تحلیل اقسام شاهد مدخل و روش نقل قول در فرهنگ بهار عجم
محورهای موضوعی : پژوهشهای ادبیات کلاسیک ایران
عبدالله رادمرد
1
(دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد)
سعید خسروپور
2
(دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیراز)
کلید واژه: بهار عجم, فرهنگنویسی, شاهد مدخل, شبهقاره هند.,
چکیده مقاله :
یکی از ویژگی¬های مهم کتاب¬های فرهنگ، استفاده از شاهد مدخل و نقل قول برای تأیید معنا و کاربرد واژه یا ترکیب توسّط دیگران است. فرهنگ¬های نوشتهشده در شبه¬قاره نیز به این موارد پرداخته¬اند. بهار عجم یکی از این فرهنگهاست که دارای 19729 مدخل و دربردارنده واژه¬ها، ترکیبات، امثال و شعرهای فراوانی از سبک خراسانی تا هندی است. این پژوهش پس از مطالعه کامل و دقیق این فرهنگ، به تحلیل اقسام شاهد مدخل و روش¬ نقل قول در آن پرداخته¬ و نشان¬داده ¬است که شاهدهای مدخل در این فرهنگ به سه دسته شعری، نثری و مثالی قابل تقسیم است. تعداد زیاد شاهدهای شعری به دلیل غلبه شعری فرهنگ¬های فارسی تا زمان تألیف فرهنگ بهار عجم و توجّه بیشتر فارسیآموزان شبه¬قاره به مقوله شعر بوده و شاهدهای نثری نشان¬دهنده اهمّیت منابع این¬گونه شاهدها در بازه زمانی تألیف بهار عجم و حرکت بیشتر فرهنگ-نویس به سمت رونویسی¬نکردن از فرهنگ¬های شعری پیشین بوده¬است. همچنین شاهدهای مثالی بر جنبه آموزشی این فرهنگ دلالت دارد. در بخش دوم، روشهای دوازده¬گانه نقل قول در فرهنگ بهار عجم با ذکر نمونه آمده¬است. این روش¬ها از جهتی نشانه حسّاسیت لاله تیکچند نسبت به مواد فرهنگ بهار عجم و از جهتی دیگر برای آموزش و اطمینان¬دادن به مراجعان این فرهنگ است که بیشتر آموزش¬بینان زبان فارسی بوده¬اند.
One of the main features of dictionaries and encyclopedias is using example of entry and quotations to verify the meaning and the word usage or combining it by others. The dictionaries written in the subcontinent have considered these issues. BaharAjam is one of them containing 19729 entries, vocabularies, combinations, proverbs as well as plenty of poems ranging from Khorasani style to the Hindi one. In this research, this dictionary has been precisely studied and then the examples of each entry and the quotation methods have been mulled over. The examples of the entries in this dictionary have divided into three categories: poetry, prose, and example. The poetic predominance of Persian cultures up to the time of the writing of BaharAjamdictionary and the greater attention of Persian students of the sub-continent to the category of poetry has been the reason for the abundance of poetic examples. Prose examples also show the importance of the sources of such instances at the time of writing BaharAjam and the lexicographer's more attention towards not transcribing previous poetry dictionaries, although some examples indicate the educational aspect of this culture. In the second part, the twelve ways of quoting in BaharAjam dictionary are mentioned with examples. Moreover, these methods indicate the sensitivity of LaleTikchand to the materials of BaharAjam dictionary and to educate and reassure the users of this culture, who have mostly been Persian language educators.
آرزو، سراج¬الدّین علی¬خان (1338) چراغ هدایت، به کوشش محمّد دبیرسیاقی، تهران، کانون معرفت.
ارشاد، فرهنگ (1365) مهاجرت تاریخی ایرانیان به هند، تهران، مؤسّسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
اسدی طوسی، علی بن احمد (1319) لغت فرس، به تصحیح عبّاس اقبال، تهران، چاپخانه مجلس.
