ساقی نامه و خَمریه سرایی، یکی از انواع برجسته شعر غنایی است. بسیاری از شاعران و عارفان، اشعار خود را بر پایۀ مضامین و مفاهیم اشعار خمری سرودهاند و بعضاً بین تصاویر خاکی تا افلاکی پیوند زدهاند. بررسی تطبیقی مضامین اشعار ابونواس اهوازي (133ه.ق-196) و حكيم پرتوي شيرازي ( چکیده کامل
ساقی نامه و خَمریه سرایی، یکی از انواع برجسته شعر غنایی است. بسیاری از شاعران و عارفان، اشعار خود را بر پایۀ مضامین و مفاهیم اشعار خمری سرودهاند و بعضاً بین تصاویر خاکی تا افلاکی پیوند زدهاند. بررسی تطبیقی مضامین اشعار ابونواس اهوازي (133ه.ق-196) و حكيم پرتوي شيرازي (870 ه.ق- 941)، مسئله اصلی مقالۀ پیش روی است. این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی و با تکیه بر متون کتابخانه ای درصدد پاسخ به این پرسش است که تفاوت و تشابه مضامین شعری در خمریات ابونواس و ساقی نامۀ حكيم پرتوی چیست؟ نتایج تحقیق نشان می دهد که هر دوی این آثار به لحاظ توصیفات، تشبیهات، كاربرد آلات و نغمات موسیقی و نيز واژگان میخانه ای بسان یکدیگر بودهاند، تفاوتی که در این دو به چشم می خورد، آن است که شراب، آلات میخانه ای، ساقی و پیر میکده در خمریات ابونواس، جنبۀ ظاهری دارد؛ اما در ساقی نامۀ پرتوی، فراتر از معنی ظاهری بوده، در بیان نوعی تفکر فلسفی و عرفانی است. مفهوم شراب و بادهنوشی در خمریات ابونواس، جنبۀ لذتجویی و عشرتطلبی و در ساقینامۀ پرتوی، جنبۀ سُکر عرفانی و نیل به قرب الهی دارد. او به نوعي کوشيده تا با کاربرد واژگان خمری بهظاهر بدنام، انديشه هاي والاي عرفاني را در اشعار خود منعکس نمايد.
پرونده مقاله
تحلیل گفتمان، رویکردی بینارشته ای در حوزه های زبان شناسی، معناشناسی، ادبیات، روابط فرهنگی، حوزههای بینالملل و برخی رشتههای دیگر است. این رویکرد، چگونگي تبلور و شكل گيري معنا و پيام را در پیوند با عوامل درون زباني و برون زباني تحلیل و ارزیابی میکند. گفتمان ها به سبب چکیده کامل
تحلیل گفتمان، رویکردی بینارشته ای در حوزه های زبان شناسی، معناشناسی، ادبیات، روابط فرهنگی، حوزههای بینالملل و برخی رشتههای دیگر است. این رویکرد، چگونگي تبلور و شكل گيري معنا و پيام را در پیوند با عوامل درون زباني و برون زباني تحلیل و ارزیابی میکند. گفتمان ها به سبب استفاده از زبان و قدرت زبانی، به نوعی زبانِ روابطِ قدرت هستند و معانی و مضامین همسو و مشترک که در زبان متبلور است نیز از جلوه های بارز قدرت فرهنگی محسوب میشود. از اینرو هدف از نگارش این مقاله، تشریح معنامبنایانه و تحلیل گفتمانی معانی و مشاهیر مشترک در قالب طرحوارههای ذهنی با استفاده از روش اسنادی و با رویکرد توصیفی- تحلیلی در جهت ارتقای سطح روابط فرهنگی است. مهمترین یافته های این پژوهش در حوزة تمدنی مشترک (غیر هم زبان) مضمون ها، طرحواره های ذهنی و به ویژه عرفانی بین مشاهیر مشترک ایران و ترکمنستان است. طرحوارههای عرفانی، اخلاقی و... برای ایران و ازبکستان نیز نمود دارد که می تواند با اقبال عمومی همراه شود. مضامین و طرحواره های ذهنی- حماسی شاهنامه و مضامین پارهای از منظومههای عاشقانه یا حتی مضامین اشعار عمر خیام نیز که بیشتر با استقبال محققان گرجی مواجه شده است، میتواند نقشی بی بدیل در عرصۀ گسترش روابط فرهنگی با کشورهای غیر هم زبان حوزۀ تمدنی ایجاد کند.
