايي، عربعلی (1382) واژگان توصیفی ادبیات، تهران، فرهنگ معاصر.
رضوانی، سعید (1387) «تأملی در نگاهی به شعر نیما یوشیج»، نامه فرهنگستان، سال دهم، شماره 3 (پیاپی 39)، صص 124-128، قابل دسترسی در:
https،//www.sid.ir/fa/journal/ViewPaper.aspx?id=102292.
سادات اشکوری، کاظم (1375) قاصد روزان ابری، چاپ سوم، تهران، بزرگمهر.
سرمشقی، فاطمه (1385) رویکرد جامعهشناسی و فمنیستی در تحلیل رمان سووشون سیمین دانشور، پایاننامه کارشناسیارشد رشته زبان و ادبیات فارسی، به راهنمایی هلن اولیایینیا، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران.
شمیسا، سیروس و علی حسینپور (1380) «جريان سمبوليسم اجتماعي در شعر معاصر ايران»، مدرس علوم انساني، سال پنجم، شماره 3 (پیایی 20)، صص 27-42.
طاهبار، سیروس (1368) یادمان نیما یوشیج، تهران، مؤسسه فرهنگی گسترش هنر.
------------- (1394) درباره هنر و شعر و شاعری (از مجموعه آثار نیما یوشیج)، تهران، نگاه.
عظیمی، محمد (1386) «گپ و گفت/ گفتوگو با سیمین دانشور (ویژهنامه نیما یوشیج)»، مجله گوهران، شماره 13 و 14، صص 30-34.
قزوانچاهی، عباس (1379) نیما و شعر امروز، گفتوگو با محمد مختاری، تهران، فصل سبز.
کمالیزاده، محمد و دیگران (1391) «تأثیر سمبولیسم در شیوههای بیانی اندیشههای نیما یوشیج»، پژوهش زبان و ادبیات فارسی، سال اول، شماره 27، صص 43-70، قابل دسترسی در:
https،//www.sid.ir/fa/journal/ViewPaper.aspx ?id=231160.
گلستان، ابراهیم (1397) نامه به سیمین، تهران، بازتابنگار.
گلشیری، هوشنگ (1376) جدال نقش با نقاش در اثار سیمین دانشور، تهران، نیلوفر.
مجتهد شبستری، محمد (1377) هرمنوتیک، کتاب و سنت، چاپ دوم، تهران، طرح نو.
مدنی، سید جلالالدین (1361) تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلد اول، تهران، دفتر اسلامی.
مرادي، فرشاد و سید احمد پارسا (1396) «مقايسه سمبوليسم اجتماعي در سرودههاي نيما يوشيج و مهدي اخوانثالث پس از کودتاي 28 مرداد 1332»، متنپژوهي ادبي (زبان و ادب پارسي)، سال بیستویکم، شماره 71، بهار، صص 79-98.
منزوی، حسین (1389) «سیمین دانشور از نگاه...»، مجله بخارا، شماره 75، فروردین و تیر، ۷۵ ص ۲۵۳.
یاحقی، محمدجعفر (1380) جویبار لحظهها (جریانهای ادبیات معاصر نظم و نثر)، تهران، جامی.
یاحقی، محمدجعفر و احمد سنچولی (1390) «نماد و خاستگاه آن در شعر نیما یوشیج»، پژوهشهای ادب عرفانی (گوهر گویا)، سال پنجم، شماره 2، صص 43-64.
یوشیج، نیما (1364) حرفهای همسایه (نامههای نیما به شاعر جوان)، تهران، دنیا.
---------- (1375) درباره شعر و شاعری، تدوین سرویس طاهباز، جلد اول، تهران، دفترهای زمانه.
---------- (1396) گزیده اشعار نیما یوشیج، تهران، کتابراه.
[1] * دانشیار گروه زبانشناسی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ایران fatemehrakei@gmail.com
[2] . Friedrich Schleiermacher
[3] . Hans-Georg Gadamer
[4] . Realism