---------------------- (1365) لغت فرس (لغت دری)، به تصحیح فتح¬الله مجتبایی و علیاشرف صادقی، تهران، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی.
انجو شیرازی، میرجمال¬الدّین حسین (1351) فرهنگ جهانگیری، ویراسته رحیم عفیفی، ج 1 و 2، مشهد، چاپخانه دانشگاه مشهد.
اوحدی بلیانی، تقی¬الدّین (1364) سرمه سلیمانی، به تصحیح محمود مدبّری، تهران، مرکز نشردانشگاهی.
بهار، لاله ¬تیک¬چند (1380) بهار عجم، به تصحیح کاظم دزفولیان، 3 جلد، تهران، طلایه.
پادشاه، محمّد (1335) فرهنگ آنندراج، زیر نظر محمّد دبیرسیاقی، ج 1، تهران، کتابخانه خیّام.
تبریزی، محمّدحسین (1357) برهان قاطع، به اهتمام محمّد معین، ج 1، چاپ سوم، تهران، امیرکبیر.
جاروتی، ابوالعلاء عبدالمؤمن (1356) مجموعة¬الفرس، به تصحیح عزیزالله جوینی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
حکمت، علی¬اصغر (1337) سرزمین هند، تهران، چاپخانه دانشگاه.
خسروپور، سعید (1397) ارزیابی و نقد فرهنگ بهار عجم، پایان¬نامه کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیات فارسی، راهنما: عبدالله رادمرد، دانشگاه فردوسی مشهد.
خسروپور، سعید، عبدالله رادمرد (1402) «تطوّر مفهوم «فرهنگ» در فرهنگ¬های فارسی و نقد فرهنگ¬نویسان از یکدیگر تا بهار عجم»، دو فصلنامه تاریخ ادبیات، دوره 16، شماره 1 (پیاپی 1/87)، صص 165-189.
داعی¬الإسلام، محمّدعلی (1318) فرهنگ نظام، ج 5، حیدرآباد دکن.
دبیرسیاقی، محمّد (1368) فرهنگ¬های فارسی و فرهنگ¬گونه¬ها، تهران، اسپرک.
دزفولیان، کاظم (1379) «فرهنگ¬نویسی در ایران و شبه¬قاره هند و پاکستان و بهار عجم»، پژوهشنامه علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی، شماره 27، صص 15-33.
دولافوز، ث.
ف (1316) تاریخ هند، ترجمه سیّد محمّدتقی فخر داعی¬ گیلانی، تهران، کمیسیون معارف و چاپخانه مجلس.
دهقی، محمّدجعفر (1391) «اویم¬ایوک کهن¬ترین فرهنگ ایرانی»، آینه میراث، دوره 10، شماره 1 (پیاپی 50)، صص 65-77.
دهلوی، حاجب¬خیرات (1352) دستورالأفاضل فی لغات¬الفضایل، به اهتمام نذیر احمد، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
رادمرد، عبدالله، ابوالقاسم قوام و سعید خسروپور (۱۴۰۱) «ساختار فرهنگ بهار عجم در سه بخش»، فنون ادبی، سال چهاردهم، شماره ۱، صص ۱۵ – ۳۴.
رضایی، سیّده نرگس (1394) «نقد و بررسی فرهنگ قوّاس به عنوان اوّلین فرهنگ فارسی مدوّن شبه¬قاره»، به کوشش خدابخش اسداللّهی، گوی بیان (مجموعه مقاله¬های دهمین همایش بین¬المللی ترویج زبان و ادب فارسی)، دانشگاه محقّق اردبیلی.
سروری کاشانی، محمّدقاسم (1338) مجمع¬الفرس، به کوشش محمّد دبیرسیاقی، ج 1، تهران، علمی.
سلطانی، اکرم (1386) «بررسی شیوه¬های لغت¬نویسی در چند فرهنگ معتبر فارسی»، نامه فرهنگستان، دوره 9، شماره 34، صص 60-70.
