خاستگاه اطوار و سرشت انسان در مثنوي
محورهای موضوعی : پژوهشهای ادبیات کلاسیک ایران
1 - دانشگاه آزاد تهران مركز
کلید واژه: انسان انسان شناسی خاستگاه تبار سرشت روح,
چکیده مقاله :
انسان از موضوعات كليدي در آثار مولوي بهويژه مثنوي است. مولوي انسان را عبارت از ديدهاي ميداند كه آفريده شده تا به خدا نظر کند و از آن حظ وافر ببرد. گوهر وجودي او در انديشه خلاصه ميشود؛ انديشهاي كه تنها موضوع آن خداوند است. بیشک درباره انسان این سؤال را میتوان طرح کرد که خاستگاه اولیه او چه بوده است؟ منظور از خاستگاه اولین، منشأ انسان است. در ادیان وحیانی و مکاتب عرفانی متأثر از آنها خاستگاه چنین انسانی از گل و نخستین مصداق او آدم است. پس از طی این مرحله این سؤال طرح میشود که انسان برای رسیدن به وضعیت کنونی چه مراحلی را طی کرده است؟ جواب این سؤال با عنوان تبار مورد بررسی قرار گرفته است. مولوی در میان تبار انسان مراحل گوناگونی طرح میکند. طی این مراحل انسان را وارد دوره جدید زندگیاش کرده و او را با این سؤال مواجه کرده است که وضع کنونی انسان چگونه است؟ پاسخ این سؤال را در سرشت آدمی باید جست که مولوی سرشت آدمی را دوگانه میداند. خلاصه آن که تمام این مسائل در مثنوی منعکس شده است. آفريده شدن انسان از خاكهاي مختلف نماد وجود استعدادها و خوهاي مختلف در اوست. اما در عین حال در وجود این انسان کاخی نهاده شده که نشیمنگاه خدا و روح دمیده شده در او نشانة حضور خدا در این کاخ است. اين روح مراتبي دارد كه نباتي، حيواني و قدسي از جمله آنها است. از نظر مولوي انسان علت غايي هستي است هر چند كه در ظاهر پس از همه موجودات آفريده شده است. اگر او بتواند به خودشكوفايي برسد استعداد تعالي پيدا خواهد كرد و این تعالي او را در كنار خدا خواهد نهاد و خدا نمايي و خداگونه شدن نتيجة محتوم چنين سيري خواهد شد. در سایه چنین دگردیسی است که انسان از گیاه، حیوان و فرشته فراتر رفته، جایگاه بالاتری پیدا میکند؛ زیرا سه مرتبه وجودی یاد شده را طی کرده است در حالی که آنها هر کدام در وضعیت ثابتی باقی ماندهاند.
Human is one of the key concepts in Mowlavi’s works, especially in Mathnavi. Mowlavi considers human as an eye created to gaze at God and thereby, take pleasure; the essence of existence is thought, the thought whose object is The Divine. One can certainly ask where human originated from. According to the divine religions and the Gnostic schools following them man was made out of mud, and Adam was the first referent of humans. So, it is worth asking what processes human has left behind to reach to his present stance. The question is investigated as genealogy. Mowlavi introduces different stages in human’s genealogy. Having passed these stages, he reached the present stage. Now, he has come up with the question that, how his present situation is. The answer lies in human’s nature, which Mowlavi considers it of double quality. In sum, all these issues are reflected in Mathnavi. The humans’ creation out of various kinds of soils is the symbolic way of suggesting their different faculties and natures. At the same time, he has the potential of being the place of the Divine revelation; the soul breathed in him is the symbol of God’s presence in this place. This soul involves the levels including vegetative soul, animal soul, and holy soul. According to Mowlavi, human is the ultimate cause of the creation, though he is the last being to be created. Now, if he could reach perfection, he would acquire the capacity to be exalted. Such exaltation would result in his turning to be God-like, which would promote him far beyond plans, animals, and angels, to an exalted rank. This is so because human moves from these stages, while non-human beings are permanently fixed in their stages.