پرونده مقاله
از منظر نگرشهای معنوی، یکی از تقسیم بندیهای احوال درونی انسان، عرفانی و شیطانی است. شناخت این احوال به ویژه احوال عرفانی و شیطانی از مباحث مهم معرفت شناسی عرفانی بوده، خود عارفان هم به این امر تفطن داشته اند. «ترزا آویلایی» (1515- 1582 م.) و «مولوی» (604- 672 ق.) در آ چکیده کامل
از منظر نگرشهای معنوی، یکی از تقسیم بندیهای احوال درونی انسان، عرفانی و شیطانی است. شناخت این احوال به ویژه احوال عرفانی و شیطانی از مباحث مهم معرفت شناسی عرفانی بوده، خود عارفان هم به این امر تفطن داشته اند. «ترزا آویلایی» (1515- 1582 م.) و «مولوی» (604- 672 ق.) در آثارشان کم و بیش به این امر پرداخته اند. استخراج و مقایسۀ نظرهای این دو عارف می تواند در شناخت احوال حقیقی و کاذب عرفانی کمک شایانی کند. بررسی این مسئله نشان میدهد که هر دو عارف، منشأ اصلی احوال حقیقی عرفانی را خدا و منشأ احوال کاذب را شیطان و توهم آدمی می دانند و با عروض احوال عرفانی، تسلّیّاتی هم برای انسان ارزانی می شود که آنها هم به دو دسته عرفانی و شیطانی تقسیم می شوند. ظاهراً هم ترزا و هم مولوی، هر دو بر این نظرند که احوال اصیل ناظر به آینده، قابلیت تحقق دارند، اما احوال کاذب در حد اموری ذهنی یا بیانی باقی می مانند. سخنان ترزا در این زمینه دقیق تر و جزئی تر از مولوی است. هر دو عارف در مواردی برای تشخیص احوال حقیقی از احوال کاذب، آزمودن شخصی را پیشنهاد می کنند؛ يعني تا زماني كه خود شخص چنين احوالي را از سر نگذراند، نميتواند ساير موارد را تشخيص دهد. مولوی در این زمینه از تشخيص اصالت يك حال عرفاني از طريق حال عرفاني ديگر یاد می کند که با نظر ترزا شباهت دارد. به اعتقاد هر دو عارف، احوال حقیقی، انسان را از اسارت دنیا رها می سازد، در حالی که احوال کاذب، انسان را اسیر دنیا و خواهش های نفسانی میکند. بهره گیری از معیارهای آشکار نبودن القائات دروغين و شباهتشان به رؤيا، در دسترس بودن احوال کاذب و دور از دسترس بودن احوال عرفانی و امکان راستی آزمایی آنها در نماز و نیایش می تواند در تشخیص این احوال کمک کند. غيرمنتظره، انتساب ناپذیر بودن احوال ناب به خود و معطوف ساختن توجهات انسان به خدا، تقویت اخلاق و دین داری، از شاخصه های احوال عرفانی است. در بیان این شاخص ها، ترزا دقیق و جزئی نگر و مولانا اغلب کلی نگر است.
پرونده مقاله
حرکات بدن به جاي کلام، بخشی از پیام مورد نظر را به مخاطب منتقل میکنند. در بین ایرانیان، «کرمانی ها» زبان دست ها را به طور گسترده به کار میبرند. به دلیل بازتاب گستردۀ این حرکات در هنر ایران مي توان پذیرفت كه عدم شناخت نشانه شناسانه از زبان دست ها در کارکرد ارتباطی چکیده کامل
حرکات بدن به جاي کلام، بخشی از پیام مورد نظر را به مخاطب منتقل میکنند. در بین ایرانیان، «کرمانی ها» زبان دست ها را به طور گسترده به کار میبرند. به دلیل بازتاب گستردۀ این حرکات در هنر ایران مي توان پذیرفت كه عدم شناخت نشانه شناسانه از زبان دست ها در کارکرد ارتباطی تصویری و نمایشی خلل ایجاد کرده، استفاده از نشانه های محلی موجب تنوع در صورت های هنری میشود. پژوهش تحلیلی- توصیفی حاضر با هدف تبیین این گونه از نشانه ها در سپهر نشانهای فرهنگ کرمان تدوین شده است و پاسخگوی اين پرسش است كه زبان حرکات دست، چه ارتباطی با زبان گفتار دارد و چگونه میتواند نقش مؤثری در هنر داشته باشد. همچنین با تکیه بر مفهوم ترجمۀ بینانشانه ای، روشن میکند که تکرار نشانهها که در دو گونه مثبت- روزمره و یا منفی در کرمان به زبانی مفهومی بدل گردیده، می تواند برای ارتباط بهتر با مخاطب، از طریق روایت ها در هنرهای تجسمی و نمایشی به کار گرفته شود.