سلیمی، مینو (1372) روابط فرهنگی ایران و هند، تهران، مؤسّسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه.
سیدعبدالله (1371) ادبیات فارسی در میان هندوان، ترجمه محمّداسلم¬خان، تهران، مجموعه انتشارات موقوفات دکتر محمود افشار یزدی.
شیمل، آنه¬ماری (1373) ادبیات اسلامی هند، ترجمه یعقوب آژند، تهران، امیرکبیر.
صادقی، علی¬اشرف (1393) «فرهنگ¬نویسی در شبه¬قاره از ابتدا تا قرن 10 هجری (تاریخ فرهنگنویسی)»، ویژه¬نامه نامه فرهنگستان، شماره 2، صص 381-392.
صافی، قاسم (1382) بهار ادب (تاریخ مختصر زبان و ادبیات فارسی در شبه¬قاره هند و پاکستان)، تهران، دانشگاه تهران.
ظهورالدّین احمد (1378) آغاز و ارتقای زبان فارسی در شبه¬قاره، اسلام¬آباد، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان و بخش اقبا¬ل-شناسی دانشگاه پنجاب.
عبّاسی، حبیب¬الله (1394) «شبه¬قاره، پیشگام فرهنگ¬نویسی فارسی»، مجلّه مطالعات و تحقیقات ادبی، شماره 18، صص 121-132.
فخری اصفهانی، شمس¬الدّین (1337) معیار جمالی و مفتاح ابواسحاقی، ویراسته صادق کیا، تهران، چاپخانه دانشگاه.
قوام فاروقی، ابراهیم (1385) شرفنامه منیری یا فرهنگ ابراهیمی، به تصحیح حکیمه دبیران، ج 1، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
نخجوانی، محمّد بن هندوشاه (1355) صحاح¬الفرس، به اهتمام عبدالعلی طاعتی، چاپ دوم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
نقوی، شهریار (1339) «فرهنگ¬نویسی در هند و پاکستان (1)»، ارمغان، دوره 29، شماره 4 و 5، صص 171-180.
--------- (1341) فرهنگ¬نویسی در هند و پاکستان، تهران، اداره کل نگارش وزارت فرهنگ.
وفایی، حسین (1374) فرهنگ فارسی (فرهنگ وفایی)، ویراسته تن¬هوی جو، تهران، دانشگاه تهران.
هاشمی میناباد، حسن (1386) مجموعه مقالات فرهنگ¬نگاری، دفتر 2، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
فصلنامه علمي «پژوهش زبان و ادبيات فارسي»
شماره شصت و هشتم، بهار 1402: 23-1
تاريخ دريافت: 22/02/1402
تاريخ پذيرش: 27/04/1402
نوع مقاله: پژوهشی
تحلیل اقسام شاهد مدخل و روش نقل قول در فرهنگ بهار عجم
عبدالله رادمرد1
سعید خسروپور2
چکیده
یکی از ویژگیهای مهم کتابهای فرهنگ، استفاده از شاهد مدخل و نقل قول برای تأیید معنا و کاربرد واژه یا ترکیب توسّط دیگران است. فرهنگهای نوشتهشده در شبهقاره نیز به این موارد پرداختهاند. بهار عجم یکی از این فرهنگهاست که دارای 19729 مدخل و دربردارنده واژهها، ترکیبات، امثال و شعرهای فراوانی از سبک خراسانی تا هندی است. این پژوهش پس از مطالعه کامل و دقیق این فرهنگ، به تحلیل اقسام شاهد مدخل و روش نقل قول در آن پرداخته و نشانداده است که شاهدهای مدخل در این فرهنگ به سه دسته شعری، نثری و مثالی قابل تقسیم است. تعداد زیاد شاهدهای شعری به دلیل غلبه شعری فرهنگهای فارسی تا زمان تألیف فرهنگ بهار عجم و توجّه بیشتر فارسیآموزان شبهقاره به مقوله شعر بوده و شاهدهای نثری نشاندهنده اهمّیت منابع اینگونه شاهدها در بازه زمانی تألیف بهار عجم و حرکت بیشتر فرهنگنویس به سمت رونویسینکردن از فرهنگهای شعری پیشین بودهاست. همچنین شاهدهای مثالی بر جنبه آموزشی این فرهنگ دلالت دارد. در بخش دوم، روشهای دوازدهگانه نقل قول در فرهنگ بهار عجم با ذکر نمونه آمدهاست. این روشها از جهتی نشانه حسّاسیت لاله تیکچند نسبت به مواد فرهنگ بهار عجم و از جهتی دیگر برای آموزش و اطمیناندادن به مراجعان این فرهنگ است که بیشتر آموزشبینان زبان فارسی بودهاند.
واژههاي کلیدی: بهار عجم، فرهنگنویسی، شاهد مدخل، شبهقاره هند.
بیان مسئله
هر مراجعی با نگاهی به فرهنگهای کلاسیکِ فارسیبهفارسی متوجّه وجه غالب شعریبودن این فرهنگها میشود. مروری اجمالی بر تاریخ تطور فرهنگنویسی فارسیبهفارسی تا تألیف بهار عجم، گویای همین موضوع است.
باید دانست که اسدی طوسی نویسنده لغت فرس، نخستین فرهنگنویس فارسی دری نیست، بلکه عبدالله نیشابوری در این زمینه پیشقدم است (صادقی، 1393: 383) هرچند که کتاب فرهنگ او امروزه موجود نیست، این کتاب نیز بر اساس شواهد نقلشده آن (ر.ک: جهانگیری، 1351: ج1، 5؛ سرورری کاشانی، 1338: ج1، 2) مانند لغت فرس، فرهنگی شعری بوده است. ممکن است این دو نویسنده -هرچند به طور غیرمستقیم- از دو فرهنگ «اوئیمایوَک(1)» (oīm ēwak) و «پهلویگ» تأثیر پذیرفته باشند؛ فرهنگهایی که به احتمال زیاد در قرنهای سوم و چهارم هجری نوشته شدهاند (جعفری دهقی، 1391: 66). براساس نقل شاهد مدخلی در مجمعالفرس سروری کاشانی (دبیرسیاقی، 1368: 8)، ابوحفص سغدی نیز فرهنگی داشته که احتمالاً آن را در اواخر قرن چهارم نوشته است. طبق گفته اسدی طوسی (اسدی طوسی، 1319: 1) تألیف فرهنگ قطران تبریزی نیز -که اثری از آن نیست- مقدّم بر لغت فرس است.
صحاحالفرس نخستین فرهنگ باقیمانده تأثیر پذیرفته از لغت فرس است که افزونبر نقل مدخلهای لغت فرس، شاهدهایی را نیز افزون بر این کتاب دارد (نخجوانی، 1355: 15-16). این روش نقل و افزایش را میتوان به دلیل قطع ارتباط ادیبان قرن هشتم با دوران پیش از خود به دلیل حمله مغول دانست. شعریبودن فرهنگهای فارسی در قرن هشتم هجری به قدری بوده است که نویسنده فرهنگ معیار جمالی و مفتاح ابواسحاقی برای نخستینبار برای مدخلهای فرهنگش شاهدهای شعری میسراید (ر.ک: فخری اصفهانی، 1337: 2). فرهنگ وفایی در قرن دهم، از این دو فرهنگ اخیر تأثیر زیادی پذیرفته است (ر.ک: وفایی، 1374: 3).
یکی از بهترین کتابهای فرهنگ، دستِ کم از نظر استفاده از منابع تألیفشده در شبهقاره، مجمعالفرس است (ر.ک: سروری کاشانی، 1338: ج1، 2-3) که نه تنها در قرن یازدهم بلکه پس از آن نیز تأثیر خود را در فرهنگنویسی فارسی حفظ میکند.