پرونده مقاله
شیءوارگی، اصطلاحی است که در رویکرد فمینیستی برای نقد موقعیت زبان در جهان مدرن به کار می رود. در این نگرش مبتنی بر تفکر سرمایه داری، زن بهمثابه شیء در نظر گرفته می شود و تمامی عوارض شیء شدن همچون تملک، بهره کشی و بی مصرف شدن بر او تحمیل می شود. شیءوارگی را رسانهها، ت چکیده کامل
شیءوارگی، اصطلاحی است که در رویکرد فمینیستی برای نقد موقعیت زبان در جهان مدرن به کار می رود. در این نگرش مبتنی بر تفکر سرمایه داری، زن بهمثابه شیء در نظر گرفته می شود و تمامی عوارض شیء شدن همچون تملک، بهره کشی و بی مصرف شدن بر او تحمیل می شود. شیءوارگی را رسانهها، تبلیغات و فرهنگ عمومی چنان عادی می نمایند که به جزئی از فرهنگ بدل می شود. در رمان «خانه ادریسیها»، یک انقلاب، جامعه را دگرگون میکند. خانه اشراف سنتی تصرف می شود، اما زنان به آزادی نمی رسند. حتی زنانی چون شوکت که در درجات بالای قدرت هستند، مجبورند زنانگی خود را انکار کنند و این اوج جنسیت زدگی و خودشیءانگاری زنان داستان است. از دیگر سو، رمان «سرگذشت ندیمه» از مارگارت اتود، ماجرای «افرد»، ندیمهای است که در کشوری تخیلی به نام گیلاد زندگی می کند؛ جایی که زنان، حق خواندن ندارند. ارزش زنان تنها به باروری آنهاست. مسئلۀ اصلی پژوهش حاضر این است که نویسندگان آثار مورد نظر، چگونه شیءوارگی را برجسته کردهاند و با بازتولید آن در جهان داستان، مقومات و عوارض آن را در تجربههای زیستۀ شخصیتها به نمایش گذاشتهاند. این پژوهش به روش توصیفی- تحلیلی انجام شده است. پرسش اصلی این است که در این دو رمان، زنان چگونه به مثابه شیء تصویر شدهاند و وجوه اشتراک و افتراق این دو رمان چیست؟ نتایج نشان می دهد که در جریان شیءوارگی، هویت زنان از دست میرود. مردان از زنان همچون ابزاری برای برآوردن مطامع خود بهره میبرند. زنان در جایگاه برده، نام خود را از دست می دهند و عشق در آنان تقبیح میشود.
پرونده مقاله
تکرار کاربرد گسترده و متنوع نیما یوشیج از نمادها در شعر، بهویژه نمادهای جدید و گاه بکر از میان واژگان زادگاهش یوش مازندارن، ویژگی و تازگی خاص به شعرهای آثار دورۀ سوم حیات شاعرانۀ وی (از شعر «خواب زمستانی» (زمان سرایش: 1320 به بعد)) بخشیده است. این نوع شعرها عموماً دارا چکیده کامل
تکرار کاربرد گسترده و متنوع نیما یوشیج از نمادها در شعر، بهویژه نمادهای جدید و گاه بکر از میان واژگان زادگاهش یوش مازندارن، ویژگی و تازگی خاص به شعرهای آثار دورۀ سوم حیات شاعرانۀ وی (از شعر «خواب زمستانی» (زمان سرایش: 1320 به بعد)) بخشیده است. این نوع شعرها عموماً دارای پیامهای اجتماعی- سیاسی است که نیما به دلیل فضای سیاسی پراختناق روزگار خود، آنها را به صورت نمادین بیان کرده است. از نظر نویسنده، دستیابی به دلالتهای موجود در این آثار، یا دستکم نزدیک شدن به ذهنیّت شاعر در هنگام سرودن آنها، با استفاده از روش هرمنوتیکی «شلایرماخر» بهتر امکانپذیر است. از طرف دیگر این شاعر سمبولیست بر وجود چندمعنایی و ابهام در شعر تأکید بسیار دارد و آن را یکی از معیارهای شعریت اثر میداند. از اینرو نویسنده، کشف معانی چندگانه در شعرهای نمادین نیما را جزء وظایف تأویلگر در قبال این شعرها تلقی میکند. از آنجا که واژۀ «کککی» در فرهنگهای مختلف با معانی متفاوت آورده شده و تحقیقات محلی از بومیان مازندران نیز بر این امر صحه گذاشته است و نیز برخی واژههای موجود در شعر مانند «پریوار»، ویژگی «زنانگی» را به ذهن متبادر میکند، نویسنده با تأمل بیشتر در واژگان و برخی ویژگیها که فرهنگ قزوانچاهی و بومیان مازندران برای «کککی» برشمردهاند، در کنار برخی تأملات دیگر، به تأویل دومی از «کککی» دست یافت که این مقاله به آن میپردازد.
پرونده مقاله