میدانیم که از قرن هفتم هجری فرهنگنویسی به شبهقاره منتقل میشود و البتّه که این موضوع صرفاً به دلیل حمله مغول نیست؛ باید دانست که ایرانیان از دیرباز با هندیها روابط بازرگانی داشتهاند (سلیمی، 1372: 41) و تعیین دقیق زمان ورود زبان فارسی به شبهقاره بسیار مشکل است. پیشینه این روابط را به پانصدسال قبل از میلاد مسیح، زمانی که داریوش قسمتهایی از سند را فتح کرد (صافی، 1382: 113) و سند و پنجاب بیستمین اُستان ایران محسوب میشد (ارشاد، 1365: 158) بازمیگردانند. این روابط تا دوره ساسانیان نیز ادامه داشته؛ زیرا که «بخشهایی از شمال و غرب هند، اُستانی از ایران به شمار میآمده است» (همان: 5). پس از انقراض این سلسله، زرتشتیها به خاطر ناامنیهای حاصل از تغییر حکومت و برای بقای آیین خود، دستهجمعی به هندوستان مهاجرت میکنند و در گجرات مقیم میشوند (ظهورالدّیناحمد، 1378: 9). از این زمان به بعد روابط ایران و شبهقاره در قالب «دین» خودش را نشان میدهد؛ مسلمانان برای تعقیب و گریز دشمنان یا گسترش اسلام به شبهقاره واد میشوند. اعراب بالأخره در سال 712 میلادی در قالب ارتشی منظّم به سرکردگی محمّدِ قاسم، دهیر پادشاه هندوستان را شکست میدهند و آنجا را فتح میکنند (دولافوز، 1316: 82). جدّیترینِ این حملات به زمان غزنویان بازمیگردد. این تاختوتازها خود موجب جاگیر شدن مسلمانان و بهویژه ایرانیها و به تبع آن رشد زبان فارسی در آن سرزمین میشود (حکمت، 1337: 60). اگر به این موارد، مهاجرت اجباری دانشمندان و شعرای ایرانی را به خاطر کشتار مغول، به سند بیفزاییم تأثیر فرهنگ و زبان ایرانی را در آن سرزمین بهتر درک میکنیم (شیمل، 1373: 18). بنابراین آموزش زبان و شعر فارسی و بالتبع نوشتن فرهنگ لغت در شبهقاره نیازی اساسی میشود. فخر قوّاس نخستین کتاب فرهنگ فارسیبهفارسی را در شبهقاره مینویسد (نذیر احمد، 1353: 1 و دبیرسیاقی، 1368: 32) هرچند که این فرهنگ به دلیل شیوه تنظیم خاص خود، مورد توجّه چندانی قرار نمیگیرد (ر.ک: قوّاس غزنوی، 1353).
به دلیل جنبه آموزشییافتنِ فرهنگها، برای نخستینبار ابراهیم قوام فاروقی در مقدّمه فرهنگ خود، شرفنامه منیری، به دستور زبان فارسی نیز میپردازد (ر.ک: قوام فاروقی، ج1، 1385: 10-19) و این خود زمینهای برای پرداختن بیشتر به زبان فارسی در کنار شعر فارسی میشود.
نکته جالب اینکه لغت فرس اسدی در شبهقاره نیز جریانسازی میکند و برای نمونه نویسنده مجموعةالفرس به تکمیل و ترتیب این فرهنگ میپردازد (ر.ک: جاروتی، 1356: 1-2).
تحقیق در لغات و استفاده فراوان از منابع از ویژگیهای مثبت برخی از فرهنگهای تألیفشده در شبهقاره است و این بیشتر به دلیل دوری از ایران -به عنوان مرکز اوّلیه و اصلی زبان و ادبیات فارسی- و اطمینان از درستی و نادرستی لغات و اصطلاحات است؛ فرهنگ جهانگیری از ایندست فرهنگهاست که به نظر برخی نقطه کمال فرهنگ شعری فارسی است (داعیالإسلام، ج 5، 1318: 24). اطمیناندادن به مراجع از طریق پژوهش لغات شعری از اهل دیار شاعران (ر.ک: انجو شیرازی، ج1، 1351: 10) از مهمترین کارهای انجو شیرازی در تألیف فرهنگ جهانگیری است و تا حدودی عیب اساسی این فرهنگ -یعنی تنظیم غیرمعمول مدخلها و دیریابی لغات- را پوشانده است. برخلاف برهان قاطع که با وجود ایرادهای اساسی، از جمله استفاده از منابع اندک (ر.ک: تبریزی، 1357: ج1، د) و نداشتن شاهد شعری، به خاطر تنظیم مناسب مدخلها مورد توجّه بسیاری قرار میگیرد، این فرهنگ نقطه اوج بیتوجّهی به شاهدهای شعری است.
رشیدی در فرهنگ خود افزونبر اختصاص فصلی به دستور زبان فارسی و توجّه به این مقوله (ر.ک: رشیدی، 1337: ج1، 14-47) به نقد فرهنگهای سروری و جهانگیری میپردازد.
یکی دیگر از ویژگیهای فرهنگهای تألیفشده در شبهقاره پرداختن به الفاظ و اصطلاحات شعرای متأخّر و همعصرِ ایرانی و غیر ایرانیِ فارسیزبان است؛ برای نمونه سراجالدّینآرزو در فرهنگ چراغ هدایت به شعر چنین شاعرانی پرداخته است (ر.ک: خان آرزو، 1338: 1) لاله تیکچند نیز در فرهنگ بهار عجم چنینکاری کرده است. البتّه فرهنگنویسی مانند وارسته سیالکوتی در کتاب مصطلحاتالشّعرا، برخلاف سراجالدّین آرزو و لاله تیکچند عمل کرده و به دلیل بیاعتبار دانستن شاهدهای شعریِ شاعرانِ هندیِ فارسیزبان از آوردن شعرهایشان در فرهنگ خود پرهیز کرده است (سیّدعبدالله، 1371: 131) و بالأخره فرهنگ بهار عجم که بخش نخست این پژوهش به شاهدهای مدخل و بخش دوم به روشهای نقل قول در آن پرداخته است.
بهار عجم
فرهنگهای فارسیبهفارسی هرچه پیشتر آمدهاند، واژهها، تعبیرات و اصطلاحات بیشتری را در خود گنجاندهاند. فرهنگهای تألیفشده در ایران نسبت به فرهنگهای شبهقاره سادهتر و کمحجمترند (ر.ک: اسدی طوسی، 1365 و محمّد بن هندوشاه، 1355) و بیشتر تقلید از نمونههای پیش از خود هستند (ر.ک: اوحدی بلیانی، 1364 و فخری اصفهانی، 1337)، البتّه بسیاری از فرهنگهای شبهقاره نیز در حد تقلید ماندهاند (ر.ک: حاجب خیرات دهلوی، 1352 و محمّد پادشاه، 1335). یکی از فرهنگهای دوره دوم فرهنگنویسی در شبهقاره (933-اواخر قرن 13 هجری) که تقلیدی نیست، «بهار عجم» نوشته لالهتیکچند متخلّص به بهار است؛ فرهنگی که لغات، ترکیبات، کنایات و امثال فراوانی را در بر دارد و در زمان چندبهار هفت بار چاپ شده است (داعیالاسلام، 1318: ج5، 43). استفاده از منابع فراوان و آوردن آرای دیگران برای نوشتن و شرح، از ویژگیهای برجسته این فرهنگ است. تیکچند برای نوشتن این کتاب بیست سال وقت صرف کرده است (بهار، 1380: ج 1، سی). بهار عجم علاوه بر داشتن شعرهای سبک خراسانی و عراقی، اشعار فراوانی از سبک هندی را نیز به